بار اول – شکست مذاکره در دولت موقت آقای بازرگان
پس از شکست سنگینی که آمریکا در جنگ ویتنام خورد، برای احیاء کارخانههای خود نیاز مبرم به پول داشت؛ همزمان قیمت نفت نیز به خاطر جنگ 1973 اعراب با اسرائیل (6 سال قبل از انقلاب اسلامی) بالا گرفت و شاه ایران صاحب پول باد آوردهی بسیاری شد. او پولها را که حاصل فروش نفت بود، به آمریکا حاتم بخشی کرد و با کارخانهی اسلحهسازی گرومن قرارداد بست؛ همچنین ناو اسپرانس و زیر دریایی و هواپیمای F16 را نقد از آمریکا خریداری کرد. تحویل این تجهیزات با وقوع انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت موقت مصادف شد؛ دولت آقای بازرگان گفتند ما با دنیا جنگ نداریم لذا به این آهنپارهها نیازی نیست پس مقرر شد تا هزینهی این تجهیزات را که 5/12 میلیارد دلار برآورد شده بود، پس بگیرند. برای این منظور، گام اول مذاکره ایران و آمریکا انجام شد. دوستان ما در ارتش ماجرا را اینطور شرح میدادند: ما وارد ناو شدیم و آماده بودیم تا لنگر را کشیده و سوار بر ناو به ایران حرکت کنیم اما از جانب وزارت خارجه دولت موقت (ابراهیم یزدی) با ما تماس گرفته شد و گفتند به ساحل ایران بازگردید. آقایان نهضت آزادی ناو و هواپیمای آماده را همانجا تحویل آمریکا داده و نیروها را دست خالی بازگرداندند. آمریکا نیز به تعهداتش در مذاکره عمل نکرد و آن 12/5 میلیارد دلار را 38 سال است که تحویل نداده است.
بار دوم – شکست در مذاکره الجزایر برای آزادی گروگانهای آمریکایی.
ورود به صفحه مخصوص این دور از مذاکرات و مشاهده اسناد
در سال 58 دانشجویان پیرو خط امام دانستند که آمریکا اقداماتی علیه براندازی نظام انجام میدهد؛ از دیوار سفارتخانهی آمریکا بالا رفته و لانهی جاسوسی را اشغال کردند امام نیز از این اقدام دانشجویان حمایت کردند. در 90 جلد سندی که از لانه جاسوسی جمعآوری شد، مواردی چون اقدام برای براندازی نظام، حرکتهای تجزیهطلبانه، نفوذ در گروههای انقلاب و… دیده میشود.
از میان جاسوسانی که در لانه جاسوسی گروگان گرفته شده بودند، زنان و سیاه پوستان طی اقدامات بشر دوستانه آزاد شدند. 52 نفر سفید پوست باقی ماندند که میبایست به جرم جاسوسی محاکمه میشدند. مذاکراتی برای آزادسازی این گروگانها توسط اصلاحطلبان در الجزایر انجام شد که طی آن، گروگانهای آمریکایی را نیز پس از 444 روز آزاد کردیم و آمریکا که متعهد شده بود 12/5 میلیارد دلار را پس دهد، ایران را تهدید نکند و در امور داخلی ایران دخالت نکند به تعهدات خود عمل نکرد؛ علاوه بر آن آمریکا از سال 59 رسماً ایران را تحریم و محاصرهی اقتصادی کرد. این دومین باری بود که از آمریکا رودست خوردیم. مؤمن نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شود. کسی که مجدداً گزیده میشود، طبعاً مؤمن نیست.
بار سوم، شکست مذاکرات مکفارلین.
