متن سخنرانی استاد حسن عباسی با موضوع شورای انقلاب، بدون روتوش
۲۰ دی ۹۵ – تهران، مسجد صاحب الزمان (عج)
شورای انقلاب، در یک سالِ طوفانی
کارشناسان سیاسی جهان پس از گذشت 38 سال از انقلاب اسلامی همچنان در بُهت و حیرتند که چگونه در فضای دوقطبی شوروی و آمریکا که آنروزها در اوج خود بودند، پیرمردی با نعلین و عبا و عمامه، انقلابی را رقم زد که 38 سال روی پای خود ایستاده و ثبات دارد. در بیستویکم دیماه 1357 به دستور امام راحل(ره) از پاریس، شورایی در ایران به نام شورای انقلاب تشکیل شد و یک ماه پس از آن، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
تبیین دقیق این مراحل برای ذهنیت تاریخی جوانان از انقلاب ضروری است تا بدانیم چطور شد این انقلاب 38 سال دوام آورد. شورای انقلاب متشکل از هشت نفر اصلی بود که جریان اصلی آن هستند: مرحوم آیتالله طالقانی – مرحوم آیتالله مهدوی کنی – مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی – مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی – شهید بهشتی – شهید باهنر – شهید مطهری و امام خامنهای. البته بعدها افرادی چون بنیصدر، بازرگان، تعدادی از شخصیتهای ملیگرا و مذهبی، تعدادی از شخصیتهای جبهه ملی و افراد مُتنفذ سیاسی نیز به آن اضافه شدند.
شورای انقلاب، از دیماه سال 57 تا دیماه سال 58 در یک سال طوفانی مسئولیت اصلی کارهای ستاد انقلاب را عهدهدار بود و دو نقش اساسی داشت:
- ستاد امام راحل(ره) در انقلاب بود؛ در واقع شورایی برای رهبری و مدیریت انقلاب، زیرنظر امام.
- خلاء ناشی از نبود مجلس و قوه مقننه را در شرایط انقلاب پر کرده بود تا انتخابات برگزار شود و دولت انتخابی مردم روی کار بیاید.
شورای انقلاب، شخص آقای بازرگان را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نخستوزیر به امام معرفی کردند. دولت موقت از دل همین شورا بیرون آمده، سپس عمدهی وزرایش را از جریان نهضت آزادی چینش کرد و تا 15 آبان سال 58 (یعنی بعد از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام که امام خمینی(ره) آن را انقلاب دوم نامیدند) ادامه یافت. شورای انقلاب در این بازه زمانی یک سالهی بسیار طوفانی، چند اقدام اساسی به عمل رساند:
- کمک به تشکیل دولت موقت
- کمک به دولت موقت در برگزاری رفراندوم «جمهوری اسلامی، آری یا خیر»
- زمینهی ایجاد مجلس خبرگان رهبری و تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری در ماههای آتی.
مطالعهی تاریخ انقلاب، این مسأله را روشن میکند که تمام 38 سال بعدی انقلاب متأثر از آن یک سال نخست بوده است. کشمکش و تقابل بین دو جریان اصلی، یکی در شورای انقلاب و دیگری در دولت موقت در نیمه تیرماه سال 57 به درگیری بین این دو گروه انجامید. تا به اینجا نظر اعضای اصلی شورای انقلاب بر این بود که روحانیون، تنها وظیفه ارشادی داشته و در کار اجرایی دخالت نکنند، افراد در تخصصهای خود بیایند و کار اجرایی را در دست بگیرند. اما در 14 تیرماه 57 آنچه که محرز میشود این است که اگر عالم دین مستقیماً حضور پیدا نکند، با تکنوکراتها نمیشود دین را پیاده کرد. از بیستم تیرماه، بزرگان و عالمان دینی برخی مسئولیتها را عهدهدار میشوند اما باز به نتیجه نمیرسند؛ بحثهای ملیگرایی جدی میشود و جداییطلبها در کردستان و ترکمنصحرا و خوزستان و سیستان وارد عمل میشوند؛ با حرکات جریانات چپ، انحرافات جدیتر شده و دولت موقت از انقلاب جدا میشود.
