متن سخنرانی استاد حسن عباسی در هفتمین جشنواره مردمی فیلم عمار
۱۱ دی ۹۵ – سینما فلسطین
عصر دوم فرهنگی ایالات متحده در قرن بیستم، با مطرح شدن انسان به عنوان «حیوان خودشکوفا» مبتنی بر نگاه ارهارد آغاز گردید. در این دوره، مسأله “Mind control” (تلاش برای کنترل ذهن) مبتنی بر تفکرات فروید که انسان را «حیوان غیرقابل اعتماد» مینامید، جای خود را به مفهوم “Open mind” (ذهن باز) داد. پس سازوکارِ خودشکوفایی انسان، مبنای یک نوع جامعهسازی قرار گرفت که در محافل فرهنگی و دانشگاهی در مفهوم هنرهای لیبرال تئوریزه شد و همچون یک موج جهانی به سرعت تأثیر خود را بر کشورهای مختلف جهان نهاد.
- مفهوم”Liberal art education” (تحصیل و تربیت هنرهای لیبرال) با این نگاه که انسان، محور همهی پدیدهها در هستی است، تلقی انسانمدارانه دارد. این نگاه اومانیستی، دوره یونان باستان سپس دوران امپراطوری روم و تلقی هیومنیستهای عصر رنسانس در ایتالیا را دربرگرفته و موج آخر آن از دهه 1970 به این سو بوده است.
- ” Liberal Arts College”(دانشکدههای هنرهای لیبرال) نوعی تثبیت لیبرالیسم در حوزههای فکری و علمی و هنری بوده است. این دانشگاهها مملو از رشتههای متنوع و متکثری است که لزوماً محدود و محصور در هفت هنر شناختهشده نیست. امروز دامنهی هنرهای لیبرال آنقدر گسترده شده که پزشکی، زیستشناسی، اخترفیزیک، ریاضی و فنی را نیز دربرمیگیرد.
لیبرالیسم، ایدئولوژی رسمی ایالات متحده است که امروز ناکارآمدی آن در مبانی اقتصادی و اجتماعی به وضوح روشن است. وجود بیماریهای روحی-روانی گسترده در کلینیکها نشان از این نکته است که این ایدئولوژی در ایجاد یک جامعهی امن و آرام از منظر روحی و روانی به شکست انجامیده است. اما یک راه داشته تا بقاء خودش را رقم بزند؛ و آن اینکه هرآنچه در بیش از دوهزار رشتهی علمی تولید شده است را گرفته و با ظرفیت هنرهای هفتگانه، به جامعه پمپاژ کرده و تعمیم دهد.
مبانی هنر انقلاب
آنچه که در دانشگاه تهران بهنام هنرهای زیبا میشناسیم، در سراسر جهان به دانشگاه هنرهای لیبرال (Liberal Arts College) شناخته میشود.[1] بعد از جنگ جهانی دوم، به منظور لیبرالیزه کرده هنر، در آمریکا دانشگاههایی بهنام هنرهای لیبرال تأسیس شدند؛ سپس در راستای امپریالیسم هنری در همهی جهان تسری یافتند. در ایران پیش از انقلاب، به دلیل حساسیتهای جریانهای چپ مارکسیستی و دینمداران و مذهبیون به جریان لیبرالیسم، دانشگاه هنرهای لیبرال با نام هنرهای زیبا به جامعهی انقلابی حقنه شد؛ گویی هنر زشت هم داریم! یعنی نوعی گندمنمایی و جوفروشی. بعدها با همان متون و محورها و غالباً استادها، دانشکدههای هنر دیگری چون سوره و دانشکده صداوسیما و… تأسیس شدند؛ هنری با جوهره و بنمایهی لیبرالیسم. در جمهوری اسلامی اساس هنر و شالودهی نظام معرفتی و فکری در تخیل، چه در فلسفه هنر، چه در جامعهشناسی و روانشناسی و تکنیکهای هنری، لیبرالیستی است.