ورود به صفحه مخصوص این دور از مذاکرات و مشاهده اسناد
سرانجام آمریکا، صدام را به جان ایران انداخت و با فرمان امام، نیروهای بسیج و سپاه به کمک نیروهای ارتش رفتند و این دشمنی که تا عمق خاک ما رسیده بود، میلیمتر به میلیمتر عقب رانده شد؛ تا آنجا که در سال 64 ما وارد خاک عراق شدیم و فاو را گرفتیم. در این زمان آمریکا نگران شد و به لرزه افتاد که اگر پیشرویها ادامه بیابد، صدام سقوط خواهد کرد. پس تلاش کردند تا با بدنهی اعتدالگرای ایران ارتباط بگیرند. طبق آنچه که در 41 هزار صفحه سند موسوم به ایرانگیت که بهار امسال توسط آمریکاییها منتشر شد، حاصل این تلاش آمریکا سه کانال نفوذی به درون نیروهای انقلاب بود:
• کانال اول – در سال 65 فردی به نام کنگرلو (مشاور نخست وزیر وقت) و جاسوسی به نام قربانیفر که مستقیماً با میرحسین موسوی ارتباط داشتند.
• کانال دوم – فردی به نام علی هاشمی (برادرزادهی آقای هاشمی رفسنجانی) که در 28 شهریور سال 65 این فرد در اروپا شکار شده و به آمریکا منتقل میشود. از او در خصوص برنامهی بعدی ایران سؤال میشود. علی هاشمی به خاطر ارتباط نزدیکی که با آقای هاشمی داشت از اقدام بعدی ایران مطلع بود. او در پاسخ میگوید که در حملهی بعدی قصد تسخیر بصره و اعلام جمهوری اسلامی عراق در آنجا را داریم. مأمورC.I.A مینویسد: «این جوان بسیار خامتر از آنیست که باید؛ هرچه که نباید میگفت، گفت» آمریکاییها از قصد ایران برای انجام عملیات کربلای 4 در شلمچه مطلع شدند و اطلاعات را به صدام دادند و نتیجه همان شد که بر سر رزمندگان ما در عملیات کربلای 4 -منجمله 175 شهید غواص- آمد. همچنین در این اسناد قید شده که علی هاشمی اطلاعاتی را نیز از آمریکا برای آقای هاشمی آورد.
• کانال سوم – در چهارم خرداد سال 65 آقای مکفارلین همراه با مشاور نخست وزیر اسرائیل – آمیرام نیر- به ایران میآیند و یک کلید، (به نشانهی باز کردن قفل روابط با ایران) یک کیک (شیرینی) و یک کلت (به نشانهی اینکه خود را خلع سلاح کردیم) و انجیل امضا شده توسط ریگان (به نشانهی اینکه ما آمریکاییها هم به دین معتقدیم) میآورند. کلیدی که آمریکاییها در سال 65 آوردند تا قفل روابط با ایران را باز کنند و 27 سال بعد در سال 92 نیز مجدداً برآمد تا قفل مناسبات ایران و آمریکا را باز کند، اما غافل از آنکه اوباما میرود و ترامپ دیوانه میآید و زیر کاسه و کوزهی همه چیز میزند.
این هیئت وارد ایران شدند؛ امام مخالف بودند و فرمودند که با ایشان برخورد دیپلماتیک نشود، زیرا دیپلمات نیستند همچون مسافر عادی به هتل بروند. برخی افراد در مجلس با این افراد دیدار کردند. پس از آنکه این قضیه توسط نشریهی الشراع لبنان لو رفت، امام به آقای هاشمی رفسنجانی دستور فرمودند که در راهپیمایی 13 آبان (5 ماه بعد) تمام ماجرا را برای مردم تشریح کند.
آقای مکفارلین و هیئت همراه او، طبق وعدهی قبلی که مقرر شده بود ما به آزادسازی گروگانها آمریکایی در لبنان کمک کنیم و متقابلاً آمریکا برخی تجهیزات مورد نیاز در جنگ را برای ما تأمین کند، با خود 500 موشک تاو آوردند اما کلک زدند؛ بر روی موشکها آرم انبارهای رژیم صهیونیستی خورده بود؛ این سلاح تاریخ مصرف گذشته بود و میبایست از رده خارج میشد. آبروریزی بزرگی بود و سلاحها بازپس فرستاده شد. اما اسرائیل از آن بهرهبرداری تبلیغاتی کرده و به کشورهای عربی وانمود کرد به ایران سلاح فروخته است. ضربهای که آمریکا به ما در این جریان وارد ساخت، بدنام کردن ایران بود؛ که هنوز پس از گذشت سی سال، ما متهم به داشتن روابط پنهانی با اسرائیل و خرید سلاح از او هستیم. اگر آمریکا در آن کیک و کلید و انجیل صادق بود، چرا دشمن ما و در ردهی مشاور نخستوزیر اسرائیل را با خود به ایران میآورد! این برای بار سوم بود که از آمریکاییها رو دست خوردیم. اطلاعات لازم را با نفوذ و رخنه در بدنهی حکومت از ما گرفتند و در قبال کمک ما به آزادسازی گروگانهای لبنانی، به ما سلاح فاسد تحویل دادند و آبروی ما را با این عمل در میان کشورهای منطقه بر زمین ریختند. از پشت خنجر زدن، روش آمریکا در تعهدات اوست.
