به تعبیر علامه حسنزاده آملی: «انسان درختیست که ریشه در آسمان دارد.» این انسان از جایی نشأت گرفته است. پس از مرحلهی نشأت، خلقت ما رقم میخورد که در نیکوترین تقویم و صورت است که: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» [سوره تین – آیه 4] یعنی نظام خلقت انسان در یک نظم و چارچوب معینی بوده است. فرآیند خلقت شامل جسم و روح انسان است. آنچه که خلقت ما را عینیت میبخشد، طبیعت و جسم ما است؛ سپس از روح خود در انسان دمیده و سمع و بصر و افئده (گوش دل، چشم دل و فؤاد) را در او جعل نموده است.
معنای سادهی روح گرفتن انسان در مرحلهی جنینی، رقم خوردن فطرت او است. فطرت، همچون سیستم عامل وجود انسان است که بر سخت افزار جسم انسان نصب میشود. واژه «فطرت» تنها یکبار در قرآن کریم آمده و آنجا نیز به خدا منسوب شده: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» [سوره روم – آیه30] مطابق این آیه، «دین حنیف – اسلام» و «فطرت» باهم منطبق و یکی هستند. یعنی هرآنچه که در اسلام به عنوان دین حنیف و قیم وجود دارد، در فطرت ما نیز هست؛ و فطرت انسان به عنوان سیستم عامل درونی وجود انسان، دربردارندهی کلیت و حقیقت قرآن (غیر از قصص آن) بوده که در آن نصب شده است. بر این اساس، زبان اسلام، زبان فطرت است. دعوت اسلام، دعوت به زبان فارسی، عربی، انگلیسی، ژاپنی، و زبانهای دیگر نیست؛ دعوت اسلام دعوت به زبان فطرت است. انقلاب اسلامی ایران، حزبالله لبنان، انصارالله یمن و… رفتاری فطری دارند. اگر سخنی داشتیم که منطبق بر فطرت بشر بود صرف نظر از دین، مذهب، رنگ، نژاد، تیره و قومیت به فطرت انسانها مینشیند و آنان به آسانی ما را همراهی خواهند کرد.
نظام مورد نظر اسلام، دارای نظمی فطری است؛ نظمی درون جوش که در آن «انسان» کانون توجه است. چنین نگاهی به انسان، نه همچون جوامع سوسیالیستی است که فطرت انسان را خرد میکنند؛ و نه همچون جوامع لیبرال است که انسان را رها کرده و هرآنچه نفسانیات او بخواهد را برایش فراهم میسازند. انسان در این نگاه، نفس اماره نیست؛ بلکه قلب و فؤاد و شغاف است که میباید به مرّ فطرت جهتدهی شوند.
برای مطالعه بیشتر به جلسات «رویکرد انسانمدار» در سایت کلبه کرامت و جلسه 30 مراجعه نمایید.