اسلام برای ایران یا ایران برای اسلام، مسأله این است!
اولین چالش اصلی که انقلاب اسلامی با آن روبرو شد، دولت بازرگان بود. آقای بازرگان یک فرد لیبرال بود. در طول کمتر از یک سالی که دولت موقت را اداره کرد، کشمکشهای او با امام راحل بر سر اصل اسلام در نظام، یا لیبرالیسم در نظام بود. آقای بازرگان بعد از کنارهگیری از دولت موقت، نکتهای را در کتاب خود صراحتاً نوشت، که دعوای بین شورای انقلاب و دولت موقت بود؛ این دعوا تا به امروز نیز جریان داشته است. لب کلام در بحث ایشان این نکته است: «ما اسلام را برای ایران میخواهیم؛ و امام، ایران را برای اسلام» او اینگونه جا انداخت که امام، از ایران و ایرانی استفاده ابزاری میکند؛ اما نگفت که خود، از اسلام استفاده ابزاری کرده و آن را فدای ایران میخواهد. جریان ایشان تنها به این علت که مردم انقلابی حاضر در صحنه، مؤمن هستند، اسلام را برای این مردم میخواست. به این معنا که اگر فردا روزی مردم اسلام را نخواستند، به هر آن چیزی غیر از اسلام که مردم بپذیرند، تن در میدهیم. این، تلقی و تفکر خطرناک آقای بازرگان همچنان در جامعهی ما زنده است.
سخن امام، این نبود آقای بازرگان! آیا اسلام به عنوان یک هویت مطلق نیاز به این دارد که ایرانی فدایش بشود؟ یا آنکه، ایرانی زمانی که اسلام را پذیرفت، با اسلام متعالی بشود؟ امام میفرمود: «میبینم که این ملت الهی شدهاند.» ملتی که الهی و اسلامی شد، دیگر در ظرف ایران نمیگنجد؛ یک هدف بلند دارد و آن تمدن نوین اسلامیست. راه حیات طیبه بشریت، اسلام است. یعنی همهی کرهی زمین باید نظام جامع اسلامی بشود. برای شکلگیری این تمدن، ایرانیهایی که مملو از اسلام شدهاند میبایست این انرژی را به جهان صادر و ساطع نمایند. امام خمینی(ره) بعداً فرمودند: «مقصد ما اسلام است.» نظر ایشان بر این بود که انسانها مهم هستند؛ راه تعالی ایران و انسان ایرانی، از اسلام میگذرد و اگر قرار است ایران به جایی برسد، تنها از راه اسلام میتواند به آن اهداف دست یابد. از لیبرالیسم و مارکسیسم و ملیگرایی، به جایی نخواهد رسید آنگونه که دیگر کشورهای جهان با مبنا قرار دادن این ایدئولوژیها به جایی نرسیدند. اگر اسلام را مبنا قرار دهیم، این امکان را داریم که ایران را سکوی پرتابی برای حرکت اسلام و تحقق تمدن نوین اسلامی داشته باشیم. اسلام، به انسان ایرانی هویت میبخشد. امروز انسان ایرانی در سطح مناسبات بینالمللی و منطقهای عزیز است؛ زیرا به اسلام عمل کردهایم.