سال گذشته در دانشگاه امیرکبیر و در میانهی مذاکرات هستهای، بیآنکه اسمی از فردی ببریم، مطلبی را اینطور منعکس نمودیم که: «خبری منتشر شده مبنی بر اینکه 30 سال پیش کسی از ایران با فردی در فرانسه مذاکرات مخفیانه داشته است؛ اگر واقعاً چنین خبری صحت داشته باشد، باید مراقب باشیم.» در یک بیتدبیری گسترده، 22 خبرگزاری دولت یا حامی دولت بازی خوردند؛ به این صورت که این یک جمله را بسط دادند و حتی اسم برده و اصل خبر را منتشر کردند. سپس دولت بابت همان یک جمله از ما شکایت کرد؛ ما نیز مجبور شدیم برای همین یک جمله، 500 صفحه سند به 5 زبان که مؤید این ادعا بود، را به دادگاه تحویل دهیم. اسناد بررسی شده و قرار منع تعقیب ما صادر شد. سپس مجدداً شکایت کردند و اسناد بیشتری به دادگاه ارائه گردید. بازهم شکایت کردند، اینبار 41 هزار صفحه سند به دادگاه ارائه نمودیم که در بهار امسال توسط آمریکاییها منتشر شده است. (امسال سیاُمین سالگرد مذاکرات مکفارلین موسوم به ایرانگیت است. آمریکاییها طبق یک سنت مرسوم هر سی سال یکبار اسناد طبقهبندی شده را از طبقهبندی خارج کرده و منتشر میکنند.) بخشی از این اسناد گزارش کنگره و سنای آمریکا در خصوص مذاکرات مکفارلین است؛ بخشی دیگر گزارش دولت بوده و بخش دیگر آن گزارش قوهی قضائیه است.
اگر نهاد ریاست جمهوری از کنار این ادعا عبور کرده و شکایت نمیکرد، ما نیز مجبور به ارائهی 500 صفحه سند در این باب به دادگاه نمیشدیم؛ همچنین اگر به شکایت خود اصرار نمیکرد، این میزان به 41 هزار صفحه نمیرسید. تاریخنگاران در مصاحبه با خبرگزاری فارس گفتند که وجود چنین اسنادی امکانپذیر نیست. این اظهارنظر به این خاطر است که دفتر تاریخ شفاهی ایران به خاطرات مراجعه میکند. تمام آنچه که دربارهی مذاکرات سال 65 ذکر شده است در دو خط خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی خلاصه میشود. طرف ایرانی در این مذاکرات هیچ سندی جمعآوری نکرده است درحالیکه طرف آمریکایی 41 هزار صفحه سند مکتوب در این باره منتشر کرده است. اگر ادعای شما این است که چنین مذاکراتی درکار نبوده یا چنین صحبتهایی رد و بدل نشده است، یک صفحه سند برای آن منتشر کنید. اما در این اسناد پای بسیاری گیر است لذا دستور لغو سخنرانیهای ما را صادر میکنند.
در زندگی آیندهی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خود هرگاه با فردی از بیگانگان نشست و برخاست داشتید، تمام محتوای آن را ثبت و ضبط و کتابت کنید. در تمام 30 سال گذشته، هرگاه از ماجرای مذاکرات سال 65 سؤال شده است، به دو خط خاطرهگویی بسنده شده است؛ هیچ سندی از طرف ایرانی به ثبت نرسیده است. درحالی که هیئت آمریکایی 41 هزار صفحه سند منتشر کرده که البته بر روی برخی عناوین و اسمهای آن خط کشیده شده است.