کاتارسیز؛ فلسفه هنر ارسطویی
اصل اساسی در فلسفه هنر ارسطویی، کاتارسیز است. در تقابل بین دیونیزوس (عنصر شر و بینظمی) با آپولون (عنصر خیر و نظم) که غالباً به شکست آپولون میانجامد، تراژدی شکل میگیرد؛ این تراژدی روان انسان را تصفیه میکند یعنی اصل کاتارسیز در انسانی که مخاطب چنین اثر هنریست، رقم میخورد. اصل کاتارسیز، 2300 سال در هنر غرب حاکم بود.
فلسفه هنر دیونیزوسی، نیچهای
نیچه اصالت را به وجه دیونیزوسی داد. لُب کلام در متون تخصصی نیچه یک جمله است: هنر هیچ رسالتی برای ایجاد تصفیه در روان مخاطب ندارد. هنر از نیچه به اینسو مطلقاً دیونیزوسی است. در فیلمها و سریالهای آمریکایی غالباً با عنصر دیونیزوسی و شر اثر ارتباط برقرار میشود. از هنر امروز نمیتوان انتظار تصفیه را داشت.
پارادایم هنر لیبرال، جوهره و فرهنگ هنری است که آثارش را از بیرون از مرزها آورده و به عنوان خوراک فرهنگی به جامعه میدهیم و هنر خود را مطابق آن رقم میزنیم.
هنر انقلابی اکنون در مرحلهی نوزاییست؛ جشنواره عمار مابین دو دسته هنر انقلابی و هنر لیبرال فصل میزند. همانگونه که در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع، نظام را به آرایشگاه برده و پیرایش میکنیم تا حشو و زوائد آن را بزداییم، هنر مابهازا را نیز با مؤلفههای قرآنی تبیین مینماییم.
حکمت هنر قرآنی: تثبیت فؤاد
جریان هنر انقلابی که از آوینی آغاز شد و تا فرجالله سلحشور رسید، دغدغهشان این بود که چگونه میتوان اساس هنر را در قرآن ببینیم.
پیاز وجود انسان (یعنی آنچه که روح مینامیم) بر بستر فطرت او، دارای چهار لایه است:[2]
- لایهی روئین آن «صدر» است؛ محل فرح و حزن. انسان با این لایهی وجودش خوشحال یا غمگین میشود؛ دچار خوف و نگرانی شده یا احساس امنیت میکند. این لایه انشراح پیدا میکند یا گاهی دچار ضیق میشود؛ در اصطلاح میگوییم دلتنگ میشود.
- لایه بعدی، شغاف است. محل حب و بغض و خشم و شهوت. ما با شغاف، عشق میورزیم یا نسبت به پدیدهای نفرت داریم. تولی و تبری، با این لایه از وجود انسان انجام میشود. انسان در شغاف خود یا دچار حمیت است یا سکنیت مییابد. (حکمت ازدواج در قرآن، ایجاد سکنیت است. که خشم و شهوت انسان با آن به آرامش بدل میشود.)
- لایهی بعد، قلب و محل انقلاب در وجود انسان است. اگر در اتاقی تاریک، کلید برق را فشار دهیم، یکباره در همهی اتاق انقلاب نور حادث میشود. انسان در این لایه، منقلب میشود. قلب، یا مریض است یا سلیم؛ که در مورد ابراهیم(ع) فرمود او دارای قلب سلیم است[3]؛ انسانی که زود گریهاش میگیرد، دارای قلب منیب است؛ در مقابل، برخی نیز دارای قلب قسی هستند.
رعب و وحشتی که همهی وجود انسان را دربرمیگیرد، در این لایه است. انسان در قلب خود، تفکر و تعقل و تخیل میکند.
4. هستهی مرکزی پیاز وجود انسان و از جمله واژگان قرآنی که کمتر شناخته شده است، فؤاد است. فؤاد، چشم دل و محل رؤیت حق و باطل است؛ (رؤیت از رؤیا میآید. آنچه که انسان در عالم رؤیا میبیند، توسط فؤاد او رؤیت میشود؛ این نکته بسیار جدیست زیرا پیامبری به نام یوسف(ع) بر مبنای آنچه که یک انسان غیرمؤمن در عالم رؤیای خود میبیند، طرحی استراتژیک 14 ساله را صادر مینماید.)[4]
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
انسان علاوه بر دو چشمی که در سر خود دارد، دارای چشمان دیگری نیز هست؛ چشم عقل، که بصیرت نام دارد و چشم فؤاد که رؤیت میکند. حقایق و نادیدنیها را نمیتوان با چشم سر دید، تنها با چشم دل باید رؤیت کرد. کسی میتواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد که از حیث معرفتی به لایه چهارم وجودش دستیافته باشد.
