انسان طراز قرآنی، خود را به خدا میفروشد. تمام هنر انسان، در این است و گویی انسان برای همین یک معنا خلق شده است: «خود فروشی» انسانها فطرتاً خودفروش هستند؛ اما مهم آن است که خود را به چه بفروشند. خودفروشی هنریست الهی که به انحراف درآمده و باید به مسیر خود بازگردد. راز انسانیت در این نکته خلاصه شده است که انسان توسط نفس خود فروخته میشود (یعنی نفس انسان او را اسیر میکند) یا آن که انسان، نفسش را غلاده زده و آن را میفروشد.
سه نوع خود فروشی وجود دارد:
1) فروش خود به خود- هنر یک انسان خود پسند در این است که خودش را به خود میفروشد.
2) فروش خود به دیگران- کسانی که خود یا توانایی خود را به دیگران میفروشند در ۵ طیف دستهبندی میشوند:
- فروش زور بازو. (کارگران به صورت شرافتمندانه؛ ورزشکاران که میدوند و توپ میزنند تا پول میگیرند)
- حنجره فروشی. (خوانندگان، مجریان، مداحان و…)
- دانشمندان. (محصول فکرشان را میفروشند.)
- فروش اعضای بدن.
- تن فروشی (مردان و زنان بدکاره.)
همه خود را در معرض پرستش میگذارند و اعجاب دیگران را برمیانگیزند زیرا هر آن چه که برای انسان ایجاد اعجاب کند، از دید او قابل پرستش است و آن را میخرد. این ویژگیِ به انحراف رفته، حاصل غایتانگاری انسان است. میخواهند خدا بشوند پس جوری خود را تبروج میکنند که پرستیده شوند.
3) فروش خود به خدا- در خودفروشی انفسی، انسان در کوی خودفروشی، خودش را به خدا میفروشد. آیه 111 سوره توبه، دکترین اقتصاد قرآنی است: «خدا مشتری مال و نفس مؤمنین میشود؛ او مابهازای این خرید از انسان مؤمن، بهشت را به او میبخشد؛ این وعدهی حق خداست و کیست که از او در وفای به عهد بهتر عمل نماید؟» پس در کوی خودفروشی، مؤمنین را بر این معاملهی پر سود با خدا بشارت میدهد. شهدا که مال و نفسشان را به خدا فروختند، آزاد زیستند و آزاد رفتند.
همواره مترصد این باشید، که خود را به که میفروشید. اگر روزی عالم دانشگاهی، مدیر و مقام مسؤول، شخصیت سیاسی یا یک انسان تاجر و ثروتمند شدید، متوجه این باشید که مال و نفس و فکرتان را با خدا معامله کنید. چه کسی جز خدا ارزش آن را دارد که انسان خودش را به او بفروشد؟
از طرفی بیستم محرم، سالروز دفن «جون» غلام امام حسین(ع) است که در روز عاشورا به فیض شهادت نائل آمد.
جَون کسی بود که امیرالمؤمنین (ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید، هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امام علی(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت(ع) به خدمت امام حسن مجتبی(ع) و سپس خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت(ع) از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد. روز عاشورا هنگامی که غلام ابوذر غفاری از امام حسین(ع) اذن نبرد گرفت، امام(ع) از او خواست منصرف شود، اما «جَون» گفت: «نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمىشوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما در آمیزد»
جون، خودش را به خدا فروخته بود که خدا مشتری جان و مال مؤمنین است و آن را به بهای بهشت خریداری میکند. مطابق آیه ۱۱۱ سورهی توبه، کسانی که خود را به خدا فروختند، در راه خدا مقاتله میکنند؛ پس چه بکشند، چه کشته شوند، این وعدهی حق خداست و کیست که از او در وفای به عهد بهتر عمل نماید؟ پس در کوی خودفروشی، مؤمنین را بر این معاملهی پر سود با خدا بشارت میدهد. جون که مال و جانش را به خدا فروخته بود، آزاد زیست و آزاد رفت.
برای مطالعه، جلسه 53 و جلسه 55 کلبه کرامت با موضوع «اقتصاد و جامعهی خودفروشان» را ببینید.