دو قطبی کاذب ایرانگرایی و اسلامگرایی
این دعوا باید به صورت بنیادین برطرف شود. آیا امام خمینی(ره) ایران را برای اسلام میخواستند؛ یا آقایان رفورمیست و ملیگرا، اسلام را برای ایران میخواهند؟ اساس معادلهی دوقطبی که آقای بازرگان مطرح کرد و تا امروز مبنای عمل بسیاری در درون جامعه و حکومت ماست، غلط است. آقای بازرگان، اسلام را برای ایران نمیخواست؛ شاهد آن این نکته است که هیچ گزارهای از اسلام برای پیاده کردن در جامعه نمیآورد؛ نظر ایشان این بود که باید تفکر ناسیونالیستی و لیبرالی را پیاده کرد. در اینسو، امام نیز اینگونه که بازرگان ادعا کرد، ایران را فدای اسلام میخواهد، نبود. این تلقی آقای بازرگان که بر مبنای یک فرض غلط استوار است را باید از آرایش سیاسی کشور کنار گذاشت. امام میفرمود: «مقصد ما اسلام است.» و این با مردم مسلمان، محقق میشود. اگر مردم به اسلام باورمند شوند، حتماً برای تحقق اسلام در سراسر جهان تلاش خواهند نمود؛ امروز کسی که عازم سوریه شده و در بیرون از مرزهای کشور خود شهید میشود، آنقدر رشید گشته که آمادگی دارد جانش را در هر کجای جهان برای اسلام بدهد.
چرا در بیرون از مرزها میجنگیم؟
بر مبنای همین تقابل، اگر برای حفظ اسلام و تقویت امنیت خود در سوریه حاضر میشویم، عدهای مینویسند مگر در کشور خودمان فقیر نداریم؟ چرا به سوریه کمک میکنیم! غافل از آنکه بودجهی سیل و زلزله و موارد دیگر در مجلس تخصیص داده شده و در دست وزارتخانهها و دستگاههای مربوطه است. اگر مقام مسئول آن دستگاه نمیتواند زندگی مردم را تأمین کرده و اشتغال و صنعت را رقم بزند، نمیتوان از برگ برندهی خود یعنی قدرت دفاعی کاست.
بخش نظامی، وظیفه تأمین امنیت را برعهده دارد. او برای این منظور، امکان انجام دو عمل را دارد:
- نخست آنکه تمام بودجهی خود را برای تهیه و خرید تانک و ناو و هواپیما و زیردریایی اختصاص دهد؛ این اقلام تا زمان جنگ، در گوشهی پادگانها میمانند و به مرور از رده خارج میشوند.
- راه دوم این است که با انقلابیون جهان، از حزبالله در لبنان، الحشد الشعبی در عراق، حماس در فلسطین، انصارالله در یمن و…کار فکری- فرهنگی کرده و امنیت خود را تا این مناطق میکشانیم؛ با این عمل، با وجود خلاء تکنولوژیک، دشمن خود را در بیرون از مرزها شکست داده و برای خود ثبات و امنیت ایجاد کردهایم، ضمن آنکه با کار فکری و فرهنگی، به مستضعفان سراسر جهان نیز یاری رساندیم.
«مگر ما خودمان فقیر و بیکار نداریم؟» نگاهیست که رسانههای بیگانه سی سال است تبلیغ میکنند. درحالیکه بودجهی دفاعی کشور ما به یک دهم بودجهی نظامی عربستان نیز نمیرسد. مردم ما مرتب مقایسه میکنند چگونه میشود در لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و… و در تولید موشک و صنعت هستهای موفق و پیشرو بودهایم تا بدانجا که 6 کشور خونخوار جهان برای آنکه هستهای ما را به زور از چنگمان بیرون آورند، پای میز مذاکره حاضر میشوند. اما در صنعت، بعکس! در خودروسازی و صنعت و… این ما هستیم که باید برویم مجیز غربیها را بگوییم تا به ما قطعات یدکی پژو بدهند. چطور میشود ما میتوانیم موشک کروز با آن تکنولوژی ظریف را تولید نماییم، اما نمیتوانیم خودرو بسازیم. این قیاس، نشان میدهد که در این بخشها انقلابی عمل نکردیم. فرمانده نیروی هوافضا بعد از آنکه گفته شد پس از واگذاری صنعت هستهای میبایست صنعت موشکی خود را نیز واگذار کنید، در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد: «صنعت موشکی کشور مطلقاً بومیست و حتی یک پیچ آن وارد نمیشود اگر میخواهیم مشکل خودروسازیمان حل شود، پاسپورت مسئولین شرکتهای خوردوسازی را از دستشان بگیرید.»[1] مسئولی که پاسپورت به جیب، هرگاه اراده کند میتواند در هرکجای دنیا تفریح کند و پورسانت خود را بگیرد؛ او دلش نسوخته برای آنکه چیزی را از صفر تولید کند.