فؤاد به فرمودهی قرآن حکیم، یا فارغ و آزاد است؛ یا همچون خط تلفن اشغال است. (اشتغال به غیر دارد.) یا امکان رؤیت دارد، یا اعمیست؛ به فرموده قرآن کریم، کفار اعمی (کور) هستند.
رؤیت حقیقت در فؤاد، نوعی بیداری به نام یقظه[5] برای انسان رقم میزند. تصور ما بر این است که وقتی چهارلایه وجود خود را درنوردیده و به مرحلهی رؤیت در فؤاد دست یافتیم، کار ما به نتیجه رسیده است؛ اما امام خمینی(ره) در کتاب جهاد اکبر نوشتهاند: «یقظه اول راه است.» همواره باید مترصد این باشیم که از کوری به بینایی و از خواب به یقظه برسیم. انسانها در کودکی، خواب هستند (در دو لایه صدر و شغاف خود هستند) وحدت تلاش انسان مؤمن باید این باشد که پیاز وجود خود را لایه لایه ورق زده و به مرحلهی رؤیت در فؤاد خود برسد.
نوع وحشتی که در فؤاد انسان ایجاد میشود، هواء است که همهی وجود انسان خالی میشود؛ در اصطلاح گفته میشود: هُری دلم ریخت. در مقابل هواء فؤاد انسان تثبیت میشود.
اگر در هنر سازوکاری ایجاد نمودیم که فؤاد مخاطب ما ثبات گرفته و تثبیت شود، به هنر مورد نظر قرآن دست یافتهایم.[6] در قرآن کریم سه مرحله ثبات داریم:
- ثبات قدم: انسان مجاهد، ثبات قدم دارد. «…إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم»[7]
- ثبات نفس: کسی که از آن بیبهره است؛ همواره در آشوب درونی بسر میبرد؛ حال او از نفسی به نفس دیگر (نفس اماره ، نفس لوامه، نفس مزینه، نفس مسوله، نفس ناطقه) در تغییر است. در اصطلاح گفته میشود حالی به حالی است. زود تحت تأثیر قرار گرفته و جوگیر میشود. امام راحل(ره) گویی تنها در یک حالت نفس بود.
- ثبات فؤاد: پیامبر، حریص به مؤمنان است؛ عاشق و شیفتهی آن است که مؤمنان به بهشت بروند آنقدر در دعوت، خود را به زحمت میاندازد که خدای تعالی به او میفرماید:« لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ…»[8] تو خودت را بابت اینکه مردم ایمان نمیآورند از بین میبری! در جای دیگر میفرماید: «کُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ…» میدانی چرا ماجراهای انبیاء پیشین را برای تو قصه میکنیم؟ ماجرای نوح را که هزار سال دعوت کرد و در نهایت پیروان او به قدر انگشتان دست هم نبود؛ داستان ابراهیم را که در آتش انداختند و ما آتش را بر او سرد کردیم؛ ماجرای موسی(ع) که وقتی به نیل رسید، دریایی مقابلشان بود و از پشت سر سپاه فرعون در پیشان؛ پیروان او ترسیده بودند، گفت: نترسید، خدای من با من است. قصهی انبیاء پیشین را برای تو بازگو میکنیم تا فؤاد تو تثبیت شود.
هنر و هنرمند انقلابی
هنر انقلابی مورد نظر اسلام، هنریست که از کاتارسیز ارسطویی و از دیونیزوس نیچهای عبور کرده و در مخاطب، تثبیت فؤاد ایجاد نماید. [9] اگر انسانهای یک جامعه به تثبیت فؤاد برسند، آن جامعه دیگر نیازی به کلینیکهای روانشناسی و روانپزشکی نخواهد داشت. هنرمند انقلابی از تزکیه آغاز مینماید؛ او ابتدا باید خودش هر چهار لایه وجودش را بپیماید و در لایهی فؤاد، آنچه که میبیند را ترسیم کند.
مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو
هنر نفسانی لیبرالیستی، هنرمند را آلوده میخواهد؛ هرساله جشنوارههای هنری، شوی لباس و مدلهای متنوع خودنمایی و تبروج است. هنر لیبرالی، در واقع بازتابی از صحنههای متعفن و غلیان نفسانیات انسان در شغاف اوست.
دغدغه فرجالله سلحشور، بخصوص بعد از اثر «مردان آنجلس» این بود که چگونه به تثبیت فؤاد برسد؛ بویژه در اثر حضرت موسی(ع) به پختگی و بلوغ در این زمینه دست یافته بود؛ چه آنکه اگر در قید حیات مادی بود، فیلم حضرت موسی(ع) جهش عظیمی نسبت به فیلم حضرت یوسف(ع) را در پی میداشت.
ابوالقاسم طالبی نیز در اثر «دستهای خالی» به تثبیت فؤاد نزدیک شد. این اثر برگرفته از سخن یکی از بزرگان و ایدئولوگها انقلاب اسلامی بود (که میگفت: بعد از 60 سال که از عمرم میگذرد، قرآن و تفسیر و فلسفه میدانم اما هنوز دستهایم خالیست.) همهی ما عناوین رنگ و لعابداری داریم، اما خود در نهانمیدانیم که دستمان خالیست.
فیلم «خداحافظ رفیق» در تعامل با مخاطب، از لایهی قلب عبور کرد و بر اثرگذاری روی فؤاد نزدیک شد. [10] همچنین در آثار نقاشی سال گذشته استاد قدیریان نیز سیر عبور از لایههای وجود انسان و تثبیت در فؤاد را شاهد بودیم.
طنین ثبیت فؤاد در اذان جدیست؛ برخی از مؤذنها همچون مرحوم مؤذنزاده و مرحوم غلوش، در اذانی که سر میدادند، به سرعت لایههای وجود انسان را عبور داده و به تثبیت در فؤاد میرسانند.
روزی به یکی از هنرمندان (آقای مسعود کیمیایی) گفتم که هنر شما در فیلم «سفرسنگ» هنر قرآنیست؛ خود او از این نکته متعجب شده بود. فیلم سفرسنگ، بیانگر این آیه از قرآن کریم است که: «ِ…انَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّروا ما بِأَنفُسِهِم…»[11] تا مردم در درون خود تغییر ایجاد نکنند، ما از بیرون بر آنها تغییری ایجاد نمیکنیم. در یک محیط روستایی، مردم از درون تغییر میکنند؛ این تغییر انفسی به طغیان علیه جریان حاکم میانجامد و در انتها پیروز میشوند؛ و آن صحنهی آخر که فرد شمشیر را برداشته و «الله اکبر» گویان به دشمن حمله میبرد، الهام بخش نیروهای انقلابی در سالهای دفاع مقدس بود که در پشت خاکریزها الله اکبر سر میدادند.[12]
شهید آوینی جملهی مشهوری دارند: «پندار ما این است که شهدا رفتند و ما ماندیم اما حقیقت آن است که شهدا ماندند و زمان ما را با خود برده است.» ترجمان این جمله در قرآن کریم ماجرای اصحاب کهف است که گروهی از مؤمنین به غاری پناه برده و سیصد سال در آن ماندند؛ بعد از این سه صده، آن قوم ظالم را زمان با خود برده بود درحالیکه بر اینان زمان متوقف شده بود. حسی که از آن تمثیل شهید آوینی بر انسان دست میدهد را اگر با این آیات قرآن بخواهیم و تبدیل به اثر هنری کنیم اینگونه میشود که به مخاطب امروز میگوید: چرا اینقدر حرص میخوری و اسیر ناملایمات هستی؟ با ذهنی آشفته (که حاصل گشت و گذار در شبکههای اجتماعی و جواب این و آن رادادن است،) به خواب میروی! این داروهای عجیب و غریب آرامبخش که بدان محتاج شدهای چه هستند! اگر انسان قواعدی را که اسوهی حسنه (رسول جلیلالقدر اسلام(ص)) در زندگی خود داشته را مراعات نماید، در خواب و بیداری و در مراودات خود اینقدر بهم ریخته و آشفته نخواهد بود.