بار چهارم – دخالت مستقیم در جنگ ایران و عراق و حمایت و پشتیبانی همهجانبه از صدام که در نتیجهی آن، پیروزی قطعی ایران در سالهای پایانی جنگ به عدمالفتح و پذیرش قطعنامه 598 مبدل شد.
برای متوقف ساختن پیشروی و پیروزی ایران مقابل صدام در سالهای 65 و 66 اقدامات دیگری نیز لازم بود. آمریکا سلاح شیمیایی و کشتار جمعی در اختیار صدام قرار داد. همچون امروز که همین ماجرا در سوریه تکرار شد؛ تا ارتش سوریه به پشت دروازههای حلب رسید و دست بالا را در عرصهی میدانی مقابله با داعش پیدا کرد، بلافاصله آمریکاییها سلاح شیمیایی در اختیار نیروهای داعش قرار دادند. هرگاه طرف آنها در حال تضعیف شدن باشد، مستقیم وارد عمل میشوند.
در سال 93 آقای طالبزاده به عنوان یک شخصیت و فعال رسانهای طراز انقلاب طی تماس اینترنتی با یک عضو C.I.A به نام سرهنگ فرانکونا -که پیشتر در نشریه فارین پالِیسی به استفادهی صدام از سلاحهای شیمیایی که آمریکا به او داده بود، مقالهای منتشر کرده بود- موفق به انجام مصاحبهی ویدئویی با ایشان شده بود. سرهنگ فرانکونا در این مصاحبه اذعان میکند که از طرف سازمان سیا در عراق مستقر بوده و وظیفه داشته از استفادهی صدام از این سلاحهای شیمیایی در جزایر مجنون و فاو و… مطمئن شده تا به این طریق از پیشروی ایران جلوگیری شود. آمریکا اقدام مرموزانهی دیگری را در راستای پشتیبانی همهجانبه از صدام آغاز کرد. آمریکا با حمله به نفتکشها و سکوهای نفتی ایران، انهدام هواپیمای مسافربری ایران و دو ناو سهند و سبلان همچنین با اسکورت کشتیهای عراق، به مجموعهی 1200 کیلومتر جبههی خاکی ما با صدام، 800 کیلومتر جبههی دریایی اضافه کرد.
سرانجام با پادرمیانی افرادی چون آقای ظریف که برای پذیرش قطعنامه مذاکره کردند، جام زهر به امام نوشانده شد. معنای جام زهر این است که من راضی به انجام این عمل نیستم؛ درحالیکه آقایان امروز در خواب میبینند امام گفته که جام زهر برایش شیرین بود! بدلیل آنکه برخی آقایان ضعیف بودند و توان تهیهی استراتژی نداشتند، یک جنگ در حال پیروزی را به مرحلهی نوشانیدن جام زهر به امام رساندند و بعد هم گفتند که ایشان راضی بودند! امام راحل(ره) نیک میدانستند بعد از رحلتشان برخی برایشان خوابها میبینند، لذا برای این روزها یک جمله فرمودند: «هرکس ادعایی در مورد من کرد، یا میباید در جایی مابین آثار من مکتوب شده باشد یا آنکه مردم از تلویزیون شنیده باشند.»
بار پنجم – اعمال تحریمهای هلمز برتون و داماتو در دورهی سازندگی و اصلاحات
پس از رحلت امام، دولت کارگزاران و سازندگی با سیاست پنجرههای باز به روی غرب، روی کار آمدند و به مدت 8 سال همهی قواعد و طرحهای غربیها در بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، طرح وازکتومی (که در اثر انجام آن، ایران در 20 سال آینده یکی از پیرترین کشورهای جهان خواهد بود) توسط تکنوکراتهای دولت سازندگی و برخلاف اسلام، در کشور پیاده شد.