ثروت و قدرت ملی در گرو رویکرد انقلابی
در 38 سال گذشتهی انقلاب اسلامی، همیشه با خطر کسانی که مصادر قدرت قرار میگیرند، روبرو بودیم، چرا که مسألهشان لیبرالیسم بوده است، ولو اینکه به زبان نیز نیاورده باشند. جریان لیبرال در داخل نظام میگوید انقلاب در سال 57 تمام شد. اگر بازرگان زمانی میگفت: «ما اسلام را برای ایران میخواهیم؛ و امام ایران را برای اسلام» همین دعوا در امروز جمهوری اسلامی میشود: «تفکیک بین انقلاب اسلامی یا جمهوری اسلامی.» سال 85 در مجله راهبرد وابسته به مجمع تشخیص مصلحت نظام متنی توسط حسن روحانی- رئیس جمهور فعلی منتشر گردید مبنی بر اینکه «میخواهیم انقلاب اسلامی باشیم، یا جمهوری اسلامی؟ انقلاب کردیم که به جمهوری اسلامی برسیم؛ پس نباید به عقب بازگردیم. اگر انقلاب اسلامی باشیم، باید انقلابمان را صادر کنیم؛ اما اگر جمهوری اسلامی باشیم، در مرزهای خود محدود شده و دست و پای خود را در داخل جمع کرده و ثروت ملی تولید میکنیم.» [اما به واقع آیا چنین است؟]
- در سوریه و عراق با نثار هزار شهید، دشمن را شکست داده و داعش را که تا پشت دروازههای بغداد رسیده بود، عقب راندیم. بعد از اعدام صدام، بدنهی حزب بعث عراق همچنان در ساختار ارتش این کشور حضور داشتند. آمریکاییها عزت ابراهیم الدوری، معاون صدام (که پارسال کشته شد) را آزاد کرده و او را معاون ابوبکر البغدادی -سرکردهی داعش- قرار دادند. فرماندهان بعثی ارتش عراق از این فرد دستور میگرفتند؛ لذا به فرمان او، موصل را تقدیم داعش کردند. داعش در استان دیاله عراق تا 20 کیلومتری مرز کرمانشاه رسیده بود. حیدر العبادی نخستوزیر عراق تابستان 93 تعداد صد و بیست تن از ژنرالهای ارتش را یکباره بازنشسته کرد؛ سپس این خلاء فرماندهان را تعدادی از فرماندهان نظامی ما همچون سردار شهید تقوی زیرنظر قاسم سلیمانی پر کردند همچنین نیروهای مردمی آنجا را نیز ساماندهی کردند.
- با مدل امام حسین(ع) در شهادتطلبی و نفی ذلت، عراق و سوریه را نجات دادیم، حال این کشورها آمادهی بازسازی هستند. اگر نگاه انقلابی داشته باشیم، باید به جهان نشان دهیم که جمهوری اسلامی مدل سازندگی و اقتصاد را هم میداند؛ ضمناً بخش مهمی از مشکل اشتغال و مشکل تولید کنندههای داخلیمان را نیز برطرف نمودیم. هریک از این کشورها بین پانصد تا یک میلیون نفر ظرفیت ایجاد اشتغال برای ما را دارند. مصالح تولید داخل، همچون گچ و سیمان و تیرآهن و لوازم خانگی و… را نیز به این مناطق صادر کنیم؛ تا پیش از آنکه شرکتهای چینی و ژاپنی از راه برسند و سازندگی را به دست بگیرند.