عبور از هنر لیبرالی، وظیفه جشنواره عمار
جشنواره مردمی عمار که مسألهاش فرق گذاشتن مابین هنر لیبرالی با آنچه هنر انقلابی و اسلامی است، چنین مبانی نظری دارد. اگر هنر لیبرالی دارای دانشگاههای متعدد است و مبانی نظری خود را منقح کرده و به دیگران حقنه و القا میکند، ما نیز باید مبانی نظری هنر انقلابی را تبیین و تدقیق و ترسیم کرده و در جامعه جاری و ساری نماییم. هنرمند مسلمان میخواهد با خطکش و موازین و معیارها و سنجههای قرآنی به خلق اثر بپردازد؛ او خالق است و از موضع خدا میبیند پس خلق اثر هنری او باید از جایگاه فؤادش باشد و نه همچون غالب آثار هالیوود از جایگاه صدر و شغافش. منصفانه ببینیم، همهی آثار هالیوود اینگونه نیست. تعداد معدودی آثار آنرا درمتون تحصیلات تکمیلی تدریس کردیم. برای نمونه فیلم «LUCY»[13] که از وحدت وجود عبور کرده و به وحدت زمان میپردازد. این فیلم عظیم فلسفی، بعد از 700 سال که انسان ایرانی درگیر وحدت وجود بوده است، سخن از وحدت زمان به میان میآورد. همچنین فیلم “IN TIME” جهانی بدون پول را بهگونهای ترسیم میکند که برخی المانهای آن در قرآن مابهازا دارد.[14]
هنرمند انقلابی، فتنه شکن است
فتنه متغیر اساسی زندگی انسان مؤمن است. تا زمانی که انسان، ایمان نیاورده باشد، امتحانی ندارد. وقتی میگوییم «آمَنا» در کنکور زندگی قبول شده و وارد دانشگاه میشویم حال میباید امتحانات و آزمایشها را یکی پس از دیگری سپری کنیم. هرلحظه و هر روز در حال امتحان هستیم. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ…»[15] این نگرانیهای روزانه (خواستگار، خواستگاری، شغل، امتحان، مستأجری و… نقص در اموال و انفس) آزمایش و امتحان ما در زندگی شخصی هستند. در زندگی اجتماعی نیز ایمان ما باید محک بخورد، لذا فتنههای متعدد بوجود میآیند. زمانیکه این فتنهها ( فتنهی تهدید، تطمیع، رشوه، فیش نجومی، فتنههای فکری و معرفتی و…) از فرد بیرون آمده و جمعی شدند، فتنههای اجتماعی رقم میخورند. فتنهی دورهی انبیا(ص) و ائمه(ع) و فتنههای دورهی جمهوری اسلامی مخصوص مردمیست که ادعای ایمان کردند. در انقلاب اسلامی، ملتی با پیروی از انبیا(ص) و ائمه(ع) در مقابل ابلیس و همهی جنودش (نظام استکباری) ایستاد و خواست تا همهی مفاسد را از میان بردارد که: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ »[16] اراده کرد آنقدر مقاتله کند تا تمام فتنه از روی زمین برداشته شود؛ چنین ملتی که داعیه برپایی حکومتی به نام اسلام را داشتند (که 37 سال نیز برپای بوده و امروز به جایجای جهان اسلام تکثیر شده است.) امروز در مرحلهی دکتری قرار گرفته است و باید امتحان بزرگتری را پس دهد؛ تز او رسیدن به تمدن نوین اسلامی و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است؛ بهطوری که هشت میلیارد نفر جمعیت جهان دست از ثنویت انحرافی «ینگ و یانگ» در شرق و تثلیث انحرافی در غرب برداشته و به توحید برسند.[17] این ادعای بزرگ، با سیاست و اقتصاد و فرهنگ و هنر لیبرالی چگونه محقق خواهد شد؟![18]
حیات حکومت دینی حضرت علی(ع) چند عنصر اصلی دارد که انسانها در زمان فتنه، یکی از این چند نفر هستند:
- امام علی(ع) به عنوان ولی.
- مالک اشتر که در جبهه میجنگد.
- عمار که در پشت جبهه، افکار عمومی را ساماندهی میکند.
- اشعثبن قیس که زیراب روانی مردم را میزند.