مزد این اقدامات خوشبینانه را آمریکاییها در اواخر دورهی آقای هاشمی با تصویب قانون هلمز – برتون و بویژه قانون داماتو دادند. مطابق قانون داماتو به مدت 10 سال هرکس در صنایع ایران و بخصوص صنایع نفت و گاز بیش از 40 میلیون دلار سرمایهگذاری کند آمریکا او را به دادگاه برده و با او برخورد خواهد کرد. دورهی 8 سالهی آقای خاتمی که هرگونه مجیز غرب در این دولت گفته میشد، سبب نشد تا آمریکاییها به لغو این تحریم اقدام کنند و در سال 85 این قانون برای ده سال دیگر تمدید شد. اخیراً دورهی ده سالهی دوم آن نیز به پایان میرسد؛ اینبار نیز وجود برجام نه تنها سبب نشد تا این قانون حذف شود که حتی کنگرهی آمریکا با وقاحت تمام به تمدید این تحریم رأی داد. آمریکایی که امام خامنهای فرمود: «خوشبین نیستم» اینگونه است؛ همیشه نامردی میکند. به فرمودهی علی(ع) در نهجالبلاغه «کفار غدارند» دشمن کافر، دست ما را خوانده است. او میداند ایران اسلامی متخلق به اخلاق الهی است، پس هر تعهدی که ببندد، امام راحل(ره) پای آن خواهد ایستاد و امام خامنهای نیز در عرصهی بینالملل به آن عهد پشت پا نخواهند زد؛ اما خودش متخلق به اخلاق شیطانیست که برای هرگونه بدعهدی و خنجر زدن از پشت ابایی ندارد. کفار به هیچیک از قراردادهای خود با انبیا(ص) و معصومین(ع) پایبند نماندند. اینگونه است که امام مسلمین میفرمایند: «خوشبین نیستم»
آغاز تحریمها هلمز – برتون و داماتو در دولت آقای هاشمی بود؛ اما اینچنین وانمود شده که همهی فشارها به کشور در دورهی دولت نهم و دهم بوده است و دولتهای قبل بسیار پاکدست بودند و در دوران آنها هیچ فشاری علیه ملت نبوده است. قانون داماتو امروز پس از 20 سال در آستانهی تمدید مجدد است. اما فردای روزی که تمدید آن در کنگره تصویب شد، توسط رئیس دولت در سفر به کرج ماست مالی شد! رئیس جمهور در کرج اعلام کرد «تحریم را از همانجایی که وضع شده بود، شکستیم» آمریکا در تمدید تحریمهای جدید میگوید هیچکسی حق ندارد بیش از 40 میلیون دلار در صنایع ایران و بخصوص صنایع نفت و گاز سرمایهگذاری کند؛ اما شما همچنان وعدهی سرمایهگذاریهای میلیاردی خارجیها را به مردم میدهید. تا جایی که رهبری انقلاب مجبور میشوند به جای رئیس جمهور و وزیر خارجه برای دشمن خط و نشان کشیده و بیان نمایند که اگر این تحریم را مجلس سنا و ریاست جمهوری آمریکا هم تصویب کنند، نقض برجام است و ما برخورد میکنیم. بار دگر امام مسلمین خودش به صحنه آمد؛ همچون بارهای گذشته که هربار آمد، حلال مشکلات و جمع کنندهی افتضاحات شما بوده است.
بار ششم – قرار دادن ایران در لیست محور شرارت، هم ارز عراق (صدام) و کره شمالی.