اما با نگاهی که میگوید کاری به بیرون نداشته و دست و پای خود را در داخل جمع کنیم، همان میشود که در افغانستان و بوسنی انجام شد؛ پس از خروج طالبان از افغانستان، همهی کشورها برای سازندگی وارد این کشور شدند ولی ما که در همسایگیشان قرار داشته و با آنان همزبان نیز بودیم، 15 سال است که هیچ نقشی در بازسازی این کشور نداشتهایم. زیرا تفکر غالب این بود که بچسبیم به داخل کشور و اسلام و همهچیز را فدای ایران کنیم. هر جریان ایرانگرایی که در جمهوری اسلامی روی کار آمد، نتوانست این کشور را رشید کند. هرکجا ناکارآمدی، نابسامانی، ضعف، فساد، فسق و فجور، اختلاس و… بوده است، از رویکرد غیرانقلابی ساطع شده که باورمند به اسلام نیست.
امام خمینی در سال 63 فرمود: «اگر در بانک ما ربا بماند، جمهوری ما اسلامی نیست.» امروز، هیچ عالم و مرجع دینی نیست که به سیستم ربوی بانک ما گلایه نداشته باشد. آیا جمهوری ما اسلامیست؟ مرجع عالیقدری چون آیتالله جوادی آملی در درس خارج فقه خود بغضکرده و میگرید که هرچه فریاد میزنیم که سیستم بانک ربویست، گوش کسی بدهکار نیست.[2] سپس معاون یکی از بانکها که در آمریکا چند واحد اقتصاد فروپاشیده خوانده، مصاحبه میکند و میگوید: «مراجع تحت القائات عوام هستند»[3] کسی که 50 سال تفسیر قرآن میکند، تحت تاثیر القائات عوام است؟! ولایت فقیه یعنی، در ارکان و عناصر حکومت باید فقه و شریعت جاری باشد؛ عقل دینی بگوید چه چیزی حرام و حلال است. ما سکوت نخواهیم کرد تا با مفاد و مبانی نظری جریان بیرون از مرزها که بنیانش بر سکولاریسم است جامعه را رقم زده و معیشت مردم را خراب و غیردینی کنند؛ سپس بگویند رهبری در این مملکت چهکاره بود. رهبری 6 سال قبل فرمودند: سیستم بانکداری بدون ربا محل اشکال است.[4] امروز هیچ مسلمان معتقد و باورمند به شریعت سیستم بانکی کشور را مقبول نمیداند. به گفته سخنگوی محترم قوه قضائیه، «فسادها همه از دل بانک برمیخیزند.»[5]
در مقابل، هر موفقیتی را که در 38 سال گذشته میتوان برشمرد، حاصل رویکرد انقلابی بوده است؛ هرکس سعی داشت تا با ایمان مردم ایران، مسیر انقلاب را در جهان طی کند، نتیجه عادی این جریان فردی چون مجید شهریاری بود. یک دانشمند اتمی تکنوکرات باید با فیزیک سروکار داشته باشد اما از حداقل فرصتهای موجود (در مسیر رفت و برگشت به دانشگاه) مقید بوده تا تفسیر تسنیم را به صورت منظم دنبال نماید. فکر چنین فردی که معتقد به بنیانهای معرفتی قرآنیست میتواند نجاتبخش باشد که در عمل نیز تأثیرش را بر آن تأسیسات و سانترفیوژها گذاشت. ثبات کشور در عرصهی سیاست نیز به خاطر وجود شخص ولی فقیه است. اینها کارآمدی اسلام است.