- ابوذر که در مقابل مفاسد میایستد.
انسانها در وقت وقوع فتنه، یا ولی خدا هستند، یا مالک اشترهایی چون قاسم سلیمانی هستند، یا عمار هستند که افکار عمومی را روشن کرده و شبهات را پاسخ میدهند یا ابوذرهایی هستند که در مقابل فیشهای نجومی و اختلاسها و ویژه خواریها و شکاف طبقاتی مبارزه کرده و هر روز نیز لعن و نفرین میشوند یا اشعثهایی هستند که در رسانهها و … ته دل مردم را به نفع دشمن خالی میکنند.
فتنهها بر جامعهی اسلامی وارد میشوند و اگر قرار بر این است که از آنها به خوبی عبور کنیم، باید فتنهشکن باشیم.[19] هنرمند انقلابی و متعهد به تأسی از عمار، فتنهشکن است؛ همچون چراغی که در یک جادهی مهآلود زمستانی، سبب میشود تا رانندهی خودرو، بتواند مقابل خود را ببیند. انسانی که ایمان میآورد، وارد یک جادهی مهآلود میشود بهطوری که هرقدر ایمان مردم جامعه قویتر است، غبارآلودگی این جاده نیز بیشتر میشود؛ چراغ مهشکن جامعه، هنرمندیست که فتنهشکن است و مردم و جامعهی خود را از گردنهها عبور میدهد.
————————————-
[1] – برای مطالعهی بیشتر به جلسه 421 کلبه کرامت با موضوع «دکترین سینما(22) – سینمای لیبرال» رجوع شود.
[2] – برای مطالعه بیشتر، به سرفصل «دکترین سینما» از مجموعه جلسات کلبه کرامت مراجعه شود.
[3] – ابراهیم(ص) دارای قلب سلیم بود – سوره صافات – آیه 84
[4] – برای مطالعهی بیشتر به جلسه 314 کلبه کرامت با موضوع «نوم و احلام» مراجعه شود.
[5] – زبان عربی در مقابل واژه «بیداری» فارسی، دو لغت داد: «صحوة – یقظه». بیداری، مراحلی دارد. بیداری اسلامی در کشورهای عربی، از جنس صحوت بود، این کشورها هنوز به مرحلهی یقظه نرسیده بودند. حتی در رسانهها از آن به الصحوة الإسلامية یاد میشد. اما مردم مسلمان ایران در سال 57 به مرحلهی یقظه رسیده بودند، لذا بیداریشان از نوع یقظه اسلامی است.
[6] – برای مطالعه بیشتر به جلسه 604 کلبه کرامت با موضوع «دکترین سینما (36) – سینمای مخاطب(5) – آسمان کربلا» مراجعه نمایید.
[7] – سوره محمد – آیه 7
[8] – سوره شعرا – آیه 3
[9] – سوره هود – آیه 120
[10] – این فیلم در جلسه 461 کلبه کرامت با موضوع «دکترین سینما(31) – سینمای مخاطب(2)» تدریس شده است.
[11] – سوره رعد – آیه 11
[12] – این فیلم در جلسه 398 کلبه کرامت با موضوع «دکترین سینما(19) – هجرت» تدریس شده است.
[13] – این فیلم در جلسه 541 کلبه کرامت با موضوع «دکترین زمان (3)» تدریس شده است.
[14] – این فیلم در جلسه 344 کلبه کرامت با موضوع « شورش علیه طمع (15) – حرص و ولع عمر» تدریس شده است.
[15] – سوره بقره – آیه 155
[16] – سوره بقره – آیه 193
[17] – برای آشنایی بیشتر با مفاهیم «ثنویت» یا «تثلیث» در اندیشهی بشری، سرفصلهای «دکترین اسلام» که شامل مجموعه جلسات نظام طرحریزی استراتژیک مبتنی بر اسلام در کلبه کرامت میباشد را دریافت و مطالعه نمایید.
[18] – برای مطالعهی بیشتر به جلسه 363 کلبه کرامت با موضوع «فتنه و اقتدار» رجوع شود.
[19] – برای مطالعه بیشتر به جلسه 612 و 614 کلبه کرامت با موضوع «هدایت در فتنه» مراجعه نمایید.