آقای خاتمی در سازمان ملل پیشنهاد گفتگوی تمدنها را ارائه کرد و این شعار با رأی 150 کشور به عنوان نام سال جهان انتخاب شد. همهی جهان پذیرفتند گفتگوی تمدنها کنند، اسلحه را روی زمین گذاشتند؛ آمریکا اسلحه را برداشت و جنگ تمدنها را آغاز کرد. در این دوره آمریکاییها حوادث یازدهم سپتامبر را براه انداخته و طالبان را مسبب آن معرفی کردند. «آرت اولیویر» یک شخصیت شناخته شدهی آمریکاییست که کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا نیز بود. ایشان دو سال قبل طی نامهای به رهبر انقلاب اسلامی اذعان میدارد که واقعهی یازدهم سپتامبر توسط خود آمریکاییها انجام شده و ارتباطی به القاعده نداشته است. آقای اولیویر با هزینهی شخصی خود یک فیلم سینمایی در همین باره ساخته است به نام «عملیات ترور» که نشان میدهد این دو برج مشکلات عمیق فنی داشته و میبایست تخریب میشده است. و آمریکا روغن ریخته را نذر امامزاده میکند. سه هزار نفر باید در آن حادثه کشته میشدند تا به این بهانه منطقه بهدستشان بیفتد. این فیلم در آمریکا اجازهی اکران نداشته است. جرج بوش پسر به بهانهی نابودی القاعده به افغانستان یورش برد و ما در این جریان با آمریکاییها همکاری کردیم؛ اما پس از آنکه خر آمریکا از پل گذشت، ایران را هم طراز با عراق (صدام) و کرهی شمالی در لیست محور شرارت گذاشت. این ششمین بار بود که یک جناح بخصوصی به سمت آمریکا میرفت و از او رودست میخورد.
بار هفتم – شکست مذاکرات هستهای در سعدآباد
بعد از تسخیر افغانستان و عراق، آمریکا به دنبال بهانه برای حمله به ایران بود. عدهای نیز در داخل کشور ترسیدند! کارشناسان و تحلیلگران نظامی آمریکا اعلام کردند حمله به ایران به علت مزیتهای این کشور امکانپذیر نیست. برای حمله به ایران یک میلیون و دویست هزار نیرو لازم است؛ زیرا توان نظامی مقتدری دارد؛ وسعت سرزمینی ایران و مناطق کوهستانیاش امکان جنگ چریکی گسترده را برای این کشور فراهم میکند و با دارا بودن دوهزار کیلومتر ساحل، امکان جنگ دریایی را نیز دارد.
سازمان منافقین به آمریکا گزارش میدادند که ایران سلاح اتمی تولید میکند. آمریکا این افراد را در کنگره حاضر کرد و به تلویزیونCNN برد و تبلیغات گستردهای علیه ایران مبنی بر ساخت سلاح هستهای براه انداخت. دولت خاتمی تسلیم شد و کار به اینجا رسید که در پاییز سال 82 با اروپا وارد مذاکره شدیم. یوشکا فیشر (وزیر خارجه آلمان)، جک استراو (وزیر خارجه انگلیس)، دومینیک دوویلپن ( وزیر خارجه فرانسه) وارد ایران شدند. جک استراو بر سر کمال خرازی فریاد کشید و تشر زد؛ یوشکا فیشر عصبانی شده و روی میز کوبید که چقدر ما را سر میدوانید. در مملکت خودمان به ما زور میگفتند! آقای روحانی تسلیم شد و ما تعلیق داوطلبانه را شروع کردیم. همهی تأسیسات هستهایمان را پلمپ کردیم. سپس گفتند تعلیق موقت پذیرفته نیست باید تعلیق دائم داشته باشید. پروتکل الحاقی را نیز باید بپذیرید و حق داشتن یک سانترفیوژ را ندارید. ایران نیز برای پذیرش آن کمی اعلام آمادگی کرد! به آمریکا و اروپا اعتماد کرده و تا سال 83 مطابق خواستشان جلو رفتیم. بعدها مقام معظم رهبری فرمودند که اگر آن زمان همکاری نمیکردیم، بعدها برخی به ما اشکال میگرفتند که در روابط دیپلماتیک کوتاه میآمدید تا ببینید آمریکا قابل اعتماد است یا خیر. اما اوایل سال 84 که زیادهخواهیهایشان جدی شد رهبر انقلاب در واپسین روزهای دولت اصلاحات، دستور فک پلمپ را صادر کردند. سپس دولت بعدی سرکار آمد و رویکرد دیگری را آغاز نمود؛ غنیسازی آغاز شد و در کمتر از دو سال به سوخت 20 درصد رسیدیم ضمن آنکه تعداد سانترفیوژهایمان به عدد دهها هزار رسید. مذاکرات همچنان ادامه یافت و در هر مرحله دشمن میگفت همینجا متوقف کنید؛ اما کار با قوت استمرار یافت.