سیاست درهای باز لیبرالی
آنچه که تکنوکراتها و لیبرالهای درون حکومت دنبال میکنند، همان بذریست که در زمان دولت موقت کاشته شد؛ با این نگاه که سرمان به کار خودمان گرم باشد، چرا پنجه در صورت غرب میکشیم؟! گویی ما بودیم که در غرب کودتا کردیم؛ هواپیمای مسافربری آمریکا را منهدم کردیم؛ هشت سال جنگ تحمیلی علیه غرب بهپا کردیم؛ 17 هزار شهید ترور روی دست غرب گذاشتیم؛ و ما غرب را تحریم اقتصادی کردیم! از ابتدای انقلاب تا به امروز مرتب تهمت میزنند که شما با جهان سر جنگ دارید و میخواهید دور مرزهای خود دیوار بکشید. کدام دیوارکِشی؟ امروز انقلابیون در سوریه و عراق و یمن و فلسطین میجنگند، یا ملیگرایان و لیبرالها؟ غربیون بر این عقیدهاند که ما درون مرزهای خود بمانیم، دیگران بیایند به سوی ما؛ نظر اینان در «سیاست درهای باز»[6] اینگونه است که درهای را باز میکنیم تا غربیها وارد کشور شوند.
سیاست درهای باز انقلاب اسلامی
در نگاه انقلابی، «درها را به سمت بیرون» باز میکنیم و برای ایجاد امنیت و توسعه و ساخت و ساز عمرانی و… روانهی دیگر مناطق میشویم. چگونه است که توانستیم مستشار نظامی همچون قاسم سلیمانی به بیرون بفرستیم که تا حد فرماندهان اصلی نظامی کشورها، ستادهای جنگشان را مقتدرانه اداره کند. اما هنوز نمیتوانیم مستشار فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به بیرون بفرستیم. چیزی را میتوانیم به بیرون از مرزها صادر کنیم که در داخل کشور موجود باشد. همانگونه امنیتی که سپاه و ارتش و وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی در داخل ایجاد نمودهاند را به ملتهای دیگر برده و آنها را نیز نجات میدهیم. این، ارزش افزوده برای کشور ما در پی خواهد داشت. آنچه که ایران و اسلام را تا به اینجا نجات داده، روحیهی انقلابیست. این روحیه باید تا زمان ظهور ادامه یابد. اگر ایمان را در جامعه دینی عمقبخشی کنیم، تکتک آحاد ملت همچون قله میشوند -زمانی که برف روی قله مینشیند، دشتهای پایین کوه با رودخانههایی که از آن سرازیر شده، سیراب میشوند- ملتی که تحت لوای اسلام، به قله تبدیل شدند، از رودخانههای دامان خود ملتهای دیگر را نیز سیراب میکند. ملت ایران در فرهنگ عاشورایی، در امنیت و دفاع و در هر وجهی که برآمده و قله شده، توانسته ملتهای دیگر را نیز تحت تأثیر قرار دهد. نگاه اسلام و امام خمینی(ره) اینگونه بود که کشور خود را با اسلام به قلهای برسانیم تا دیگران بگویند مدیر خود را بفرست که کشور ما را نجات دهد. اینکه درها را به روی غرب باز کنیم، بدان معناست که ما دره و چاله هستیم؛ در انتظار آنکه کسی قله باشد و برف روی دامنهاش بنشیند و روخانهای جاری کند و شاید ما را هم سیراب کند شاید…
——————————————
[1] – سردار حاجی زاده – مهمان حضوری بخش خبری ساعت ۱۴ شبکه اول سیما – 95/1/9
[2] – گریههای آیتالله جوادی آملی برای وجود ربا در سیستم بانکی – 95/8/4
[3] – احمد مجتهد – نائب رئیس هیئت مدیره بانک سامان – 95/8/9
[4] – امام خامنهای – نیاز ما به کرسیهای بحث آزاد فقهی (به طور مثال برای بانکداری بدون ربا) در حوزه قم برآورده نشده است – 90/06/17
[5] – نشست سخنگوی قوه قضائیه با اصحاب رسانه – 19 دی 95
[6] – برای مطالعهی بیشتر به جلسه 621 کلبه کرامت با موضوع «سیاست درهای باز» مراجعه شود.