wpsh
domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init
action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home/drabbasi/public_html/wp-includes/functions.php on line 6121??پنجم ماه می، سالروز تولد « #كارل_ماركس» است. او و انگلس، جوهرهی اصلی تفکّر #مارکسیسم را تشکیل میدادند. جملهی مشهور مارکس: «تاریخ همهٔ جوامع تاکنون، تاریخ مبارزهی طبقاتی بودهاست.» در خط اوّل مانیفست #کمونیست آمده است.
? #رؤیای_مارکسیسم، رؤیای آزادی انسان #کارگر و رؤیای جامعهی بدون طبقه است که با وقوع #انقلاب_شوروی برپا شد و به مرور و تدریجاً از بین رفت.
? ?پس از جنگ جهانی دوم، کتاب « #مزرعه_حیوانات» داستانی حیرتانگیز در خصوص ظهور و سقوط تدریجی رؤیای کمونیسم توسط #جورج_اورول نوشته شد. (که بعدها توسط سازمان سیا خریداری شده و تبدیل به انیمیشن سینمایی شده و به صورت گسترده در جهان منتشر شد تا ایالات متحده در تقابل درون پارادایمی خود با شوروی چنین افقی را به ملتها و حتی مردم شوروی بدهد که رؤیای مارکس یعنی انقلاب شوروی تدریجاً از بین میرود.)
?این قصه، داستان انقلاب شوروی است. خوکی رؤیایی دید که حیوانات یک مزرعه شورش کرده و پس از بیرون کردن صاحب خود، اختیار مزرعه را به دست میگیرند. #خوک_پیر، (منظور #مارکس است که در زمان انقلاب شوروی مرده بود) رؤیای خود را به حیوانات گفته و میمیرد.
?پس از مرگ خوک پیر، حیوانات مزرعه انقلاب میکنند. اما خوکها ادارهی امور مزرعه را بدست گرفته و از دیگر حیوانات، بیگاری میکشند. حیوانات دیگر صبح تا به شب کار کرده و محصولات مزرعه را کشت میکردند، در حالی که خوکها سرگرم زندگی و شادی و امتیازات ویژه و… بودند؛ اسب و الاغ و دیگر حیوانات کارگر هر روز ضعیف و ضعیفتر میشدند در حالی که خوکها پروارتر و گستاختر میشدند. سرانجام حیوانات مزرعه مجدداً انقلاب کرده و این بار، خوکها را براندازی کردند.
?انقلاب شوروی هفتاد سال به طول انجامید و سپس فروپاشید.
زمانی که #امام_راحل(ره) به #گورباچف نامه نوشتند که «به جنگ بیهوده با خدا پایان دهید، #مارکسیسم به #زباله_دان_تاریخ افکنده شده است.» بسیاری زیرلب میخندیدند. آنچه او در خشت خام میدید، دیگران در آیینه هم نمیدیدند که انقلاب کبیر شوروی، اولین کشوری که انسان به فضا فرستاده و ایستگاه فضایی در آسمان داشت، روزی فروبپاشد؛ و سالها بعد، از همان کاخ کرملینِ رقم زنندهی الحاد، #ولادیمیر_پوتین با قرآنی در دست، متواضعانه در محضر #امام_خامنهای بنشیند و از او دستورالعمل بگیرد.
کانال رسمی استاد حسن عباسی
@Hasanabbasi_ir
The post مرگ تدریجی رؤیای مارکسیسم first appeared on استاد حسن عباسی.]]>
استاد حسن عباسی در بخش پایانی گفتوگوی خود با خبرنگار آوا، دو طرح عمده را برای آینده افغانستان و جایگزین وضعیت کنونی پیشنهاد کرد.
نخبگان افغانستان باید یک برنامه ۵۰ ساله را طراحی کنند و به سمت جامعه سازی بروند
وی گفت: مسأله اولی که معتقدم نخبگان افغانستان باید دنبال کنند، این است که باید یک برنامه ۵۰ ساله را برای این کشور در نظر بگیرند؛ افغانستان باید به سمت پروژه جامعه سازی برود و در این مسیر از تجربه کشورهای غربی و همچنین ایران استفاده کنند. در ابتدا افغانستان باید به سمت ملت سازی برود و نخبگان افغانی یاد بگیرند که چگونه قومیت ها و مذاهب را در کنار هم یک پارچه نگه دارند. دوم پروژه دولت سازی و در لایه سوم هم، پروژه نظام سازی را انجام بدهند.
به گفته رئیس مرکز بررسیهای دکترینال، این طرح، یک پروژه نرم افزاری است: این پروژه در میان جوانان افغانستان، نیاز به متفکر دارد و افغانستان به تعدادی استراتژیست جوان نیاز دارد. جوانان افغانی از یک سو و استادان دانشگاه، علمای دینی، هنرمندان و اصحاب رسانه و سیاست مداران افغانی باید موضوع جامعه سازی را جدی بگیرند؛ این مسأله برای افغانستان از نان شب هم واجب تر است، اگر امنیت می خواهند، با ملت سازی و دولت سازی به وجود می آید.
افغانستان ۱۵۰ سال پیش در نتیجه توطئه انگلیس، از ایران جدا شد/ افغانستان به پیکره اصلی با سرزمین مادری بپیوندد
استاد حسن عباسی در مورد طرح و پیشنهاد دوم خود، ابتدا گفت که ممکن است این طرح برای مردم افغانستان، حرف سنگین و درشتی بوده و تبعاتی داشته باشد و برخی ها از این حرف سوءاستفاده کنند و آن را به عنوان یک مسأله منفی تلقی نمایند، اما اگر افغانستان می خواهد به امنیت و توسعه یافتگی برسد، باید در این مسیر قدم بردارد.
وی این طرح خود را چنین معرفی کرد: افغانستان۱۵۰ سال پیش بر اساس توطئه انگلیسی ها از ایران جدا شد و پس از آن هیچ وقت روی آرامش نداشته است. اگر افغانستان به پیوند اصلی با سرزمین مادری اش فکر کند، یعنی جوانان افغانستان تصور کنند که افغانستان امروزی، بخشی از پیکره ایران بزرگ بوده و به این پیکرده برگردد، می تواند از امتیازهای بسیاری برخوردار شود.
این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی ادامه داد: افغانستان سرزمینی است که مردم آن ریشه فارسی و ایرانی دارند و اگر با ایران یکی می بود، اکنون ده ها امتیاز می داشت که یکی آن، امنیت و ثبات بود. امتیاز دوم این است که به دریای آزاد راه می داشت و از این حالت انزوایی که اکنون در یک گوشه قرار دارد و به دریای آزاد ارتباط ندارد، ارتباط می داشت و سوم اینکه منابع انسانی افغانستان تا این اندازه در پاکستان، ایران و جاهای دیگر پراکنده و با مشکل مواجه نمی بود.
وی خاطرنشان کرد: تلاش ما که سال هاست در این جا انجام می دهیم و جریان های مدرنیست و غرب گرا مخالف آن می باشند، این است که ایران باید سرزمین مادری افغانستانی ها باشد. به عنوان مثال، زمانی که یک افغانستانی وارد ایران می شود، نباید نیازی به پاسپورت و ویزا داشته باشد، افغانستانی باید ایرانی تصور شود؛ یعنی جامعه ایران باید یک افغانستانی را ایرانی بداند. من همیشه به جوانان افغانستانی گفته ام که باید احساس کنید شهر بوشهر مثل مزارشریف و هرات است، شما چگونه از کابل تا جلال آباد، هرات و یا مزارشریف می روید، همان گونه باید فکر کنید که اهواز، کرمانشاه، سنندج، تبریز، شیراز، زاهدان و چابهار از شماست؛ همانند گونه که یک خانواده ایرانی که به عنوان مثال به اهواز می رود، یک افغانستانی نیز از یک شهر افغانستان سوار موتور شود و بدون این که نیاز باشد با کسی هماهنگ کند و پاسپورت و ویزا داشته باشد، سه هزار کیلومتر را پشت سر بگذارد و به شیراز بیاید.
استاد حسن عباسی در عین حال گفت: این فکر باید در انسان ایرانی نیز شکل بگیرد؛ چیزی که ما اکنون در داخل ایران با آن مبارزه می کنیم. یک انسان اروپایی چطور با یک ویزای شینگن می تواند به همه کشورهای اروپایی سفر کند، یک افغانستانی نیز باید بتواند بدون مشکل به ایران سفر کند و رفت و آمد داشته باشد. چرا وقتی که یک افغانستانی وارد ایران می شود، فرزندش برای آموزش دچار مشکل باشد، ازدواجش مشکل باشد؟! یک دست های پیدا و پنهایی اینجا(ایران) هستند که مخالف این قضیه بوده اند که خوشبختانه روز به روز ادعاها و زمینه های شان کم اثرتر می شود. رهبر انقلاب(امام خامنه ای) تا حالا چند بار در مورد وضعیت فرزندان مهاجران افغانستانی در ایران دستور جدی داده اند. ما در این زمینه در ایران یک کار فرهنگی گسترده ای را شروع کرده ایم که افغانستانی ها به دلیل این که ریشه ایرانی دارند، اساسا باید بخشی از پیکره ایران محسوب شوند و آن محدودیت هایی که شهروندان یک کشور دیگر مثلا چینی ها و روس ها در ایران دارند، نباید داشته باشند.
وی با اشاره به موفقیت های جوانان افغانستانی در ایران و کشورهای دیگر خاطرنشان کرد: از نظر روان شناسی سیاسی به ملت افغانستان القا شده که شما نمی توانید موفق باشید! ولی چرا همین جوانان افغانستانی در ایران موفق هستند؟ چرا همین جوانان افغانستانی در اروپا موفق اند؟ چرا وقتی جوانان افغانستانی به خاطر اعتقادات شان به سوریه رفتند و جنگیدند، موفق بودند؟ اگر نیروهای فاطمیون در دمشق نمی بودند، دو اتفاق می افتاد؛ اول این که حتما دمشق و دولت بشار اسد سقوط می کرد، و دوم حرم حضرت زینب(س) به دست حرامی ها می افتاد، بر این اساس، باید این مسأله در تاریخ ثبت شود که مجاهدین افغانستانی در لشکر فاطمیون با حجم زیاد شهیدی که دادند، حماسه ای آفریدند که بی نظیر بود.
این اندیشمند ایرانی تصریح کرد: من همیشه تذکر دادهام که فرهنگ آینده افغانستان باید بر اساس فرهنگ فاطمیون بچرخد. وقتی جوانان افغانستانی توانستند امنیت را در سوریه به وجود بیاورند، چگونه نمی توانند امنیت را در کشور خودشان تأمین کنند؟! اگر دولت افغانستان اختلافاتش را با جریان فاطمیون کنار بگذارد و به حرف آمریکایی ها گوش ندهد، آن ها می توانند اثرگذار باشند.
وی با اشاره به گفته های حامد کرزی، رییس جمهور پیشین که می گوید امریکا در جریان داعش دخیل بوده، گفت: ایشان ده سال رییس جمهور افغانستان بوده و می داند امریکایی ها چه نقشی در قضایا دارند؛ بنابراین دولت فعلی افغانستان باید بداند که اگر می خواهد امنیت به افغانستان برگردد، ناتو و امریکا نمی تواند این امنیت را بیاورند! گروه داعش جلوی چشم ناتو و امریکا، هزاران تانکر نفت عراق و سوریه را در روز جابجا می کرد و می فروخت، در افغانستان هم همین طور است. ناتو درد امنیت افغانستان را ندارد، زیرا اگر در افغانستان امنیت به وجود بیاید، حضور ناتو زیر سوال می رود! پس باید چه کار کند؟ باید افغانستان را همیشه ناامن نمایند! ما همیشه می دانستیم که انگلیسی ها در هلمند با بعضی گروه های تروریستی زد و بند دارند و برایشان مهمات می رسانند! انگلیسی ها همیشه توطئهگری می کنند! آن ها در پشت قضیه مواد مخدر هلمند نیز بوده و هستند، مردم افغانستان باید بدانند که در دهه ۱۸4۰، انگلیس جنگ تریاک را با چین به راه انداخت و به زور تریاک را به مردم چین می فروخت و در طول ۷۰ سال، بیشتر مردم چین معتاد شدند، با این وجود در شرایط کنونی چگونه می توان انتظار داشت که انگلیسی ها بیایند به نابودی مواد مخدر در افغانستان کمک کنند و کشاورزی عادی صورت بگیرد؟!
استاد حسن عباسی با بیان این که می داند که ممکن است این طرح او در داخل ایران و همچنین در داخل افغانستان با واکنش هایی مواجه شود، اما تصریح کرد: انگلیس چه حقی داشت افغانستان را ۱۵۰ سال پیش از ایران جدا کند؟ اگر افغانستان عزیز به پیکره ایران عزیز بپیوندد و یک پارچگی شکل بگیرد، ظرفیت و منابع دو طرف کاملتر خواهد شد، اما افغانستان تا زمانی که در گوشه ای افتاده و با دریای آزاد ارتباط نداشته باشد، هیچ وقت به توسعه یافتگی صنعتی نمی رسد، شبکه راههایش کامل نمی شود، تجارت رشد نمیکند! افغانستان از سمت شرق و شمال شرق که به شدت یک منطقه کوهستانی است، هیچ راهی برای توسعه ندارد، اما از سمت غرب به سمت ایران، امکان تعاملات گسترده شبکه جادهای، راه آهن و همچنین دریایی را دارد.
البته به گفته وی، افغانستان می تواند به شکل خودمختار متحد ایران باشد، به این معنا که دولت خود را داشته باشد و پروژه های دولت سازی، ملت سازی و جامعه سازی را تکمیل کند، یک منطقه خودمختاری باشد، ولی با ایران نیز متحد باشد؛ مرزی بین شان نباشد و مناطق ایران به همان مقدار که به ایرانی تعلق دارد، برای تک تک افغانستانیها هم باشد. در چنین شرایطی، افغانستان می تواند از ظرفیت امنیتی و دفاعی ایران برای ایجاد امنیت استفاده کند، شبکه راه ها و راه آهن اش به جنوب ایران وصل شود و از طریق دریا و اقیانوس تعاملات خود را با منطقه و جهان گسترش بدهد، آسمان ایران، آسمان خودش باشد و بتواند خطوط هوایی آن را استفاده کند، منابع روزمینی و زیرزمینی اش را صادر کند، با توجه به نزدیکی فرهنگی، منابع انسانی اش را آموزش و گسترش دهد و از ظرفیت دانشگاه های ایران استفاده کند.
این اندیشمند ایرانی تأکید کرد: افغانستان باید هویت ژئوپلیتیکی خود را بازیابی کند و نباید دیگران در مورد افغانستان به عنوان یک مرکز ثقل هویت ژئوپلیتیکی، تصمیم بگیرند. به عنوان کسی که در طرحریزی مسائل استراتژیک در حوزه مباحث ژئوپلیتیکی و تبیین مناسبات ساختار حکومت ها و تمدن ها نسبت به سرزمین ها، تخصص دارم، به این باور هستم که افغانستان هیچ گاه با این وضعیتی که اکنون دارد، نمی تواند روی امنیت را ببیند. نقشه اصلی غرب برای منطقه، تجزیه افغانستان، پاکستان، ایران، عراق، سوریه، مصر، یمن و… است، اما سیاست جمهوری اسلامی ایران برعکس است، نه تنها نباید کشورها تجزیه شوند، بلکه باید به هم بپیوندند؛ کلا مرزهای شان را بردارند و یا این که مرزهای شان را همانند کشورهای اروپایی، در قالب یک اتحادیه کمرنگ کنند.