بار هشتم – شکست برجام
تحریمهایی که از سال 59 آغاز شده و با قانون داماتو تشدید پیدا کرده بود، ادامه یافت و فشارها بر کشور بالا گرفت. دولت یازدهم سرکار آمد و اینگونه وانمود کرد که تحریمها تنها برای همین 8 سال گذشته، به خاطر اصرار بر هولوکاست بوده است و تا قبل از آن چنین چیزی را نداشتیم. پس مذاکرات را با رویکرد تنشزدایی (گویی عامل تنش در جهان ما هستیم!) و تعامل با غرب از سر گرفتند. کار به جایی رسید که رهبری معظم مجبور به تعیین 9 خط قرمز در مذاکره شدند؛ زیرا همهچیز در حال از دست رفتن بود. در نهایت به یک انرژی هستهای کوچک شدهی مینیاتوری شده بسنده کردند. غنیسازی 20 درصد به 3/5 درصد رسید و دهها هزار سانترفیوژ به 5600 عدد کاهش یافت و در قبال آن مقرر شد تا تحریمها رفع شود. غافل از آنکه تحریمها به خاطر وجود «یو-تِرن» مطلقاً رفع نخواهند شد. معنای یوتِرن که در سال 1387 توسط مرکز سیاست دو حزبی آمریکا قطعی شد، این است: هر کشوری که میخواهد با ایران معامله داشته باشد میباید از کانال آمریکا عبور کند. جنس کار در مذاکرات میبایست اینگونه میبود:
• بخشی از مذاکره توسط آقای ظریف و آن 6 وزیر خارجه انجام شد.
• در بخش دیگر آن آقای صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران با آقای مونیز وزیر انرژی آمریکا بحث میکردند که چطور تأسیسات اتمی را پر از بتن کرده و سانترفیوژها را بردارند. او باید قانع میشد؛ پس مراحل را بند بند و جزء به جزء مطرح کردند.
• بخش سوم، که طرف ایرانی به صورت کامل از آن غافل بود، اینجاست که میبایست مسئولین اقتصادی ما با مسئولین اقتصادی آمریکا در خصوص نحوهی برداشته شدن تحریمها بحث میکردند. اینبار مسئولین اقتصادی آمریکا باید مسئولین ما را قانع میکردند لذا تمامی مراحل باید بند بند و جزء به جزء مشخص و معین میشدند.
در اردیبهشت ماه امسال رئیس بانک مرکزی ایران (آقای سیف) طی سفر خود به آمریکا اعلام کرد که هیچ اتفاقی نیفتاده و از آمریکاییها درخواست کمک کرد! سپس معاون وزیر خارجه آمریکا و معاون وزیر خزانهداری آمریکا در تلویزیونCNN حاضر شده و تشریح کردند هیچ قولی برای برداشتن یوتِرن در برجام نداده بودند. آمریکا برای اولین بار در عمر خود راست میگوید. در برجام هیچ نشانی از برداشته شدن یوتِرن نیست. در واقع سرداران مذاکره از وجود چنین مفهومی در مناسبات مالی ما با کشورهای جهان بیاطلاع بودند و آنقدر به آمریکا اعتماد داشتند که در باب نحوهی برداشته شدن تحریمها مذاکره نکردند. در حالیکه او به ما چنین اعتمادی نداشت و برای نحوهی بتنریزی تأسیسات اراک و… بند بند مذاکره کردند.
تا پیش از برجام، ما برای تعاملات با جهان تحریم بودیم. پس از برجام، بدلیل باقی ماندن یوتِرن، تمام 190 کشور جهان برای معامله با ایران تحریم هستند؛ به همین دلیل آقای ظریف در دیدار با مقامات کشور شیلی میگوید با سیستم مالی ما کار کنید، اگر تأییدیه میخواهید، ما به آمریکا رفته و برای حصول اطمینان شما از آنان تأییدیه میگیریم. این یعنی برای معامله با هر یک از 190 کشور جهان میباید به آمریکا رفته و تأییدیه دریافت کنیم! این هشتمین بدعهدی آمریکا بود. هشت بار دستمان را در دست آمریکا گذاشتیم و او به ما رودست زد.