استاد حسن عباسی در پایان خاطرنشان کرد: سیاست جمهوری اسلامی ایران در منطقه، خلاف مشئ امریکایی ها است، در این سیاست، افغانستان یک جایگاه کلیدی دارد؛ افغانستان باید مصلحت استراتژیک درازمدت خود را در این قضایا ببیند، اگر به این سمت برود، همان طور که سوریه و عراق رفتند، قطعا امریکایی ها به نتیجه نخواهند رسید. اگر این باور در افغانستان به وجود نیاید که امریکا اعتقادی به امنیت در افغانستان ندارد و فلسفه وجودی اش ناامن بودن افغانستان است، آش همین آش و کاسه هم، همین کاسه خواهد بود، و لذا مشکلات ادامه خواهد داشت.
پایان
منبع: صدای افغان (آوا)
The post گفتوگوی خبرگزاری آوا با استاد حسن عباسی؛ اگر افغانستان با ایران یکی می بود، اولین امتیازی که میداشت، امنیت و ثبات بود – بخش چهارم وپایانی first appeared on استاد حسن عباسی.]]>استاد حسن عباسی، استراتژیست و نظریه پرداز مشهور ایرانی در گفتوگویی ویژه با خبرگزاری صدای افغان(آوا) به زوایای عرصه قدرت نرم و مقوله جدیدی به نام “جنگ هیبریدی” امریکا، انگلیس و صهیونیست در میان کشورهای مختلف به شمول افغانستان اشاره کرد و گفت که در این جنگ ها، شکاف ها و گسل های یک جامعه چون شکاف بین قوم الف با قوم ب، شیعه و سنی و… را بیشتر نموده و آشوب برپا می کنند و آن آشوب را مدیریت می کنند. بین ۵۰ تا ۶۰ نمونه از این شکاف ها را می توان در افغانستان برشمرد. وی هشدار داد که نخبگان افغانستان باید مراقب جنگ هیبریدی امریکا در کشور خود باشند که اجازه نمی دهد ۵۰ سال دیگر هم افغانستان آرام شود.
استاد حسن عباسی در این بخش از گفتوگوی خود با خبرنگار آوا، از نظر ژئوپلیتیکی به زوایای مختلف قدرت نرم و مقوله جدیدی به نام جنگ های هیبریدی اشاره کرد و گفت: از نظر من و ژئوپلیتیک، امروز در عصری قرار داریم که دیگر قدرتِ سخت، حرف اول را نمی زند؛ عصر امروز، عصر قدرت نرم(Soft Power) و جنگهای هیبریدی است.
جنگهای هیبریدی، جنگ در بین شکافها و گسلهای یک جامعه است
استاد حسن عباسی در تعریف جنگ های هیبریدی گفت: جنگ های هیبریدی، یعنی جنگ هایی که بین شکاف ها و گسل های یک جامعه صورت می گیرد؛ شکاف دولت با مردم، فقیر و غنی، شکاف جنسیتی مردان با زنان، قوم الف با قوم ب، فلان طایفه با طایفه دیگر، شیعه و سنی، مسیحیت و اسلام، بودایی و مسلمان به عنوان مثال در کشوری مثل میانمار! این شکاف ها و گسل ها را مطالعه می کنند و وقتی آن ها شناختند، این شکاف را بیشتر می کنند، آتش بیار معرکه می شوند، طرف های مختلف را تحریک می کنند و بعد از این که تحریک صورت گرفت و آنجا(کشور، جامعه و یا یک منطقه) به هم ریخت و آشوب برپا شد، آن آشوب را مدیریت می کنند، به این ها جنگ های هیبریدی می گویند و امریکا، انگلیس و صهیونیست ها در این گونه جنگ ها تخصص دارند.
رئیس مرکز بررسیهای دکترینال با بیان مفهوم جنگ های هیبریدی خاطرنشان کرد: چند نوع از این نوع شکاف ها در افغانستان وجود دارد؟ من می توانم بین ۵۰ تا ۶۰ شکاف را در افغانستان بشمارم.
به گفته وی، اگر یک کشور بخواهد مدیریت امنیتی مثبتی در یک منطقه ژئوپلتیک داشته باشد، نخبگان و خواص آن کشور باید جنگ هیبریدی را بشناسند و تا مسأله اختلاف شیعه و سنی مطرح شد، بدانند که قرار است این مسأله یک جنگ هیبریدی باشد: می خواهند بین شیعه و سنی را به هم بزنند، اختلاف را به اوج خود برسانند، از این اختلاف ها استفاده کنند و آشوب به وجود بیاورند، پس از آن، آن آشوب را مدیریت کنند تا آن جامعه روی امنیت نبیند. در مثال دیگر، اختلاف بین پشتون با تاجیک را ایجاد کنند، از این اختلاف آشوبی درست کنند، مدیریتش کنند و نگذارند امنیت به وجود بیاید. اختلاف بین زنان و مردان در قالب شعار دفاع از حقوق زنان و حقوق بشر و… .
استاد حسن عباسی در ادامه تصریح کرد: یک سیستم هوشمند باید این دست از اختلاف ها را مطالعه و یکی یکی خنثی کند، نخبگان باید مراقب باشند این اختلاف ها به وجود نیاید.
وی در مثالی در مورد عملکرد قاسم سلیمانی در عراق و سوریه گفت: این ها چرا از قاسم سلیمانی در منطقه غرب آسیا، سوریه، عراق، لبنان، یمن و… شاکیاند، چون نیروهای قاسم سلیمانی شیوه ترمیم این گسل ها و شکاف ها را بلد هستند تا اختلاف ها را کم کنند.
رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای)، جنگ مذهبی ۳۰ ساله غرب را ناکام کرد/ نخبگان افغانستان این تجربه را مطالعه کنند
رئیس مرکز بررسیهای دکترینال با اشاره به جنگ هیبریدی و مسأله وحدت جهان اسلام ادامه داد: به قدری در جنگ هیبریدی، مسأله وحدت اسلامی برای غربی ها جدی است که اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی را مبنای جنگ مذهبی ۳۰ ساله قرار داده بودند، اما در طول سه سال، رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای) موفق شد علمای شیعه و اهل سنت را صدا کند و این اختلاف را کاهش بدهد، از سوی دیگر، قاسم سلیمانی را در صحنه بگذارد تا تهدیدها را خنثی نماید. نخبگان و دولت مردان، نمایندگان پارلمان و علمای دینی افغانستان باید این تجربه را مطالعه کنند!
وی تصریح کرد: وقتی داعش پشت دروازه های بغداد آمد، ریچاد هاس رییس شورای روابط خارجی امریکا در مقاله ای نوشت که جنگ مذهبی جدید ۳۰ ساله شروع شد. یعنی چه؟ یعنی قبلا جنگ مذهبی وجود داشته که این جدید است؟ گفت که ۴۰۰ سال پیش، در ۱۶۱۸ جنگی بین کاتولیک ها و پروتستان ها در مسیحیت شروع شد، شبی در عید سنبارتلمی در پاریس، ۸ هزار تن از پروتستان های مسیحی به شکل فجیعی توسط کاتولیک ها کشته شدند، همان گونه که داعش مردم را در سوریه و عراق می کشت، خبر این کشتار به بقیه اروپا رسید و در نتیجه یک جنگ سراسری در اروپا شعله ور شد؛ هر کجا کاتولیک ها بودند، پروتستان ها را می کشتند و برعکس، این جنگ ۳۰ سال طول کشید و جمعیت اروپا نصف شد. وقتی این جنگ مذهبی تمام شد، نسل بعد کاتولیک ها و پروستان ها و کل کلیسای مسیحی را کنار گذاشتند، کل دین را کنار گذاشتند و دوره سکولاریسم شروع شد. در آن جنگ مذهبی ۳۰ ساله که فتنهگران یهود در پشت پرده آن قرار داشتند، به گونه ای مسیحیت نابود شد و از چشم مردم افتاد و کینه مذهبی بین پروتستان و کاتولیک به وجود آمد که مسیحیت برای همیشه کنار رفت و معاهده ای به وستفالیا امضا شد. از دوره صلح وستفالیا به این طرف، دیگر در اروپا دوره دولت ـ ملت است و دین کنار گذاشته شده است.
این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی ادامه داد: ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی امریکا در مقاله خود می گوید، این کاری که داعش شروع کرد و به پشت دروازه های بغداد رسید، جنگ جدید مذهبی ۳۰ ساله است و همان طور که در آن جنگ مذهبی ۳۰ ساله اروپا، کاتولیک ها و پروتستان ها همدیگر و مسیحیت را نابود کردند، اینجا هم شیعه و سنی آن قدر از هم می کشند تا اسلام نابود شود، در نتیجه اسلام از چشم نسل بعد بیافتد و بگویند که نه شیعه و نه سنی، کل قرآن و اسلام کنار برود و دوره صلح وستفالیایی در جهان اسلام به وجود آید. ریچارد هاس گفت که ما برای آن روز برنامه ریزی می کنیم.
به گفته وی، امریکا و غرب فکر می کردند که گروه داعش سریع بغداد را می گیرد و پس از آن، شهرهای مذهبی نجف و کربلا را ویران می کند، در نتیجه شیعه تحمل نمی کند و واکنش نشان می دهد؛ درگیری شیعه با داعش جدی می شود و همه چیز در عربستان، ایران،عراق، پاکستان، افغانستان، مصر و… به هم می ریزد؛ آتش در جهان اسلام شعله ور می شود، فاجعه به وجود می آید و آن ها به نتیجه خود می رسند.
استاد حسن عباسی خاطرنشان کرد که ۱۱ نفر در غرب در مورد جنگ مذهبی ۳۰ ساله جدید مقاله نوشته اند: بعد از ریچارد هاس، هنری کسینجر یک کتاب به نام world order نوشت و گفت که این جنگ مذهبی ۳۰ ساله است و نباید تمام شود، زبیگنیو برژینسکی قبل از این که بمیرد، دو مقاله نوشت و گفت که حملات داعش، جنگ مذهبی ۳۰ ساله است و نباید از بین برود، لئون پانهتا وزیر دفاع سابق امریکا، جان کری وزیر امورخارجه سابق امریکا مصاحبه کرد و گفت که ماجرای سوریه و عراق جنگ مذهبی ۳۰ ساله است و داعش حالا حالا تمام نمی شود، زلمی خلیلزاد، مک میلان یک مقاله نوشت که بعد از این جنگ مذهبی ۳۰ ساله جدید، چگونه کشورهای اسلامی بر اساس قومیت ها تجزیه می شوند؛ ۱۱ نفر برای جنگ مذهبی ۳۰ ساله جدید مطلب نوشتند.
شیعه و سنی تکفیریهای خود را طرد کردند/ شیعه انگلیسی و وهابیت از پیکره تشیع و تسنن کنار زده شدند
به گفته این اندیشمند ایرانی و اسلامی، رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای) این جنگ مذهبی ۳۰ ساله را برهم زد! اما چگونه؟ تا(امام خامنه ای) دید که داعش پشت دروازه های بغداد رسیده، به مجمع جهانی تقریب مذاهب گفت که علمای شیعه و سنی از سراسر جهان اسلام جمع شوند، ایشان گفت که دشمن می خواهد ۳۰ سال جنگ بین شیعه و سنی باشد، همانند کاتولیک ها و پروتستان ها، این بار دعوا سر شیعه و سنی نیست، بلکه می خواهند مسجد و اسلام را نابود کنند. این مسأله در سال ۱۳۹۳ مطرح شد. قرار شد ابتدا شیعیه در سال ۱۳۹۴ موضع بگیرد، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی همایشی در شهر قم با نام همایش جهانی مبارزه با جریان تکفیر برگزار شد و تمام علمای شیعه و سنی در آن جمع شدند و بیانیه داده شد، در این نشست مقرر شد که “شیعیان انگلیسی” که در لندن می نشینند و به مقدسات اهل سنت توهین می کنند، از جامعه شیعه طرد شوند، رهبر انقلاب اسلامی دو بار در صحبت های خود گفت که “تشیع انگلیسی”، از سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا پول می گیرد، در نتیجه، شیعه، تکفیری های خود را طرد کرد و هشدار دارد که حق ندارید اهل سنت را توهین کنید”.
وی ادامه داد: “سال بعد، سال ۱۳۹۵ نوبت اهل سنت بود، در نتیجه مذاهب چهارگانه اهل سنت در شهر گروزنی چچن جمع شدند، چون بیشترین فرماندهان داعش و القاعده از این منطقه هستند، اندیشمندان و بزرگان اهل سنت در این جلسه گفتند که وهابیت، نماینده اهل سنت نیست و از اهل سنت بیرون است. این پیروزی بسیار عظیم بود! وهابیت همه جا مطرح می کرد که ما اهل سنت هستیم و همه اهل سنت وهابی اند، در صورتی که اهل سنت یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر اند، اما وهابیت بر اساس گزارش سازمان سیا، ۵ میلیون نفر می باشند که بیشتر پیرامون شهر ریاض عربستان و مناطقی در امارت زندگی می کنند، بر این اساس، وهابیت عملا اهل سنت را به گروگان گرفته بود”.
استاد حسن عباسی خاطرنشان کرد: “رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای) گفت که باید این دو لبه تیغ قیچی(شیعه انگلیسی و وهابیت) زده شود؛ بنابراین دو تیغه جنگ مذهبی ۳۰ ساله زده شد؛ یعنی تکفیری های شیعه و تکفیری های وهابی از سوی دو گروه شیعه و اهل سنت طرد شدند. ایشان این جنگ هیبریدی را توسط مجمع جهانی تقریب مذاهب و با کمک بزرگان اهل سنت و اهل تشیع مدیریت کرد و خنثی نمود”.
وی به بعد دیگر خنثی شدن توطئه داعش و جنگ مذهبی ۳۰ ساله اشاره کرد و گفت: “در این میان، قاسم سلیمانی وارد صحنه میدانی شد و مدیریت را به عهده گرفت؛ در نتیجه توطئه داعش خنثی شد”.
به گفته این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی، از این دست گسل ها و شکاف ها برای به راه انداختن جنگ هیبریدی در جهان اسلام بسیار است، به عنوان مثال، گسل بین شیعه و سنی و گسل قومیتی بین کردها و اعراب که اخیرا در موضوع برگزاری همه پرسی جدایی اقلیم کردستان از عراق به میان آمد، دشمن اراده دارد این گسل ها را به هم بزند، آشوب به وجود بیاورد و این آشوب را در سال های متمادی مدیریت کند و در اثر مدیریت آن، فاجعه ای رخ دهد که به نابودی منطقه بیانجامد و ۵۰ سال دیگر، در همین جایی باشیم که اکنون هستیم. و همین گونه در افغانستان، ایران، و دیگر کشورها.
نخبگان افغانستان مراقب جنگ هیبریدی امریکایی ها در افغانستان باشند/ اجازه نمی دهند افغانستان ۵۰ سال دیگر هم آرام شود
استاد حسن عباسی خطاب به نخبگان دینی و سیاسی افغانستان گفت: “نخبگان و خواص افغانستان، خواص علمی، دینی، سیاسی، فرهنگی و هنری باید مراقب جنگ هیبریدی امریکایی ها در افغانستان باشند که اجازه نمی دهند ۵۰ سال دیگر هم افغانستان آرام شود، چون با این ترفند در افغانستان مستقر شدند”.
وی هشدار داد: “حالا که داعش در عراق و سوریه شکست خورده، این گروه را به چند بخش قسمت کرده اند؛ بخشی از آن را به صحرای سینا در مصر منتقل کردند که یک عملیات تروریستی را چند روز پیش در آنجا انجام دادند. بخشی دیگر را به تونس. اخیرا تونسی ها به ایران اطلاع دادند که امریکا داعشی ها را به تونس آورده اند. از سوی دیگر، بخش دیگر داعش را به کشور لیبی منتقل کرده اند و این کشور را تا آستانه تجزیه پیش برده اند. یک بخش عمده داعش را نیز به افغانستان به خصوص به شمال این کشور منتقل کردند و از یکی دو سال پیش این برنامه را داشتند؛ هدف بعدی برای به هم زدن امنیت منطقه و زهر چشم گرفتن از روسیه و چین، آسیای میانه است.
ادامه دارد….
منبع: صدای افغان (آوا)
استاد حسن عباسی در ادامه گفتگوی ویژه با خبرنگار آوا، به چگونگی عملکرد امریکا و کشورهای غربی در راستای جامعه سازی در افغانستان و همچنین نمونه هایی از دیگر کشورها پرداخت. وی تصریح کرد که پس از حمله امریکا به افغانستان پیش بینی کرده بود که این کشور اجازه نمی دهد در افغانستان جامعهسازی صورت بگیرد و چنین نیز شد.
لایه های جامعه سازی؛ از دولت سازی، ملت سازی تا نظام سازی
حسن عباسی در این زمینه گفت: “جامعه سازی چهار لایه دارد؛ دولت سازی، ملت سازی، نظام سازی و ملک سازی، اما اکنون که ۱۶ سال از حضور امریکایی ها در افغانستان می گذرد، اجازه جامعه سازی به این کشور داده نشده است. فرانسیس فوکویاما کتاب State Building یا چینش دولت را اتفاقا برای افغانستان نوشت و منتشر کرد، اما امکان دولت سازی در افغانستان به وجود نیامد.
وی در ادامه با ذکر مثال هایی از کشورهای منطقه، به بیان اهمیت جامعه سازی و برنامه های امریکا و دیگر کشورهای غربی در راستای عدم جامعه سازی در این کشورها پرداخت و گفت: “این چیزهایی که اکنون در عربستان، پاکستان، عراق، لبنان، امارات و… است، اسمش دولت است، اما دولت به معنی واقعی کلمه وجود ندارد، پروسه دولت سازی یک پروسه طولانی است. حتی به گفته رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای) هنوز جامعه سازی و پروسه دولت ـ ملت سازی در ایران کامل نشده است. در تابستان، رهبر انقلاب اسلامی در میان جمعی از روحانیون گفتند: ما هنوز دولت سازی اسلامی در ایران انجام نداده ایم، یک چیزی در ایران به نام جامعه ایران وجود دارد و یک مقدمات نظام سازی انجام شده، اما هنوز پروسه دولت سازی و ملت سازی اش کامل نشده است. در افکار عمومی می گوییم دولت ایران و دولت افغانستان، اما این ها دولت نیستند، اول باید یک چیزی به نام Nation Building یا ملت سازی شکل بگیرد.
به گفته استاد عباسی، وقتی در افغانستان یک چیزی به نام لویهجرگه تشکیل می دهند، این یعنی این که هنوز افغانستان در مرحله ماقبل ملت سازی قرار دارد و هنوز اقوام و قبایلی هستند که بزرگان شان باید در مجلسی گرد هم بیایند و نظر بدهند، چنین جامعه ای در مرحله ماقبل ملت سازی قرار دارد و بر اساس تئوری های علوم استراتژیک، این جامعه نمی تواند یک دولت قوی داشته باشد.
به گفته وی، پس از ملت و دولت سازی، بین این دو، یک مولفه سومی به نام نظام شکل می گیرد، به عبارت دیگر، وقتی که دولت سازی در رأس این هرم شکل بگیرد، در قاعده هرم هم ملت سازی صورت گرفته باشد، بین ملت و دولت یک چیز دیگری به نام System Building یعنی ساختمان نظام شکل می گیرد و ملت را با دولت وصل می کند، در نتیجه تکمیل این هرم، جامعه به وجود می آید، اما ما چیزی به نام جامعه افغانستان، عربستان، پاکستان و… نداریم. حتی جامعه ایران نیز هنوز به گونه کامل شکل نگرفته است. این کشور با وجود گذشت ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، حدود ۵۰ درصد در حوزه ملت سازی و با ثباتی که داشته، ۴۰ الی ۵۰ درصد در حوزه دولت سازی پیش رفته است.
امریکایی ها نمی خواستند پروسه دولت و ملت سازی در افغانستان صورت بگیرد
این اندیشمند ایرانی و آگاه به تحولات ژئوپلیتیکی منطقه و جهان با اشاره به برنامه های امریکا در منطقه و افغانستان گفت: امریکایی ها نمی خواستند پروسه دولت سازی و ملت سازی در افغانستان صورت بگیرد، چرا آقای فوکویاما کتاب دولت سازی را برای افغانستان نوشت؟ چرا در مورد ملت سازی چیزی ننوشت؟ چرا نمی گذارند افغانستان به ملت تبدیل شود و ما بگوییم ملت افغانستان داریم؟ چرا نمی گذارند مردم کشورهایی چون پاکستان، عراق، لبنان، ترکیه و… ملت شوند، برای این که بتوانند به راحتی این کشورها را تجزیه کنند! نقشه تجزیه منطقه را منتشر کرده اند؛ افغانستان به ۳ کشور، پاکستان به ۳ کشور، ایران به ۷ کشور، عربستان به ۵ کشور، عراق به ۳ کشور، سوریه به ۳ کشور، یمن به ۲ کشور و…، وقتی می نشینند تجزیه منطقه را رقم می زنند؛ یعنی ما در این کشورها ملت نداریم که یک پارچه باشند، قومیت هایی داریم که می شود دور هر کدام خط کشید، به هر قوم و منطقه اصالت داد و تجزیه شان نمود، اساسا امریکایی ها اجازه نمی دهند در منطقه پروسه دولت سازی و ملت سازی شکل بگیرد و این فضا فاجعه بار بوده است.
وی با بیان این که در میان کشورهای عربی فقط دو کشور دموکراتیک(لبنان و عراق) داریم و بقیه دیکتاتوری اند، گفت: ساختارها در این دو کشور را به گونه ای طراحی کرده اند که روند ملت سازی و دولت سازی صورت نگیرد: به عنوان مثال، فرانسوی ها در لبنان ساختار دولت را میان سه طایفه اصلی عرب شیعه، عرب اهل سنت و مسیحی های مارونی تقسیم کردند و گفتند که ریاست جمهوری برای مسیحی ها، نخست وزیری برای عرب های اهل سنت و مجلس برای عرب های شیعه، بر این اساس فرانسوی ها در ۶۰ سال گذشته اجازه ندادند روند دولت سازی و ملت سازی در لبنان صورت بگیرد. در چنین کشورهایی، قومیت ها تقسیم شده و به نسبت قومیت ها در قدرت سهم داده می شود، حکومت به یک شرکت سهامی تبدیل می گردد؛ سهم سنی، شیعه و مسیحی؛ این مسأله ریشه مشکلاتی است که اخیرا در لبنان به وجود آمد. همیشه وضعیت لبنان در ۶۰ سال گذشته، استخوان لای زخم بوده و هیچ وقت لبنان روی آرامش را با این حالت دموکراسی فرانسوی ها ندیده و نمی بیند، چون لبنان به جامعه تبدیل نمی شود.
استاد حسن عباسی در مثالی دیگر به تحولات عراق پس از صدام حسین اشاره کرد و گفت: “همین مدل را امریکایی ها در عراق بعد از صدام انجام دادند، آمدند و گفتند که طایفه کًرد، ریاست جمهوری؛ طایفه عرب شیعه، نخست وزیری و دولت؛ طایفه عرب اهل سنت، مجلس را در اختیار داشته باشد. بر این اساس صد سال دیگر هم بگذرد، در عراق چیزی به نام دولت سازی شکل نمی گیرد، چون این سه طایفه را جدا نگاه می دارند؛ این مسأله ریشه بسیاری از مشکلات عراق و اخیرا مسأله اقلیم کردستان است. همین بلا را به نوعی سر افغانستان آورده اند.
نخبگان افغانستان برنامه ۶۰ ساله برای خود ترسیم کنند
این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی ادامه داد: در افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان و… اصلا اراده خارجی این است که نگذارند نخبگان افغانی، عراقی یا پاکستانی به این مرحله برسند که یک برنامه ۵۰ یا ۶۰ ساله برای خود ترسیم کنند.
وی در مورد طرح استراتژیک جمهوری اسلامی ایران گفت: حرف رهبر انقلاب اسلامی(امام خامنه ای) این است که راهی که غربی ها در طول ۲۰۰ تا ۲۵۰ سال در جامعه سازی طی کردند را میانبر بروید، نظر ایشان چیزی بین ۵۰ تا ۶۰ سال بود که حدود ۴۰ سالش گذشته و ایران کمتر از ۲۰ سال دیگر بر اساس افقی که در طرح استراتژیک جمهوری اسلامی تعریف شده (سال ۱۴۱۴ هجری شمسی) وقت باقی است.
استاد حسن عباسی با این مقدمه در مورد ایران، خطاب به نخبگان افغانستان گفت: ما می خواهیم به نخبگان افغانستان بگوییم که یک برنامه ۶۰ ساله را تعریف کنید، در این زمینه، از مسیری که جمهوری اسلامی با سختی و فراز و نشیب جلو رفته و تجربه کرده، استفاده کنید و دیگر آن پستی و بلندی ها را تکرار ننمایید؛ یک برنامه ۶۰ ساله داشته باشید، ملت سازی، دولت سازی و نهایت نظام سازی کنید؛ تجربه های غربی ها را بگیرید، تجربه ما (ایران) را هم بگیرید و مدل جدید بومی افغانی به وجود بیاورید! تا کی ملت افغانستان باید یک روز از انگلیسی ها، روز دیگر از شوروی ها و امروز از امریکایی ها بکشند؟ تا کی عربستان پول به افغانستان بیاورد و خرج کند و پاکستان مداخله نماید؟ این ملت کی باید روی آرامش را ببینند؟!
ادامه دارد …
منبع: صدای افغان (آوا)
The post گفتوگوی خبرگزاری آوا با استاد حسن عباسی؛ امریکاییها اجازه جامعهسازی در افغانستان را ندادند – بخش دوم first appeared on استاد حسن عباسی.]]>استاد حسن عباسی برای وضاحت بیشتر اهمیت نقش ژئوپلیتیک افغانستان و طرح ها و توطئه های مطرح شده پیرامون این نقش، به بیان نظریههای مهم نظریهپردازان غربی از صد سال پیش پرداخت.
نظریه “سر هالفورد مکیندر” انگلیسی در مورد افغانستان
به گفته این استراتژیست و نظریه پرداز ایرانی، هارتلند جهان، مفهومی بود که صد سال پیش توسط هالفورد مکیندر انگلیسی شکل گرفت. هارتلند جهان، قطعه بزرگ خشکی کره زمین یعنی آسیا و اروپای به هم چسبیده است، مرکز این قطعه بزرگ آسیای میانه است که به آن هارتلند میگویند، یعنی قلب حیاتی سرزمین جهانی، این قلب حیاتی شامل آسیای میانه، شمال افغانستان و بخشی از خراسان ایران است. مکیندر در دهه اول قرن بیستم گفت هر کس بر این نقطه حکومت کند و کنترل آن را در اختیار داشته باشد، بر جزیره بزرگ جهانی، یعنی آسیا ـ اروپا و همچنین بر جهان حکومت خواهد کرد و یا این که هر کس آسیای میانه و افغانستان را در اختیار داشته باشد، می تواند نظم مدیریت جهان را به هم بزند.
از نظریه هاوس هافر، ژئوپلیتیسین و مشاور آدولف هیتلر تا اشغال افغانستان توسط شوروی
استاد عباسی ادامه داد: با همین زاویه نگاه بود که هاوس هافر، ژئوپلیتیسین و مشاور آدولف هیتلر، او را وسوسه کرد که روسیه را بگیرد و سعی کند به دریای خزر یا دریای کاسپین برسد و پس از آن آسیای میانه را بگیرد. بر این اساس، هیتلر از محور شمالی تا پشت دروازه های مسکو و از محور جنوبی تا جمهوری آذربایجان و چچن رسید، یعنی تا خزر رسید، و اگر جنگ ادامه پیدا می کرد و هیتلر شکست نمی خورد، تا آسیای میانه آمده بود.
وی تصریح کرد: گرفتن آسیای میانه و افغانستان، آرزوی دیرینه انگلیس، آلمان، فرانسه عصر ناپلئون و امریکا بود. برای انگلیس که افغانستان را از ایران جدا کرد و یک دوره طولانی در شبه قاره هند مستقر گردید، تسخیر آسیای میانه یک آرزو شده بود، اما اتحاد جماهیر شوروی در نتیجه انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ به وجود آمده بود و دیگر تحقق نظریه مکیندر به یک آرزو تبدیل شده بود. در جنگ جهانی دوم هیتلر نتوانست. در دوره جنگ سرد که آسیای میانه در دست شوروی بود نیز این اتحاد پیش دستی کرد و در حالی که آسیای میانه را که در اختیار داشت، به افغانستان تعرض کرد و این کشور را اشغال نمود، چون قلب حیاتی جهان برای آن ها خیلی مهم بود.
استراتژی ماسکیتو، رییس سرویس اطلاعات خارجی فرانسه در برابر شوروی در افغانستان
از سوی دیگر، به گفته این استراتژیست ایرانی، غرب برای حضور در این منطقه و برهم زدن سلطه اتحاد جماهیر شوروی، وارد میدان شد. آن ها یک جریان مادی و مالی را با کمک عربستان و جاهای دیگر در پاکستان علیه اتحاد جماهیر شوروی سامان دهی کردند، این گونه که ایدئولوژی وهابیت را در پاکستان بسط دادند، مدارس و جریان های متعدد را به وجود آوردند و به جان ارتش شوروی انداختند. شما می توانید مستندات این حرف ها را در فصل اول کتاب جنگ جهانی چهارم الکساندر دمارانش بخوانید. در این کتاب، آقای دمارانش توضیح می دهد، وقتی رونالد ریگان، رییس جمهور امریکا شد، به عنوان رییس سرویس اطلاعات خارجی فرانسه، برای دیدار با رونالد ریگان از پاریس به امریکا رفت. در این دیدار ریگان پرسید که شوروی آمده افغانستان را گرفته، چطور می تواند شوروی را از افغانستان بیرون کرد؟ و او پاسخ داده است که باید از مواد مخدر استفاده کرد. بر این اساس، با نظر رییس جمهور امریکا، رونالد ریگان، دومارانش رییس سازمان اطلاعات خارجی فرانسه به پاکستان آمد و زمینه شکست اتحاد جماهیر شوروی را ایجاد کرد. در آن زمان نماد شوروی یک خرس بود و از آنجایی که خرس تنها از نوک بینی خود در برابر حیوانات دیگر، به خصوص زنبور آسیب پذیر است، یک استراتژی را به نام استراتژی “ماسکیتو” یا “پشه” و با فرمول مواد مخدر و ساز و کار تحریک مذهبی تعریف می کنند. دمارانش می نویسد، از آن جایی که شوروی ها کمونیست بودند و مردم افغانستان مردم مقید و دارای تعصب مذهبی، بهترین کاری که ما فرانسوی ها و امریکایی ها می توانیم بکنیم، این است که این مردم را از نظر مذهبی تحریک کنیم، کشت مواد مخدر را در افغانستان گسترش بدهیم و از طریق مواد مخدر، فساد را درون ارتش شوروی گسترش بدهیم، و هزینه جنگ افغانستان را تأمین کنیم. با این استراتژی شروع می کنند که من خوانندگان را به فصل اول کتاب جنگ جهانی چهارم الکساندر دمارانش رجوع میدهم.
القاعده در پشت حمله ۱۱ سپتامبر نبود/ امریکا خود این حمله را سازمان دهی و عملی کرد
استاد حسن عباسی در ادامه گفتگوی خود با خبرنگار آوا، به حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و برنامه امریکا برای حضور در افغانستان سخن می گوید. به گفته وی، در مورد یازدهم سپتامبر من به ۱۴ دلیل گفتم که این پروژه را خود امریکایی ها انجام دادند، من آن موقع زندگی نظامی داشتم و رسما این گونه عملیات ها را از نزدیک می شناختم، امکان نداشت که القاعده توانسته باشد این کار را انجام دهد، ولی فضای روانی که امریکا ایجاد کرد، این بود که القاعده این کار را انجام داده و گروه طالبان از القاعده حمایت کرده، بر این اساس این موضوع را مطرح کردند که باید به افغانستان رفت تا القاعده را از طالبان جدا و نابود کنند، امریکایی ها یک بهانه می خواستند تا بیایند افغانستان را اشغال کنند، و هزینه اش هم برایشان کمتر از سه هزار کشته بود. برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی حدود صد هزار کارمند داشت، اما آن روز بخش عمده کارمندان سر کار نبودند و عمده تلفات این ها حدود سه هزار نفر بود. بر این اساس، امریکا با کمترین تلفات وارد افغانستان شد، که اگر در یک جنگ علنی و بدون توجیه وارد می شد، هزاران نفر کشته می دادند.
دو روز قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، احمدشاه مسعود به شهادت می رسد، حادثه ۱۱ سپتامبر صورت می گیرد و چند روز بعد هم امریکایی ها برنامه ریزی می کنند که به بهانه حضور القاعده در افغانستان، باید افغانستان را بگیرند، کاملا یک سناریوی عجیب و غریبی که شکل گرفت و پیش رفت.
وی پیرامون واقعیت های پشت پرده ۱۱ سپتامبر ادامه داد: دو سال پیش آرت اولیویر (Art Olivier) ایران بود، ایشان کاندیدای ریاست جمهوری امریکا بوده، شهردار یکی از شهرهای امریکا بوده و یکی از اعضای حزبِ لیبرترین هاست، ایشان یک فیلم سینمایی به نام عملیات ترور ساخته و ثابت کرده که اصلا القاعده درگیر حادثه ۱۱ سپتامبر نبوده است، بلکه خود امریکایی ها این حمله را سازمان دهی کردند. آرت اولیویر که قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در کمپانی هواپیماسازی لاکهید کار می کرد، میگوید به آن ها سفارش دادند هواپیمایی بسازند که آیت الله (امام خامنهای) را در ایران بزنند، … هواپیمایی که بتواند کار یک موشک را انجام دهد، این فرد می گوید که ما این هواپیما را ساختیم، اما چند روز بعد از آن برای زدن برج های دوگانه سازمان تجارت جهانی استفاده کردند. این مسأله را آقای آرت اولیویر در سفر به تهران و در کلاسی با حضور دانشجویان ما مطرح کرد.
۱۱ سپتامبر، افغانستان و نظریه رویارویی تمدن های ساموئل هانتیگتون
استاد حسن عباسی خاطرنشان کرد: “من همان هفته اول بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر در شبکه های داخلی و خارجی ایران و شبکه های بین المللی، به ۱۴ دلیل اعلام کردم که ماجرای ۱۱ سپتامبر کار القاعده نیست، امریکا دارد برای اشغال افغانستان بهانه می کند تا افغانستان در منازعات تمدنی در منطقه، لولای(مانع اتصال و به هم پیوستگی) سه یا چهار قدرت منطقه ای باشد.
به گفته وی، هانتیگتون آن موقع در مقاله رویارویی تمدن ها گفته بود که تمدن غرب در حال ضعیف شدن است و سه تمدن دیگر در برابر آن سربرمی آورند؛ تمدن اسلامی با مرکزیت ایران، تمدن ارتودوکسی با مرکزیت روسیه و تمدن کنفسیوسی با مرکزیت چین، البته حوزه تمدن هند با محوریت هند مد نظر هانتیگتون نبود، اما هند هم با مرکزیت اقتصادی در حال سر برآوردن است. بر این اساس، این مسأله را مطرح کردند که وسط این سه یا چهار قدرت منطقه ای کجاست؟ غرب در کجا می تواند مستقر شود تا از یک پارچه شدن این ساختارهای تمدنی علیه غرب جلوگیری کند، این نقطه افغانستان بود، به این معنی که اگر کسی بیاید در افغانستان و سپس در آسیای میانه مستقر شود، می تواند از اتحاد روسیه، چین، ایران و هند جلوگیری کند؛ آن ها را تضعیف نماید و اساسا آسیا را با تضعیف این چهار قدرت آسیایی، تضعیف کنند.
این استراتژیست ایرانی ادامه داد: این استراتژی ادامه مبحثی بود که هفت سال قبل ساموئل هانتیگتون در مبحث رویارویی تمدن ها گفته بود و امریکا هیچ چاره ای نداشت، اگر نمی خواست سقوط تمدنی غرب را ببیند، باید بین روسیه و ایران، روسیه و چین و بین چین و ایران قرار می گرفت، نباید تمدن های کنفسیوسی چین، ارتودوکسی روسیه و تمدن اسلامی ایران یکپارچه جلو می رفتند.
به گفته وی، بازتاب عمل یک پارچه این تمدن ها و تلاش غرب برای جلوگیری از یک پارچه شدن آن ها را در دو جا می بینید:
۱ـ همکاری ارتش روسیه، زیر نظر سپاه پاسداران اسلامی ایران در سوریه و عراق
امریکا از این ائتلاف های تاکتیکی بین ایران و روسیه می ترسید که اکنون شکل گرفته و می گیرد، این ائتلاف های تاکتیکی می بایست ۲۰ سال پیش شکل می گرفت، اما اکنون در حال شکل گیری است، با شکل گیری این ائتلاف ها، امریکا عملا در سوریه و عراق دچار عجز شد … عجز به این معنی که جلوی چشم امریکا و در کشور اشغال شده ای به نام عراق، داعش شکست خورد … از سوی دیگر، با ائتلافی که در وجه تاکتیکی، نه استراتژیکی، بین روسیه و ایران انجام شد، جلوی سقوط بشار اسد گرفته شد. امریکایی ها از این ائتلاف ها که باید از اول دهه ۱۳۸۰ یا ۲۰۰۱ در منطقه انجام می شد، جلوگیری کردند و توانستند با شروع درگیری در افغانستان، تشکیل چنین ائتلاف هایی را ۱۵ سال به عقب بیاندازند؛ جنگ را در افغانستان شروع کردند، منطقه را به هم زدند و آسیای میانه و قفقاز را درگیر کردند.
۲ـ ائتلاف استراتژیک قدرت های منطقه برای کنار گذاشتن دلار از معاملات اقتصادی و نفتی
در طول سال های گذشته، بارها کشورهایی چون روسیه و چین در سفر به ایران می گفتند که دچار مشکلات جدی با امریکا هستند، به عنوان مثال امریکا هر وقت می خواست با چین مقابله کند، جنگی را به نام جنگ ارزی راه می انداخت و بخشی از پول چین را از بین می برد، روس ها نیز همین طور، هر بار رهبران و سران این کشورها به ایران آمدند و خدمت رهبری(امام خامنهای) رسیدند، می پرسیدند که چه کار باید بکنیم؟ رهبری گفتند که ارتباط تان را با دلار قطع کنید؛ شیشه عمر امریکا در دلار است و اگر دلار تضعیف شود، امریکا بدون درگیری از هم می پاشد… مایک ملونی می گوید اگر دلارهایی که در امریکا بدون پشتوانه طلا چاپ می شود و بیرون می رود، به این کشور امریکا برگردد، امریکا در چند هفته از هم می پاشد… در نتیجه یک ائتلافی بین روسیه، چین، هند، برزیل و آفریقای جنوبی تحت عنوان بریکس به وجود آمد و توافق کردند دلار را کنار بگذارند، امسال در ماه شهریور بزرگترین قرارداد نفت و گاز بین چین و روسیه امضا شد، اما مبنای معامله شان طلا بود، نه دلار. این ائتلاف استراتژیک، از نگرانی های هانتیگتون بود که وقتی چین، روسیه و هند با ایران، یک چنین ائتلاف هایی داشته باشند و دلار را کنار بگذارند، امریکا و غرب تضعیف می شود.
استاد حسن عباسی در یک جمع بندی در این بحث گفت: با حضور امریکا در افغانستان، نگرانی هانتیگتون در مورد ائتلاف تمدن های کنفسیوسی چین، اردتودوکسی روسیه و اسلامی ایران و تقابل آن ها با امریکا که در مقاله معروف رویارویی تمدن ها مطرح شده بود، به تأخیر افتاد. در اینجا نقش ژئوپلیتیکی افغانستان خیلی خودش را جدی نشان می دهد، حداقل امریکایی ها فروپاشی شان را ۱۵ سال به عقب انداختند.
وی افزود: “اینجا نقش ژئوپلیتیک افغانستان و آسیای میانه در این است که مانع ارتباط و ائتلاف روسیه و ایران، چین با روسیه، هند با ایران و روسیه شود، منطقه را به گونه ای به هم بزنند که استان سین کیانگ چین در همسایگی افغانستان ناامن باشد، آسیای میانه ناامنی داشته باشد و به روسیه تسری پیدا کند و شرق ایران نیز ناامنی داشته باشد، در این بین پاکستان هم به این دلیل که می خواهد کمک نظامی و مالی مستقیم از امریکا و عربستان بگیرد، آتش بیار معرکه شود و در این قضایا به صورت جدی مداخله کند، هند هم مشکلاتی داشته باشد و این سلسله همیشه مثل یک عارضه و بیماری در قاره آسیا باقی بماند.
ولی به گفته این استراتژیست ایرانی، امریکا در مقابل، نقش مؤثری در افغانستان نداشت و ناامنی ها در افغانستان گسترش پیدا کرد. عباسی افزود: پیشبینی آن روز من این بود که مواد مخدر در افغانستان گسترش چشمگیر خواهد یافت، که همین شد، از سوی دیگر پیشبینی کردم که اجازه نمی دهند در افغانستان جامعه سازی صورت بگیرد.
ادامه دارد …
منبع: صدای افغان (آوا)
The post گفتوگوی خبرگزاری آوا با استاد حسن عباسی؛ نقش ژئوپلیتیکی افغانستان کانون رویارویی تمدنها – بخش اول first appeared on استاد حسن عباسی.]]>نرمافزار جدید جهانی 200 سال سیطره مدرنیته را به چالش میکشد/ فقط ایران میتواند ایدئولوژی جایگزین نئولیبرالیسم را ارائه کند
رئیس مرکز بررسی های دکترینال معتقد است: در نظم آینده، قدرت نرم حرف اول را میزندو اصالت با قدرت نرم است و باید دید که چه کشوری ذیل قدرت نرم متد و روش متفاوتی برای اداره جهان ارائه می کند.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، “این نظام نوینی که آمریکائیها میگویند این است، کاری کنند که همه دنیا آنطور که آنها میخواهند، فکر کنند و حقایق را وارونه بفهمند. نظم نوینی که آمریکا در پی استقرار آن است، متضمن تحقیر ملتها و بهمعنای امپراطوری بزرگی است که در رأس آن آمریکا و پس از آن قدرتهای غربی است. بازگشت به جامعه جهانی ــ که آمریکا منادی آن است ــ بهمعنای پذیرش سلطه فرهنگ غرب است”.
این نکته مهمی بود که رهبر معظم انقلاب در خصوص نظم نوین جهانی تأکید فرمودند؛ بر این اساس و طبق آنچه از این نظریه استخراج میشود، نسخهپیچی آمریکایی برای جهان نهتنها از حیث قطببندی بلکه در ابعاد هویتی، ماهیتی، ادبیات کنشگری در جهان و نیز از حیث کارکردی و ابزاری مخدوش شده است. در حقیقت؛ سفارشات آمریکایی که در قالب هندسی مخروطی شکل، با رأس و محوریت ایالات متحده برای بخشهای زیرین نظام بینالملل، تقسیم کار میکرد، در دوره جدید، شکل مخروطی خود را به فضایی مسطح داده و در نتیجه، سیاستگذاری برای روندهای جهانی، به این سمت و سو میرود که در سطحی یکسان و بهآرامی میان ملتها مورد بررسی قرار گیرد. ملتها نیز اندک اندک دریافتند که وابستگی به نمادهای هژمونی مانند سازمانهای بهاصطلاح بینالمللی مانند صندوق جهانی پول و بانک جهانی، نهتنها در جهت رشد همهجانبه ملت اثر مثبتی ندارد، بلکه این سازمانها در مواقع لزوم بهعنوان ابزار و بازوی سلطه جهانی عمل و کشورهای وابسته را استثمار میکند.
این نکته نهتنها در اندیشه معاصر شرق در دهه اخیر مورد تأکید قرار گرفته و آثار آن با ظهور قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی مشهود است، که نظریه پردازان رئالیست آمریکایی نیز به این نکته اذعان دارند چنانکه “کیسینجر” کهنهکار در وال استریت ژورنال لب به اعتراف گشوده میگوید: «لیبی در جنگ داخلی است، شبهنظامیان بنیادگرا در حال بنا کردن خلافت در سوریه و عراقاند و دموکراسی جوان افغانستان در آستانه فلج شدن قرار گرفته است و علاوه بر اینها اختلافات با روسیه بار دیگر ظاهر شده و رابطه با چین هم به تبادل اتهام در برابر عموم و همکاری تقسیم شده است. مفهوم نظمی که اساس انگارههای غربی بود با بحران مواجه شده است».
در همین راستا خبرگزاری تسنیم در سلسله گزارشها و گفتوگوهای ویژه با کارشناسان روابط بینالملل به بررسی ابعاد این پوستاندازی هندسه قدرت جهانی پرداخته است.
در ادامه این گفتوگوها، دیدگاه دکتر حسن عباسی رئیس مرکز بررسیهای دکترینال و کارشناس مسائل استراتژیک را پیرامون شکلگیری این تحول جویا شدیم.
مرکزی که عباسی آن را اداره میکند مرکز بررسی های دکترینال است که به طور تخصصی روی دکترینهای سطوح مختلف کشور و حوزه بینالملل کار میکند و تنها مرکز تخصصی از این حیث در کشور و جهان اسلام است، در واقع فعالیت آن شباهت زیادی به فعالیتهای “مرکز ترودوک” (tradoc) در ایالات متحده یا مرکز DCDC در انگلستان دارد.
وظیفه این مرکز تمرکز بر تبیین دکترینها در سطوح مختلف است و جهتگیری تبیین دکترینها به طیفهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اجتماعی برمیگردد و این حوزهها نیز در سطوح مختلف مانند حوزههای ملتسازی، دولتسازی و نظام سازی بررسی میشود. پروژه اصلی مرکز، “هرم جامعه هجری” است و تنها مرکزی است که به طور تخصصی در خصوص جامعهسازی هر 4 سطح ملتسازی، دولتسازی، نظامسازی و ملکسازی فعالیت میکند. افق واسط این مرکز سال 1414 و افق دور آن، 1444 است و از این حیث هم در آیندهشناسی در کشور و جهان اسلام، تنها مرکز آیندهپژوهی در افقهای 50 ساله محسوب میشود.
رئیس مرکز بررسیهای دکترینال معتقد است در فرایند نظم جهانی در طول 3000 سال گذشته همیشه تقابل نظم غربی شرقی وجود داشته است، مصداق این امر، یک بار در دیدگاه هومر یا در تقابل امپراطوری ایران و روم وجود دارد و یا در جنگهای صلیبی پدید میآید و در دوره جدید در جنگهای شوروی و آمریکا بروز میکند هم اکنون نیز با کنار رفتن شوروی و یکپارچه شدن قدرت در جهان مدرن، اسلام در این تقابل جایگزین شده است. عملاً نظم جهانی را از یک دیدگاه، با ماهیت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی روی زمین و جغرافیا تعریف میکنیم، که تعریف ما جغرافیامحور است. از یک دیدگاه نیز درخصوص نظم جهانی، ناظر بر مباحث تمدنی بحث میکنیم که نظریات “ساموئل هانتینگتون” خود را برجسته نشان میدهد؛ یعنی نظم جهانی مبتنی بر اتصال تمدنها و همزیستی مسالمتآمیز یا تقابل تمدنها، اما در حالت اولیتر، نظم جهانی را نظم فرهنگی میبینیم که مبتنی بر ایدئولوژیها است تا تقابل ایدئولوژیها با یکدیگر را بررسی کنیم.
بخش نخست از مشروح این گفتوگوی تفصیلی را از نظر میگذرانید:
*تسنیم: آقای دکتر عباسی؛ تعریف شما از نظم جهانی چیست و اصولا به نظم جدید و نظم قدیم از چه منظری نگاه می کنید؟
-عباسی: طبق اشارهای که شما داشتید پس از فروپاشی شوروی و همچنین، جنگ نفت عراق و آمریکا در کویت، مفهوم (new world order) بر سرزبانها افتاد و بوش پدر این مفهوم را مطرح کرد و در همین حال، شوروی محو شده و حدود 15 کشور پیرامون فدراسیون روسیه شکل گرفت و امپراطوری شرق عملا بدون هیچ جنگی فرو پاشید و با رخدادهایی مانند کودتا علیه گورباچف، یلتسین توانست صحنه را مدیریت و فضا را تثبیت کند که در نهایت، پروژه جهان تک قطبی مطرح شد.
جهان تک قطبی آنقدر خوشبینی ایجاد کرده بود که “فوکویاما” در مقاله معروف پایان تاریخ، عملا از تک ایدئولوژی شدن نظام بینالملل یاد کرد. زمانی بحث ما نظم نوین جهانی از حیث یک کشور هست، اما زمانی یک مسئلهای فراتر از یک کشور مثل آمریکا که یک تمدن را نمایندگی میکند پیش میآید.
پس ما دو مفهوم داریم؛ یک مفهوم، نظام تک قطبی از حیث کشور-تمدن و مفهوم دوم؛ نظام تک قطبی به مفهوم ایدئولوژی لیبرالیسم، که در آن یک ایدئولوژی، تمدن و قدرت جهانی را به ارمغان میآورد. این اتفاق پیشینه دارد چرا که ما همواره نظم جهان را به صورت دوقطبی غربی-شرقی دیدیم.فوکویاما مسئله ایدئولوژی برتر را که در دهه اخیر از آن به عنوان نئولیبرالیسم یاد میکنند مطرح کرد و مدعی شد که ایدئولوژی لیبرالیسم، حرف اول و آخر را میزند چرا که در طول 100 سال، ایدئولوژی مارکسیسم، نازیسم و فاشیسم را در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد از سر راه برداشته است. او اسلام را رقیب ویژهای برای لیبرالیسم محسوب نکرد و معتقد بود با لیبرالیسم، تاریخ دیگر تمام میشود و این حرف اول و آخر تاریخ است که لیبرالیسم جهان را اداره میکند.
*تسنیم: به مصداقهایی از این نظم غربی-شرقی اشاره میکنید؟
-عباسی: به عنوان نمونه؛ نظم غربی شرقی در دوره یونان باستان، بین تروا در ترکیه امروزی در شرق اژه دولت-شهر آتن و دولت-شهر اسپارت در منطقه غربی ایجاد شده بود، بنابراین از اولین متن برجای مانده غربیها و کتاب ایلیاد و اودیسه هومر، نظم جهان دوقطبی بوده است، نظمی غربی- شرقی که در ماجراهای افسانه ای ایلیاد و اودیسه، تروا، شرق را و شهر آتن و اسپارت، غرب را مدیریت میکرد.
این تقابل غربی – شرقی در دوره هخامنشیان هم ادامه دارد، تمدن غربی که تمدن یونان است و تمدن شاخص شرقی که امپراطوری هخامنشی است. این نظم غربی-شرقی در دوره حمله اسکندر به ایران و اشکانیان و سلوکیان و موضوع بیرون راندن اسکندر از ایران هم وجود داشت.
در 2060 سال پیش که مرکزیت ثقل غرب در امپراطوری رم و ایتالیای امروز به رهبری ژولیوس سزار بود، سپهبد سورنا شکست سختی به غرب میدهد و نظام دوقطبی تثبیت میشود ولذا، تقابل غربی-شرقی میان ایران و رم، به عنوان نماد غربی-شرقی تا زمان ساسانیان هم ادامه دارد.
تسنیم: در حقیقت، جنگهای اسلام و مسیحیت در دوره قدیم هم در این چارچوب ارزیابی میشود؟
در زمان جنگ های صلیبی در یک دوره چندصد ساله نظام بینالملل، نظم دوقطبی را به عنوان نظم شاخص میبینیم که بر اساس آن، جنگهای اسلام و مسیحیت بر سر نقطه کلیدی بیتالمقدس ایجاد شده بود،که بعد از آن هم دوره مدرن آغاز شد و نظم جدید با صلح معاهده وستفالیا شکل گرفت. تقریبا در 200 یا 300 سال بعد از معاهده وستفالیا، مفهوم دولت-ملت با چارچوبهایی که دارد جای ساختار قبلی را میگیرد و از آن پس، ساختار دولتها مبتنی بر مرزهای ملی ایجاد شد و آرام آرام به نظام نوین جهانی میرسیم که این نظم نوین در قرن 20 با شکلگیری جامعه ملل و پس از آن در جنگ جهانی دوم با شکلگیری سازمان ملل و واگذاری حق وتو به 5 کشور پیروز جنگ، وارد پروسه جدیدی میشود که این نظم هم، باز یک نظام دو قطبی غربی-شرقی است که شوروی شرق را نمایندگی میکند و بلوک شرق کمونیستی-سوسیالیستی با رنگ قرمز مشخص شده و بلوک آبی به رهبری آمریکا جایگزین امپراطوری انگلیس میشود.
مشخصا جامعه ملل در جنگ جهانی اول و سازمان ملل در جنگ جهانی دوم برآمده از جنگهایی بود که صورت گرفت و عملا مفهومی به نام نظم نوین جهانی با آرایش پس از جنگها شکل گرفت و 5 کشور برتر دارای حق وتو در سازمان ملل همگی در یک دوره 10 ساله و پس از جنگ سرد، صاحب سلاح اتمی شدند.
عملا نظم نوین جهانی یک دوره 45 ساله جنگ سرد را طی کرد و با فروپاشی شوروی نظم تکقطبی ایجاد شد. از سال 1990 یک دوره فترت وجود داشت که بوش پدر مفهوم (new world order) را مطرح کرد و پس از حدود 10 سال در اواسط سال 2001، برجهای دوقلو با توطئه خود آمریکاییها و به نام القاعده، منهدم شد که در نهایت، این اتفاق نظام دو قطبی جدیدی را ایجاد کرد که یک سوی آن آمریکا بود و سوی دیگر دشمنی به نام اسلام و از آنجا جنگی دروغین علیه تروریسم مطرح شد و این مبارزه دروغین با تروریسم هنوز هم ادامه دارد و همین روزهای پیش، آمریکا حملاتی به سوریه انجام میدهد. پس در واقع در فرایند نظم نوین جهانی، اگر چین و هند و یا اینکاها و مایاها در تمدن آمریکای قدیم و مصر را در تمدن آفریقایی کنار بگذاریم، مشخصا در طول 3000 سال گذشته همیشه تقابل نظم غربی شرقی وجود داشته است، مصداق این امر، یکبار در دیدگاه هومر یا در تقابل امپراطوری ایران و رم وجود دارد و یا در جنگ های صلیبی پدید میآید و در دوره جدید در جنگهای شوروی و آمریکا بروز میکند و هم اکنون نیز با کنار رفتن شوروی و یکپارچه شدن قدرت در جهان مدرن، اسلام در این تقابل جایگزین شده است.
****نظم نوین جهانی؛ عرصه تقابل ایدئولوژیک
عملا نظم جهانی را یک بار با ماهیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی روی زمین و جعرافیا تعریف میکنیم پس تعریف ما تعریف جغرافیا محور است. یک بار هم درخصوص نظم جهانی، ناظر بر مباحث و تعاریف تمدنی بحث میکنیم که نظریات “ساموئلهانتیگتون” خود را برجسته نشان میدهد؛ یعنی نظم جهانی مبتنی بر اتصال تمدنها و هم زیستی مسالمت آمیز یا تقابل تمدنها، اما در حالت اولیتر نظم جهانی را نظم فرهنگی میبینیم که مبتنی بر ایدئولوژیهاست تا تقابل ایدئولوژیها با یکدیگر را بررسی کنیم و ببینیم تقابل ایدئولوژی ها باهم کجاست؟
کشوری کاملا شرقی است مثل ژاپن، اما فرهنگ لیبرالی دارد یا تایوان، کره جنوبی و سنگاپور کشورهای شرقی هستند که طبیعتا باید از شینتوئیسم، هندوئیسم و بودیسم بهره ببرند اما در عرصه عمل نظام اجتماعی جهانی از لیبرالیسم و کاپیتالیسم سرمایهداری بهره میبرند، ممکن است در جهان اسلام هم همین تقسیمبندی را مشاهده کنیم هم اکنون، امارات و قطر از مفهوم اسلام استفاده میکنند اما عملا ایدئولوژیشان لیبرالیسم است. یا در ترکیه که شرقی است ولی علاقه دارد به اتحادیه اروپا بپیوندد، هم ایدئولوژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم را مشاهده میکنیم.
پس در واقع عملا نظم نوین جهانی بیش از آنچه که به سبک و سیاق سابق، ناظر بر ژئوپلتیک و ژئواستراتژی باشد و روی زمین تعریف شود و بیش از آنچه که برخلاف نظر هانتیگتون، تمدن محور باشد و همزیستی و یا تقابل تمدن ها را کنار هم مد نظر داشته باشد، بیشتر مفهومی ایدئولوژیک است که تقابل ایدئولوژی ها را نشان میدهد، بر این اساس اگر ظهور و بروز ایدئولوژی ها را در زندگی و مناسبات اجتماعی مردم بررسی کنیم به این نکته میرسیم که شاید کسی در چین، روسیه، آفریقای جنوبی، مکزیک و یا ایران زندگی کند اما ایدئولوژی او از لحاظ سبک زندگی ایدئولوژی لیبرالیسم باشد و سبک زندگی آمریکایی و American Lifestyle را پذیرفته باشد پس اگر که به سیاق پیشین بنگریم یک تعریف این است که نظم نوین جهانی را مبتنی بر جغرافیا تعریف کنیم، یک دیدگاه این است که نظم را از منظر تقسیم تمدنی ببینیم و میان هر تمدنی خطی رسم کرده آن را جدا کنیم، اما وقتی ایدئولوژی ها را مبنی قرار دادیم، به طور مشخص نمیتوانیم بگوییم به کدام زمین و یا تمدن صرف باز میگردد بلکه ایدئولوژی میتواند در کشور رقیب هم پذیرفته شده و در سبک زندگی یک کشور خود را نشان دهد، بنابراین تعریف نظم نوین جهانی به شدت دستخوش متغیرهای متعددی شده که دیگر به شکل ساده پیشینی نیست.
*تسنیم: اعتراضهای جهانی نسبت به سیاستهای آمریکایی و صهیونیستی، امروز حتی در شهرهای آمریکا و اروپا مشاهده میشود، در سایر کشورها نیز این انتقادات کاملا مشهود است. این نشانه کلی از تغییر در نظم جهانی است، از نگاه شما علل و علائم این تحول چیست؟
-عباسی: من تقسیمات ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیک قبلی نظم جهانی را مبنا نمیدانم، نه اینکه به عنوان متغیر قبول نداشته باشم بلکه متغیرهای جدید را در شکل گیری و فروپاشی قدرت مبنا قرار میدهم، چرا که هر نظمی خودش علت یک قدرت و هر قدرتی زمینه ساز یک نظم است. بنابراین پیش از اینکه نظام بینالملل را در تئوری سیستمها بشناسیم تا نظم نوین را استنباط کنیم باید به مناسبات یا مکاتب متعدد قدرت روی بیاوریم تا اصلا مشخص شود که قدرت به قول “تافلر” در حال جابجایی است یا خیر؟
به نظر میرسد قدرت نظامی که نظم جهانی را تا اواخر جنگ سرد رقم میزد اولویت اول ندارد یعنی نظم جهانی برخاسته از مفهومی بهنام قدرت نظامی صرف و قدرت سخت نیست و با نظریات ژوزف نای مؤلفهای بهنام قدرت نیمهسخت و قدرت نرم در این حوزه نقش آفرینی میکند. در جمهوری اسلامی ایران هم نوع بومی این مفاهیم توسط شخص رهبر معظم انقلاب از 1379 تحت عنوان “تهدید نرم و نیمهسخت و سخت” مطرح و در طول 13 یا 14 سال گذشته تئوریزه شد. در نتیجه، مفهوم (soft power) قدرت نرم و semi-power قدرت نیمهسخت است که در واقع بهجای مفهوم (hard power) و قدرت سخت نقش اصلی را ایفا میکند بنابراین در نظم جدید حوزه اقتصاد اهمیت زیادی پیدا میکند که در همان دوره پس از فروپاشی شوروی نیز این مفهوم هم توسط “تافلر” و هم توسط “لسترتارو” مطرح شد. به تعبیر آقای “مایک ملونی” اقتصاد دان آمریکایی، ابتناء ابرقدرتی و امپراطوری آمریکا بر مفهومی به نام دلار است.
در همین راستا مقابلههایی نیز با مفهوم دلار صورت گرفت که مصداقهای آن، بعد از “برتون وودز” پس از فروپاشی شوروی و شکلگیری“پيمان اقتصادي کومکن“ (سازمان اقتصادي کشورهاي کمونيست که پیمانی بود روبروی بازار مشترک اروپایی، به نسبت پیمان ورشو به پیمان ناتو که دو پیمان سیاسی و نظامی بودند، این دو پیمانهای اقتصادی بودند) ظاهر شد، و پیمان اقتصادی کومکن در مقابل بازار مشترک اروپایی و مناسباتی که نفتا در آمریکای شمالی داشت، قرار گرفت.
با فروپاشی کومکن، بلوک شرق و پیمان ورشو و بعد از “برتون وودز” به دلیل پشتوانه نفتی دلار، شاهد ایجاد مفهوم امپراطوری دلار بودیم که این مفهوم، ناظم اصلی نظام بینالملل و این رژیم متأثر از سازوکار دلار عمل میکرد، هنوز هم مایک ملونی ادعا دارد که مؤلفه اصلی امپراطوری و نظم آمریکایی در نظام بینالملل و وابستگی بیش از نیمی از کشورهای دنیا بهعنوان کشورهای اقماری، به آمریکا، ناشی از مفهوم پترودلار است و از اینجا است که پیمان تجارت جهانی WTO مطرح شد و سازمان تجارت جهانی از ابتدای سال 1374 خورشیدی برای مدیریت روابط تجارت چنـدجانبه بیـن المللی جایگزین سازمان «گات» شد.
امروز WTO تلاش میکند این نظم را رقم بزند بنابراین عملا نظم اقتصادی جهان، ترکیبی است از دلار نفتی با ساختارهای تجارت جهانی که یک درهم تنیدگی را به وجود میآورند و با مبانی ایدئولوژیک اقتصادی غرب یعنی مکتب شیکاگو، نگاه فریدمنی و یا نئوکینزی جمع شده و یک نظم جهانی را در حوزه قدرت نیمه سخت رقم میزنند.
پس مولفههای قدرت سخت؛ تقسیمات زمینی، جغرافیایی و ژئوپلتیکی، سلاحها و ذرادخانههای نظامی هستند و از سوی دیگر؛ معیارهای قدرت نیمه سخت، پول مبنا در جهان یعنی پترودلار که پشتوانه آن نفت است نه طلا، استانداردهای تجارت جهانی، مفهومی به نام نرمافزار اقتصادی جهان که همین ایدئولوژیهای اقتصادی است که از جهان آنگلوساکسون یعنی انگلیس و آمریکا به جهان تسری یافته، هستند.
پس از فروپاشی شوروی و بسط این دیدگاهها در حوزه نظم نوین جهانی، کتابهای “ساموئل هانتیگتون“، “الوین لویس تافلر“ و کتابهای “لستر تارو” و دیدگاههای فرانسیس فوکویاما در ایران بسیار خوانده میشد و اگر شما به انتشار این کتابها در سال 1369 تا 1374 سری بزنید میبینید که بازار این کتاب ها بسیار داغ بود و مدیران ترغیب میشدند این کتاب ها را مطالعه کنند و حتی در برخی از وزارتخانهها جلسات کارشناسی بررسی محتوای این کتابها برگزار میشد، پس عملا مولفه “اقتصاد دلارمبنا” و مولفه ساختار تجارت جهانی WTO بعد از پیمان گات و بعد از آنها هم مبانی نظریه غربی در نظام تک قطبی حتی در چین و روسیه دوران آقای یلتسین یا آقای پوتین و ژاپن زمان آقای کویزومی و دیگر کشورها و حتی در ایران هم مبنی قرار گرفته بود.
اما در قدرت نرم مفهوم lifestyle خود را نشان میدهد، در نظام تک قطبی، آمریکاییها تلاش میکردند که سبک زندگی خود را از طریق هالیوود جا بیندازند. آمریکاییها مفهومی به نام American Dream به معنی رویای آمریکایی دارند، رویای آمریکایی از بازار مسکن آمریکا با شعار “هر آمریکایی یک خانه” تا صنعت خودرو، صنعت فضایی و دموکراسی آمریکایی ادامه دارد و دموکراسی آمریکایی اصلا جزئی از رویای آمریکایی است. رویای آمریکایی همچنین، شقوق مختلف سبک زندگی در آداب معاشرت، در پوشاک مانند پوشش شلوار جین و کفش نایک، در نوع خوراک مانند مک دونالد و انواع فستفوودها از این جنس و به ویژه پپسیکولا و کوکاکولا، موتورسیکلت هارلی دیویدسون و در موسیقی؛ سبک پاپ، جاز، بلوز و رپ و انواع سازوکارها و محصولات فرهنگی که سبک زندگی را شکل میدهد را در بر میگیرد.
*تسنیم: متولیان اصلی رویای آمریکایی و عاملان اجرایی آن چه بخشهایی هستند؟
-عباسی: نظم جهانی در حوزه قدرت نرم، نظمی بود که به زندگی تک تک شهروندان جهانی خط می داد و متولی اصلی آن ابتدا هالیوود در سینمای هر کشور و سپس تلویزیون آن کشور از طریق سریالها و انیمیشنها بوده است.
*تسنیم: بنابراین مولفههای قدرت را که تا الان برشمردید مختصر اشارهای بفرمایید که شامل چه مواردی است؟
با این تقسیم بندی، مبنای نظم نوین جهان در دوره قبل از فروپاشی شوروی را به این عنوان بررسی میکنیم که مولفههای قدرت را به 3 بخش سخت، نیمه سخت و نرم تقسیم میکنند. قدرت سخت در حوزه تقسیمات جغرافیایی، بنیه و سلاحهای نظامی است که این تقسیمات مبنای جنگ سرد بود، ولی در قدرت نیمه سخت 3 مولفه کلیدی شامل؛ نرم افزار اقتصادی یعنی مکاتب متعدد اقتصاد لیبرالی، ثانیاً؛ ساختارهای تعرفه و تجارت به ویژه استانداردهای تجارت جهانی در WTO و ثالثاً؛ مفهوم پترودلار و مبنا قرار گرفتن دلار آمریکا در معاملات و مراودات اقتصادی وجود دارد.
این موارد، نظم نوین جهانی پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد و فروپاشی شوروی را در عصر جرج بوش پدر رقم زد که تا امروز هم ادامه دارد.
به قدرت نرم که میرسیم ظرافتهای عمیقتر پیدا میکند و ما از حوزه بلوک های قدرت که جهان را به دو قسمت آبی و قرمز، شوروی و آمریکا و ورشو و ناتو تقسیم میکرد، عبور کرده و به این نکته متمرکز میشویم که در این مرحله؛ تک تک افراد میتوانند از حیث سبک زندگی و اینکه باورها و اعتقادشان به کدام بلوک تعلق دارد عضو بلوک الف یا ب باشند، لذا سبک زندگی افراد که تغییر میکند، دیگر شهروند آن بلوک محسوب میشوند.
در این مرحله، چهار مولفه لیبرالیسم، دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق بشر خیلی برجسته میشود که این چهار مولفه نرم افزاری و ایدئولوژیک، اساس قدرت نرم آمریکایی را تشکیل میدهد و در مفهوم رویایی آمریکایی متولد و متبلور میشود، دستگاه رویاپردازی آمریکا یعنی هالیوود هم موظف است تا این رویا را در سراسر آمریکا شکل داده و معرفی کند.
با وجود این تقسیمات و در دسته بندی مهمترین گزارههایی که برای نظم جهانی موجود و حرکت به نظم آینده قائلیم، پایینترین امتیاز را به قدرت نظامی سخت و تقسیمات ژئوپولیتیکی و جغرافیایی تسلیحاتی داده و بالاترین امتیاز را به قدرت نرم، سبک زندگی و انگارههای جامعهسازی و آنچه جامعه مدنی مینامند میدهیم و البته ما در تئوریهای اجتماعی بومی خود و در مقابل جامعه مدنی، مفهوم جامعه هجری را در انگارههای قرآنی و جامعه مهدوی داریم و در میانه این دو نیز قدرت نیمه سخت هست که جایگاه دلار و سازوکارهای WTO در آن موقعیت ویژه دارد.
نکته حائز اهمیت دیگر، ضریب نفوذ بالای اینترنت و فضای سایبر در اواخر جنگ سرد و زمان فروپاشی شوروی است و هرچه از فروپاشی شوروی در 1990 به این سو پیش میآییم این ضریب نفوذ بیشتر شده است.
***دعوای مکیندر، اسپایکمن و ماهان بر سر قلب جهان
اهمیت این مفهوم در تبیین قلب حیاتی جهان است. در قرن بیستم، مفهومی به نام هارتلند وجود داشت که منطقهای بود در آسیای میانه کنونی از شمال افغانستان و شمال خراسان ایران و کشورهای 5 گانه آسیای مرکزی، تا تنه آسیایی روسیه در کوههای ماوراء آرال قرار داشت.
مکیندر و شاگردانش روی این نکته تاکید داشتند که هر کشوری قلب بزرگترین خشکی کره زمین را در اختیار داشته باشد بر کل کره زمینه سیطره خواهد داشت، چون کره زمین سه چهارمش آب است و قلب آن یک چهارم باقی مانده هم که خشکی هست اروپا و آسیای به هم چسبیده است و قلب این بخش، آسیای میانی است.
اما “اسپایکمن” معتقد بود که حاشیه سرزمین جهانی یعنی حاشیه اروپا و آسیا اهمیت دارد که این نظریه بعد از جنگ جهانی دوم مطرح شد و با نظریه اسپایکمن، 3 پیمان پیرامون شوروی به وجود آمد، پیمان ناتو در اروپا و پیمان سنتو میان ایران، پاکستان و ترکیه و پیمان سیتو و شاگرد اسپایکمن این تقسیمات را به مباحث تمدنی برد.
120 سال پیش “آلفردماهان” به عنوان اولین “هیدرو پلیتیسین” دوره جدید، فرض دیگری را طرح کرد و آن هم مفهوم دریای حیاتی در مقابل نظریه قلب جهانی و هارتلند که مبتنی بر دیدگاه مکیندر بود مطرح شد
ماهان معتقد بود هر کشوری بر دریا حکومت کند بر خشکیهای زمین نیز حکومت خواهد کرد و این نیز موجب شد که آمریکا بر اساس این نظریه، کره زمین را به 7 قسمت تقسیم و 7 ناوگان ایجادکند و پس از آن، امریکا ابتدا به عنوان یک امپراطوری دریایی و بعد از جنگ جهانی دوم و باز شدن پای انسان به فضا، به یک امپراطوری فضایی تبدیل شد.
در مقابل تقسیمات هارتلند و ریملند و امپراطوری دریاها، مفهوم برینلند جهان به جای هارتلند و منطقه هارتسی جهانی مطرح شد و مثلث برمودا به عنوان منطقه حائز اهیمت مورد نظر قرار گرفت که طرح آن افسانهها بعد از جنگ جهانی دوم در خصوص مثلث برمودا به این خاطر بود که اهمیت این محدوده را برجسته کنند، و لذا در طول
20 سال اخیر مفهومی نزد دکترینرینها و استراتژیستهای آمریکا تحت عنوان برینلند جهانی شکل گرفت.
*تسنیم: به واسطه این نظریه پردازیها، راهبرد کلانی که آمریکا ذیل کارکرد نفوذ خود اتخاذ کرده چیست؟
-عباسی: مغز حیاتی سایبری جهانی جایی است در کنار جاده بالتیمر در شمال شرق واشنگتن دیسی که حدود 9 هکتار سوپر کامپیوتر دارد که این سوپرکامپیوترها در زیر زمین و جایی که در جنگ اتمی صدمه نبیند روزانه حدود 3.5 میلیارد پیام را از تماسهای تلفنی، پیامکها و تلفنهای ثابت و مطالبی که در فضای سایبر به اشتراک گذاشته میشود رصد و جمعآوری میکنند و این کاری است که بر عهده NSA گذاشته شده است و طبعاً سازمان اطلاعاتی NSA که (سال پیش با پناهنده شدن یکی از مأموران NSA بهنام اسنودن به روسیه بخشی از اطلاعات این سازمان لو رفت) بهعنوان متولی مغز مجازی جهان عمل میکند و اینترنت جهانی، سرورها، تمام کاربرانی که وصل هستند و اطلاعاتشان از طریق این سرورها به اشتراک گذاشته میشود، موتورهای جستوجوی یاهو و گوگل، سیستم عامل لینوکس و ویندوز و تمام نرمافزارها را رصد کرده و شبکه یکپارچه جهانی را برای ایجاد نظم جهانی سایبرنتیک رقم زدهاند.
عملاً سیستم سایبر به هر 3 بخش قدرت سخت، نیمهسخت و نرم مربوط است و همانطور که حوزه جغرافیایی زمینهای برای مناسبات قدرت است، فضای مجازی هم بستری است که در آن ملت ـتمدنها ایجاد میشوند، چنانکه ملت ــ تمدنی مانند فیسبوک بهاندازه کشور چین و هند جمعیت دارد و وقتی 1 میلیارد نفر انسان، در این شبکه اجتماعی روابطی دارند، این یک نظم است و آنچه نظام الکترونیک نامیده میشود عملاً اتفاق میافتد.
بنابراین مغز جهان در نظم سایبرنتیک، در شمال شهر واشنگتن دیسی در کنار جاده بالتیمر است که تمام این اطلاعات که از طریق فضای سایبر در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود، ظرفیتی از حیث تماسها، مراودات و مکالمات ثابت و موبایلها، در این حوزه پدید میآورد که همه رصد و ثبت میشود و این ظرفیت به گونهای است که تمام افراد در این سیستم پروفایل خود را دارند تا تمام افراد به عنوان شهروندان جامعه جهانی سایبرنتیک، قابلیت کنترلی داشته باشند و در نتیجه، بسر فاضی مجازی برای نظم جهانی شکل می گیرد و در مقابل ACTUAL SOCIETY یک VIRTUAL SOCIETY به وجود میآید.
وقتی فضای مجازی برای شما یک ID در نظر گرفته و سازمان شما هم وبسایتی دارد که هویتی در فضای سایبر دارد این پدیده، آرام آرام به هویت یک زبان و هویت یک تمدن و هویت یک کشور تبدیل می شود و در نهایت، شبیه همین جهان موجود در فضای سایبر به شکل مجازی شکل میگیرد و ضریب نفوذش روز به روز در زندگی اجتماعی بیشتر شده و انحصار آمریکایی موتور جستجو و سیستمهای عامل و زیرساخت شبکه این هویت سایبری، این اقتدار جهانی را برای این کشور استمرار میدهد.
*تسنیم: نسبت هویت سایبری جهانی به تقسیمات قدرت به در سه بخش قدرت سخت، نیمه سخت و نرم چگونه میشود؟
-عباسی: عملا سیستم سایبر به هر 3 بخش، مربوط است و بستری برای این سه بخش است، همانطور که حوزه جغرافیایی و محیطی، زمینهای برای مناسبات قدرت است، فضای مجازی هم بستری است که در آن ملت-تمدنها ایجاد میشود و ملت تمدنی مانند فیسبوک با 1 میلیارد نفر جمعیت در این شبکه روابطی دارند.
***مغز سایبری و بدن مجازی آمریکایی؛ تجویزی برای نظام جهانی/انتقال قدرت از غرب به شرق
قدرت سایبر، از هر سه وجه و مولفه قدرت برخوردار است، ما وقتی در نظم نوین، مبنی را این 3 سطح قرار میدهیم و مولفههای آن را هم مشخص میکنیم، مفهوم قدرت سایبر را منحصرا به هیچ کدام از این 3 واگذار نمیکنیم بلکه قدرت سایبر به مثابه شبکه عصبی بدن عمل میکند چنان که مغز انسان از طریق سیستم نخاع و شبکه عصبی تا کل اندام ها گسترش مییابد.
با این تعریف، نظام بینالملل به یک بدن مجازی تبدیل میشود که مغز مجازی آن در ایالات متحده و انتهای اندامها در بخشهای دیگری است که وظیفه هر کشور نیز معین شده است، مثلا ونزوئلا و عربستان نفت و ترکمنستان، گاز تولید کند و در کل اقتصادهای تک محصولی در تولید اطلاعات و انرژی فعال باشد و سپس برخی کشورهای انتهای اندام و مصرف کننده هستند مثل
کشورهایی که ماهیت مصرفی دارند.
مجموعا این تقسیمات برای جلوگیری از فرسایش قدرت آمریکا برنامهریزی شده است، به تعبیر آقای ریچاردواتسون در ترندگذاری سال 2010 یکی از 13 مگاترند افق سال 2050 این است که از غرب به شرق POWER SHIFT و انتقال قدرت صورت میگیرد، در نتیجه برای اینکه این انتقال قدرت از غرب به شرق صورت نگیرد، تلاش میشود تا این مولفهها در کنار هم جلوی فرسایش تمدن غرب و آمریکا را بگیرند تا اولا، موازنه نظامی از بین نرود و همچنان برتری قدرت نظامی در حوزه قدرت سخت برای ایالات متحده حفظ شود و همچنین، پراکندگی جغرافیایی پایگاههای آمریکایی و 120 پایگاهی که در سراسر جهان دارد مخدوش نشود، در قدرت نیمه سخت، اقتدار دلار آمریکا نشکند و معیارهای آمریکایی در تجارت جهانی و سازمان WTO حفظ شود و همچنان مبانی نظری اقتصادی آمریکاییها به خصوص اقتدار مکتب شیکاگو، مکتب پولی و مکتب نئوکینزیها که مربوط به انگلیسیهاست نشکند و این مکاتب، همچنان مبنا قرار گیرند چرا که به هر حال، هر کشوری از این مکاتب بهره گیرد، غرب برد داشته است.
آنچه امریکا در نظر دارد این است که در حوزه قدرت نرم هم مشخصا رویای آمریکایی شامل سبک زندگی آمریکایی و مولفههایی مانند لیبرالیسم و دموکراسی و جامعه مدنی و همچنین حقوق بشر، مبنای مناسبات قدرت نرم باشد. راهکاری که آمریکا برای معرفی این مولفه های قدرت نرم خود به جهان در نظر گرفته استفاده از فضای سایبر برای یکپارچه سازی جهانی است پس فضای سایبر یک زیرساخت است و آمریکا سعی دارد تا از طریق 3 منشا قدرت نیمه سخت، نرم و سخت، فروپاشی خود را به تاخیر انداخته و متقابلا، روند شکلگیری نظم نوین جهانی در خارج از حوزه تمدنی غرب را به تاخیر اندازد تا نظم نوین جهانی خارج از حوزه تمدن غرب شکل نگیرد. به این معنا که اگر قرار است نظمی شکل بگیرد که مبنای آن، سمت غربی اقیانوس اطلس در آمریکای شمالی نیست، حداقل این نظم در سمت غربی یعنی در اتحادیه اروپا صورت گیرد.
*تسنیم: با این تعریف در هدف تشکیل اتحادیه اروپا به معنای همکاریهای پولی و مالی و سایر مسایل اینچنین هم تشکیک میشود؟
-عباسی: بله؛ اصلا انسجام اتحادیه اروپا به نسبت این بود که در کنار ایالات متحده آمریکا یک اتحادیه اروپا شکل بگیرد و اصلا از پیمان ماستریخت به این سو، نیت این بود که به نسبت ایالات متحده امریکا یک ایالات متحده اروپا شکل بگیرد و اروپا یک کشور گسترده با 400 میلیون جمعیت باشد که پس از فروپاشی آمریکا بتواند وکیوم قدرت در غرب را حفظ کند و خلاء قدرت جهانی را بپوشاند و در خلاء آمریکا، چین، هند، روسیه، برزیل و ایران مدعی نشوند، بلکه اتحادیه اروپا این کار را انجام دهد. اما عملا مشخص شده است که اتحادیه اروپا چنین کاری را نمیتواند انجام دهد. پس وقتی ما عموماً صحبت از فرسودگی تمدن غرب و خصوصاً اشاره به فرسایش قدرت آمریکا داریم، بحث ما ناظر بر این است که در قدرت سخت، قدرت نظامی آمریکا به چالش کشیده شده و هرچه زمان گذشته، توان نظامی ایران بالا رفته و از طرف دیگر؛ یکهتازی آمریکا در چین، هند و آمریکای لاتین کاهش یافته و بنابراین قدرت آمریکایی اثرش را از دست داده است.
مؤلفه دوم اینکه “اقتصاد پولمبنا” و خصوصاً اقتصاد مبتنی بر دلار نیز به چالش کشیده شده و شاهد این مدعا پیمان پولی “بریکس” است که میان روسیه، برزیل، آفریقای جنوی، هند و چین منعقد شده و قرار شد این کشورها پیمان پولی مشترک خود را بسط داده و یک صندوق مشترک داشته باشند تا در مقابل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی قرار گیرد و بیتردید، اتحادیههایی که میان کشورهای مختلف زمینه پیمان پولی دوجانبه را فراهم میکند روز به روز موقعیت دلار را بیشتر تضعیف میکند و موضع سازمان تجارت جهانی در عرصه تجارت جهانی تضعیف میشود. پس مولفه قدرت بعدی هم در نظام نوین جهانی دوره بعد از جنگ سرد و 1990 تا سال 2014 در این 20 یا 24 سال به سرعت به چالش کشیده میشود و اگر پیمان پولی دوجانبه زمینه مراودات اقتصادی باشد به بستری برای تجارت دوجانبه تبدیل میشود که در معیارهای WTO تعریف نشده که در نتیجه، موضع تجارت جهانی هم تضعیف میشود.
در خصوص مسئله مکاتب اقتصادی، مکتب اقتصاد فریدمنی، مکتب شیکاگو و اقتصاد پولی در آمریکا مصیبت ایجاد کرده است و اندیشمندان آمریکایی، مقصر مشکلات ایالات متحده را شاگردان آقای فریدمن میدانند.
*تسنیم: نشانههای مصیبت مکاتب اقتصادی آمریکایی چیست؟
نشانههای این مشکلات شامل آنچه رخداد جنبش وال استریت و قریب به 18 تریلیون دلار بدهی ایالات متحده اقتصاد آمریکا است که این مسایل از رهاوردها و دستاورهای مکتب شیکاگو و مکتب اقتصاد پولی است. سند این ادعا دیدگاه مایک ملونی و آقای ژوزف استگلیتس است که در کتاب معروف سقوط آزاد، استگلیتس رسماً اعلام میکند که این اقتصاد آمریکا نیست که سقوط آزاد کرده، این علم اقتصاد آمریکا است که سقوط آزاد کرده و وقتی علم اقتصاد سقوط آزاد کرده نمیتواند نیازها را پاسخ دهد و دیگر چه تفاوتی میکند که مکتب الف با مکتب
ب را در اقتصاد لیبرالی استفاده کنید، چرا که کلا جوابگوی اداره اقتصاد نیست.
***جامعه مدنی آمریکا دیگر برای روشنفکران چشمگیر نیست
در حوزه قدرت نرم نیز، جامعه مدنی آمریکایی دیگر جذابیت سابق را ندارد، جذابیتی که 20 سال پیش و حتی 10 سال پیش داشت.
10 سال پیش در اواخر جریان رفورمیستها در ایران و دوره دولت هفتم و هشتم، طرح مفهوم جامعه مدنی از سوی جریان شبه روشنفکری، چقدر برای برخی از افراد، جذابیت داشت اما معلوم شد که این یک حربهای از سوی آمریکاست وگرنه امریکا برای کشوری مانند عربستان که برایش نفت را پمپ کرده و به تمدن غرب میرساند قائل به مفهوم جامعه مدنی نیست، در مورد مفهوم حقوق بشر که دموکراتها از 35 سال پیش در زمان کارتر به آن میپرداختند، اتفاقات عراق و فجایع ابوغریب مشاهده میشود، در 50 ماه گذشته نیز 200 هزار نفر در سوریه توسط شبکههای تروریستی مورد حمایت آمریکا کشته شدند و عملا حقوق بشر آمریکایی به چالش کشیده شده است.
لایه بعدی مسئله سبک زندگی آمریکایی با زمینه لذت جویی گسترده در درون آن است. این مسئله نیز در کشورهای مختلف با تردید نگریسته میشود و یک قلم این تردید، سن بالای ازدواج در آمریکا، فروپاشی خانواده و نادیده گرفته شدن این انگاره ها بوده است که طبعا از انقلاب فرهنگی و جنسی 1950 در آمریکا، یک دوره 50 تا 60 ساله نیاز بود که نسلی که این لذتگرایی را بسط میدهد روی دست آمریکا بماند تا با ایجاد خانوادههای متلاشی شده آمریکایی، متوجه این مخاطرات شوند بنابراین سبک زندگی آمریکایی، در آمریکای لاتین و خود آمریکا و آسیا با چالش مواجه شده است.
در نهایت رویای آمریکایی جهانگیر نشد و با ضریبی که دلار آمریکایی در جهان مبنای اقتصادی شد و اینترنت و نرم افزارهای آمریکا در جهان زمینه بروز یافت، چنین امکانی برای سبک زندگی، حقوق بشر و جامعه مدنی و دموکراسی آمریکایی فراهم نشد، چون آمریکا دموکراسی را برای همه تجویز کرد، اما در عین حال، کشورهای دوست آمریکا همواره با کودتا سرکار آمدند.
به عنوان مثال آمریکاییها در کشور قطر، پسری را به عنوان جایگزین پدرش بر سر قدرت آوردند و پس از اینکه دوره او تمام شد، نوه او بر مسند نشست؛ یعنی در قطر، بحرین، عربستان، امارات، مغرب و اردن اصلا دموکراسی مطرح نیست، آمریکا در کشورهای دوست خود مفهوم دموکراسی را دنبال نمیکند پس مفهوم لیبرال دموکراسی، نسخهای است که آمریکا در کتابها میپیچد و در فضای خارج از منافع ملی خود آن را اعمال نمیکند و استاندارد دوگانهای در دموکراسی دارد و این را در جامعه مدنی و حقوق بشر اعمال کرده است.
بنابراین قدرت نرم آمریکا به عنوان استاندارد یکپارچه برای تمام دنیا تجویز نمیشود و اگر بخواهیم مثال روشنی بیاوریم؛ ارزش آمریکایی به نام دموکراسی، در بحرین به ضرر آمریکاست، لذا 50 ماه است مردم بحرین صبح تا شب در خیابان راهپیمایی میکنند اما آمریکا اجازه جابجایی قدرت را نمیدهد. آقای گیتس در دوره قبلی، صحبتهایی با حاکم بحرین داشت و چند ساعت بعد به عربستان سفر کرد و بعد از مذاکره با عربستان، این کشور، بحرین را اشغال کرد که همچنان بحرین در اشغال نظامی عربستان به سر میبرد اینکه با یک حضور ساده رابرت گیتس این اتفاق میافتد، مردم بحرین می بینند دموکراسی اصلا با فرمول هایی که آمریکاییها میگویند همخوانی ندارد.
بنابراین عملا ارزشهای آمریکایی مانند سبک زندگی و رویای آمریکایی غیر از بخشهایی که انحطاط ایجاد میکند و در آن فساد اخلاقی هست، امکان بروز نیافت و هم اکنون در حال خنثی شدن هست.
مؤلفه دیگر، قدرت سایبر است که انحصار آمریکا بر موتورهای جستوجو و فضای سایبر هم توسط چین شکسته شده و این کشور اکنون، سیستم عامل و موتور جستوجوی مورد نظر خودش را دارد، روسها موتور جستوجو و سیستم عامل بومی و زیرساخت شبکه مستقلی را دنبال میکنند، کشورهای آمریکای لاتین در حال تدوین شبکه اینترنت قارهای هستند و ایران نیز حداقل 10 سال است که در حوزه سیستمهای عامل و موتورهای جستوجو و اینترنت ملی استقلال خود را دنبال میکند و این موضوع در 10 سال آینده به جایی میرسد که همه حساب خود را در فضای سایبر از NSA و ایالات متحده جدا کنند. تکتک این مؤلفههایی که بهاجمال اشاره شد حاکی از افول و فرسودگی روزانه قدرت آمریکا است.
*تسنیم: در مجموع طی 2 دهه اخیر، نظم جهانی تکپایه برحسب ایالات متحده در حوزه نرم، نیمهسخت و سخت و همچنین، بستر زیرساخت شبکه، سیستم عامل و چارچوبهای سایبری رقم خورد و آمریکا رشد عمومی از خود نشان داد اما این قدرت به سرعت در حال فرسایش است و نظم جدید جایگزین آن خواهد شد، ویژگیهای این نظم جدید چیست؟
این نظم جدید چند ویژگی دارد؛ ویژگی اول آن در کثرت جمعیت است. کاهش جمعیت اروپا، آمریکا و ژاپن و کشورهای پیشرفته صنعتی به عنوان کشورهای پیر که نیروی کار ارزانی ندارند و سبک زندگیشان گران است، زمینه ای را فراهم می کند تا اینها در تراز قدرت، قدرتهای ترازی محسوب نمیشوند.
قدرت های نوظهور قدرت هایی هستند که از جمعیت جوان و شاداب زیادی برخوردار هستند بنابراین متغیر جمعیت که در تئوری قدرت خیلی جدی دیده نمیشد در حال حاضر جایگاه ویژهای پیدا کرده است.
نکته دوم؛ منابع استراتژیک دهگانه است، که در همین راستا اهمیت یکی از آنها نفت و دیگری گاز است و منابع دیگری مثل اورانیوم، مس، طلا و منابع زیرزمینی استراتژیک، روز به روز بیشتر میشود، چون جمعیت جهان بیشتر میشود و مصرف روزانه بالا رفته و منابع کره زمین کاهش جدی مییابد.
در نظم نوین جهانی که در حال شکلگیری است مسئله این منابع در کشورهای مختلف آرایش قدرت را بر هم میریزد.
متغیر سوم در نظم نوین جهانی تغییرات آب و هوایی است. در آینده روسیه و کانادا از حیث آب و هوا به دلیل آب شدن یخ های قطبی شرایط ممتازی پیدا میکنند، چون در نتیجه آن استپها و تندراهای روسیه برای زیست مساعد میشود و روسیه و کانادا سرزمین قابل سکونت بیشتری نسبت به کشورهای دیگر جهان پیدا میکنند. این وضعیت در کشورهای دیگری مثل آمریکا، آفریقا و چین موقعیت نگران کنندهای پیدا میکند و در ایران هم بخش عمدهای از ایران هم قابلیت سکونت پیدا میکند اما در بررسی وضعیت آمریکا مشاهده میشود که خشکسالی عظیمی دوسوم آمریکا را فرا گرفته است.
مستندهای زیادی در این خصوص ساخته شده است؛ به عنوان مثال در مستند 2100 نشان میدهد در 80 یا 90 سال آینده اتفاق عجیبی خواهد افتاد و مردم از جنوب آمریکا مجبور به مهاجرت به سرزمینهای شمالی نزدیک با مرز کانادا میشوند، این جابجایی جمعیت را در سالهای اخیر حتی در ایران هم مشاهده میکنید.
ایران هفتمین سال خشکسالی را طی میکند و از هر 10 شهری که رودخانه داشتند رودهایش خشک شده است، بنابراین جابجایی جمعیت عظیمی در جهان در حال شکلگیری است که حکایت از این دارد که خیلی از زمینها را در نزدیکی خط استوا از باب امکان سکونت نامناسب خواهد بود و بشر در نیمکره شمالی و جنوبی به سمت دو قطب دست به مهاجرت بزند.
حتی در بررسی طرحهای مراکز مطالعات استراتژیک آمریکا، چین و هند که جمعیت عظیمی دارند در یک دهه آینده سرزمین و منابعشان کفاف جمعیت را نمیدهد، در نتیجه این کشورها برای تنه آسیایی روسیه خوابهایی دیدهاند، به طوریکه یکی از نگرانیهای روسیه برای آینده، تجزیه این کشور است و اینکه سرریز جمعیت هند و چین آرام آرام به سرزمینهای خالی از سکنه روسیه مانند تندراها و استپهای شمالی آن که برای زیست آماده میشود، گسیل شوند.
در سالهای اخیر گزارشات متعددی در برخی رسانهها منتشر شده که چینیها در کشور پهناور قزاقستان زمین های زیادی را برای کشاورزی به صورت 99 ساله اجاره کرده و سرریز جمعیت خود را به بخش عمدهای از قزاقستان که بسیار پهناور و کم جمعیت است منتقل میکنند و این مسئله آرام آرام به روسیه هم تسری مییابد، البته چین و هند نگاهی هم به سرزمینهای آفریقایی دارند.
اما به هر جهت، مسئله اول شامل جمعیت و مسئله دوم شامل منابع و مسئله سوم شامل مفهوم گرم شدن زمین و تغییرات زیست محیطی از مولفههای نظم بخشی به نظام نوین جهانی آینده است.
از همه مهمتر اینکه در نظم آینده جهانی، پول واحدی به عنوان مبنای نظام اقتصادی جهان محسوب نمیشود و واحد پول کشورها هر کدام اعتبار خاص خود را مییابد و تلاش ایران برای اینکه موضع جریان اداری و دانشگاهی در دولتهای مختلف که پایبند به دلار است تضعیف و موضع ریال ایران ارتقا یابد نیز، در همین راستا است.
*تسنیم: نئولیبرالیسم، کاپیتالیسم، سکولاریسم و سایر مکاتب و نظریات پشتوانه نظم آمریکایی، هم اکنون در چه وضعیتی به سر میبرند؟
-عباسی: مسئله نرم افزار اداره جهان موضوع بسیار حائز اهمیتی است. کامپیوترها حتما برای انجام هر پردازشی یک سیستم عامل ویندوز یا لینوکس لازم دارند، تا سیستم عامل نباشد کامپیوتر به کار نخواهد افتاد؛ هر حکومت و جامعه هم سیستم عامل میخواهد که این سیستم عامل، همان ایدئولوژی است که برای اداره جامعه در علم معیشت تا فرهنگ و اقتصاد و سایر حوزهها برمیگزیند.
امروز ایدئولوژی مارکسیسم برای اداره جهان جوابگو نیست و در زمان فروپاشی شوروی کنار گذاشته شده است و کشورهای محدودی مانند کره شمالی، بولیوی، و بعضی رگهها و قسمتهای بلاروس، ونزوئلا و کوبا از آن استفاده میکنند که محلی از اعراب ندارند پس مارکسیسم دیگر به عنوان سیستم عاملی که بر حکومتها و جوامع نصب شده و پاسخگوی نیازهای فکری و متدیک جهان باشد عمل نمیکند.
ایدئولوژی دوم دوره مدرن که فوکویاما معتقد بود که این ایدئولوژی حرف اول و آخر دوره مدرن را خواهد زد و با این اتفاق تاریخ تمام خواهد شد ذیل عنوان لیبرالیسم و نئولیبرالیسم عملا به فروپاشی و اضمحلال ذاتی و درونی رسیده و گزارههای ضد و نقیض در درون آن بسیار گسترده است. بنابراین نظم نوین جهانی بر پایه ایدئولوژیهای جدید و رقیب است و نظم جدید را جامعهای رقم میزند که ایدئولوژی نوینی را در اقتصاد، فرهنگ و سیاست ارائه کند.
*تسنیم: یعنی عملا یک رقابت نفسگیر میان چین، ژاپن، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و امریکا، آفریقا و آمریکای لاتین و جهان اسلام مبنی اینکه در افق 2035 میلادی کدام کشور میتواند ایدئولوژی جایگزین لیبرالیسم را ارائه کند وجود دارد؟
-عباسی: بله؛ در حال حاضر نئولیبرالیسم به عنوان سیستم عامل برخی حکومتها نصب شده که پاسخگو نیست و الگوهای اقتصادی آن جواب نمی دهد.
اگر لیبرالیسم ناکارآمد است الگوی جایگزین آن چیست؟ پیشبینیها این است که تنها کشوری که این امکان را دارد که به جای ایدئولوژی نئولیبرالیسم ایدئولوژی جدید و کاربردی ارائه کند حوزه تمدنی جهان اسلام است و در درون تمدن اسلامی هم، جمهوری اسلامی ایران از این ظرفیت برخوردار است.
شما وقتی به مسترپلن “ریچارد واتسون“ در 2005 میلادی نگاه کنید کشورهای ایران، ترکیه و مکزیک را در آن مقطع صاحب کلید قدرت جهانی میداند.
در نظم آینده، قدرت نرم حرف اول را میزندو اصالت با قدرت نرم است و باید دید که چه کشوری ذیل قدرت نرم متد و روش متفاوتی برای اداره جهان ارائه می کند.
هر کشوری حدود 1400 سیستم عمده و اصلی دارد و جامعه هم از سیستم های متعددی تشکیل شده که از این سیستمها، حدود 10 درصد سیستمها، استراتژیک و بقیه سیستمهای عملیاتی و تاکتیکی هستند.
نرم افزار اداره جامعه، زیرنظامهایی است که وقتی شکل میگیرند تک تک آنها باید بومی باشند بنابراین، یک مکتب اقتصادی کلی ذیل عنوان اقتصاد لیبرالیستی، اقتصاد مارکسیستی و اقتصاد اسلامی نداریم بلکه ذیل اقتصاد، حداقل 50 تا 60 زیرسیستم وجود دارد که یکی از آنها نظام پولی و مالی و یکی نظام مالیات و یا گمرک است.
در فرهنگ، نظام آموزش عالی، نظام هنر و رسانه، نظام تحقیق و پژوهش و غیره را داریم که در نهایت باید ادبیات بومی هریک از این زیرنظامها تولیده شده باشد و برای جوامع الگو شود.
***ایران تنها کشوری بوده که خیزش علمی با توجه خاص به بومیگرایی داشته است
از مهر سال 1379 و سخنرانی معروف رهبر معظم انقلاب در مدرسه فیضیه قم که برای نخستین بار، موضوع جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم مطرح شد تا الان که حدود 14 سال میگذرد.
از آن زمان تاکنون، این موضوع در مراحل مختلفی پیش رفت و ایران امروز در تحول علمی، یکی از کشورهای پیشتاز محسوب میشود. ایران در رشتههای علوم زیستی و پزشکی و سپس در علوم فنی و پایه و در انتها هم، لنگان لنگان در حوزه علوم انسانی، پیشرفت خوبی داشته است و عملا، تنها کشوری که این خیزش علمی را با توجه خاصی به بومیگرایی داشته، جمهوری اسلامی ایران بوده است. در حالیکه کشورهای ترکیه، چین، پاکستا ن، مصر، مکزیک و برزیل فقط در درون پارادایم علم غربی دست به تولید علم زدهاند و هرچه تولید میکنند تمدن غرب بیشتر بهرهاش را میبرد و تنها کشوری که موفق بوده تا حرفهای متفاوتی نسبت به پارادایم علم غربی بزند، جمهوری اسلامی بوده است و همینکه درمییابیم که مبنای علوم غربی به درد ما نمیخورد و از نظر زیرساخت با زیرساخت فکری ما در تعارض است این توجه، 50 درصد موضوع را حل میکند.
رهبر انقلاب در ماه رمضان امسال و در دیدار اساتید دانشگاهها، نکته حیرتانگیزی را راجع به علوم انسانی به صورت کلی تاکید کردند، مبنی بر اینکه “مبنای علوم انسانی غربی غیرالهی، مادی و غیرتوحیدی است” و طبعا علوم انسانی غرب به درد جامعه ما نمیخورد.
*** عمده رشتههای علومانسانی غرب، ماهیتی تثلیثی دارند/مونتسکیو نظریه قوای سه گانه را از
عمده رشتههای علومانسانی غرب، ماهیتی تثلیثی دارند، بررسی کارشناسی ما در سالهای اخیر این مبنای غیرتوحیدی را در بسیاری رشتهها و حتی در علوم زیستی و پایه، نشان میدهد.
در نگاه امام علی(ع) مفهومی به نام معرفت توحیدی وجود دارد، اصولا یک وجه ممتاز توحید امام علی(ع) این بود که معرفت توحیدی داشتند و اصولا روش تفکر ایشان توحیدی بوده است. اما در جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و مکاتب فلسفه و حقوق اساسی غرب، مبنا تثلیثی است.
*تسنیم: طبق این بیان، به عنوان مثال نظریه قوای سهگانه مونتسکیو هم ماهیت تثلیثی دارد؟ یعنی میتوان آن را در این قالب ارزیابی کرد؟
-عباسی: بله؛ همین مسئله در حقوق اساسی که نظریهپردازان غرب، متن آن را منتشر کردند نیز وجود دارد، مونتسکیو نظریه قوای سهگانه را ارائه کرده و بر اساس اینکه مذهبی بوده، از “پدر، پسر و روحالقدس” الگوبرداری کرده است، در واقع نرمافزاری که امروز در مباحث مختلف از فلسفه تا مدیریت و اقتصاد و رشتههای متعدد در جامعه پذیرفته شده، اساس و جوهرهاش در متد تثلیثی است.
وقتی که یک مسیحی صلیب میکشد، فرد مسلمان با خود میگوید این کار شرک است، اما همین مسلمان وقتی در علم وارد میشود رشته علمی او تثلیثی است. مثلا در زیستشناسی، داروین، اساس کارش را طبق “آرخیا، باکتریا، یوکاریوتها” قرار میدهد که در نتیجه، وقتی 3 مورد اساس حیات، تثلیثی است کلا مبنای تئوری خلقت زیر سئوال میرود و این وجهی است که مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند که مبنای علوم انسانی غربی؛ مادی، غیرالهی و غیرتوحیدی است.
تنها نظامی که میتواند نرم افزاری با مبنای الهی که صرفا مادی نبوده و بنمایه توحیدی داشته باشد را ارائه کرده و برای تبیین آن، ترندگذاری و تعیین مسیر کرده، جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب است.
*تسنیم: این نرم افزار الهی و چند وجهی که اشاره کردید، چه چیزی را به چالش میکشد؟
-عباسی: نظم جهانی در واقع، یک نظم نرمافزاری است که اولین چیزی را که به چالش میکشد 200 سال سیطره مدرنیته است.
مدرنیتهای که در حقیقت از سال 1800 و عصر روشنگری و همزمان با طرح مسئله جامعه مدنی از سوی هگل، ایجاد شد، زمانی که در 1803، توماسجفرسون، منطقه لوئیزیانا را از ناپلئون بناپارت خرید و آمریکا در 211 سال پیش یکپارچه شد.
از آن زمان و فضای بعد از انقلاب فرانسه و عصر پساروشنگری تا امروز غرب مدام برای اداره جامعه جهانی، نرمافزار بازتولید کرده، اما امروز، رو به افول میرود و روند پرشتاب تولید نرمافزار آن کند و با رکود مواجه شده است در حالی که رقیب جدی آن قادر است به نیازهای روز پاسخ دهد.
مهمترین مسئله در پاسخ به نیازهای روز این است که دردهای روز را خوب تشخیص دهید و متوجه شوید که اقتصاد غربی چه مشکلات اساسی و جوهری دارد. مثلا اقتصاد غربی اصالتا ذات ربوی دارد یعنی اساسا از زمان “آدام اسمیت” به این سو، نگاه عمده متفکرین اقتصادی غربی، ربا بوده است، چنانکه انگار نظریه پردازان غرب ربا را روبروی خود گذاشته و از آن طراحی ساختار فکری و اقتصادی انجام دادهاند.
در ایران وقتی از شیوع ربا در نظام اقتصادی جهانی میگوییم عوام فکر میکنند منظور ما بهره بانکها است، در حالی که اقتصادی که پول بدون پشتوانه “فیات” و currency را به جای money تولید میکند در حقیقت ربای دولتی و سودخواری انجام میدهد. بنابراین اقتصادی که جوهره مکاتب آن غیرالهی و مزموم و حرام است طبعا دیر یا زود متلاشی خواهد شد.
همین مبانی در دیدگاههای فرهنگی هم وجود دارد، والاستریت نه یک جنبش اقتصادی بلکه جنبشی فرهنگی و اجتماعی بود، در حقیقت جهتگیری آن اشغال والاستریت بود، اما بر پلاکاردهای جنبش در شهرهای مختلف کلمه Greed به معنی حرص و طمع نوشته درج و بر روی آن علامت ممنوع کشیده شده است و وقتی به وبسایتهای جنبش مراجعه میکنید رنج این قشر از مفهوم فرهنگی Greed مشهود است.
اولیور استون در دو فیلم “والاستریت” که یکی 25 سال پیش و دومی سال 2010 بعد از مشکلات فروپاشی اقتصادی آمریکا ساخته شد به زیبایی این مسئله جامعه غرب را به تصویر کشده است. در قسمت اول “وال استریت” یک شخصیت بورسباز به نام ” کاکو” مشکلاتی به وجود آورده و به زندان میرود و بعد از بیست سال از زندان آزاد میشود، قسمت دوم وال استریت هم ادامه زندگی همان فرد است.
بنابراین؛ عملا جنبش اجتماعی مورد نظر آمریکاییها در دوره اشغال والاستریت یک جنبش فرهنگی-اجتماعی بود، مسئله حرص و طمع در ایران نیز در حال رشد است و متاسفانه تبلیغات رسانهای هم به آن دامن میزند.
پس در حقیقت، مشکل اصلی و اساسی نظام تمدنی غرب، اصالت دادن به طمع و حرص است که نظام اجتماعی را نابود میکند و موجب طغیان ملتهای غربی میشود. بنابراین به نظر میرسد غیر از اینکه تئوریهای اقتصادیشان با شکست مواجه شده تئوری های فرهنگی غرب نیز با چالش مواجه است.
بخش بعدی این گفتگو طی روزهای آتی منتشر میشود
مصاحبه از سیدمیثم رحمتی
منبع: خبرگزاری تسنیم
ویرایش : سایت دکتر عباسی
The post مصاحبه استاد عباسی با خبرگزاری تسنیم درباره تحول در نظم جهانی first appeared on استاد حسن عباسی.]]>