سخنرانی استاد حسن عباسی با موضوع گفتمان سینمای انقلاب اسلامی، رؤیای بورژوازی
۲۳ بهمن ۹۵ – تهران، حوزه هنری
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین
تسلیت عرض می کنم ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را به خدمت شما عزیزان و امیدوارم که توفیق داشته باشیم در زندگی شخصی و اجتماعی خودمان فهم دقیقی از چهارده معصوم(ع) داشته باشیم. همانطور که همیشه یادآوری شده است دفتر زندگی یک انسان شیعه چهارده فصل دارد و سررسید ما چهارده فصلی است. گاهی زندگی ما روح نبوی دارد، گاهی علوی، گاهی فاطمی و گاهی حسنی و… تا لایه مهدوی حیات ما حکایت از این میکند که فصلهای مختلف زندگی مان را باید بشناسیم. یک نفر عاشورای زندگی اش امروز است، همزمان دوست نزدیکش شاید در عرصه ی جعفری باشد. مهم این است که بدانیم ائمه(ع) الگو، رویه و سیره ای برای همه مقاطع حیات تاریخی ما برای ما به ودیعه گذاشته اند. البته وجه عاشورایی زندگی شیعه پررنگ است. یعنی میدانیم که اگر به مرحله ی تقابل عزت و ذلت رسیدیم، ما حتماً در آن مرحله خاص، رویکرد عاشورایی و حسینی را انتخاب می کنیم؛ اما اینکه در سایر مقاطع زندگی مان چگونه به سیره ی معصومین(ع) عمل کنیم، این یک پرسش است. لذا در آینده ی زندگی تان حتماً با مقاطعی روبرو خواهید شد که هیچ چاره ای نیست جز اینکه به چهارده معصوم از این حیث که راه را پیدا کنید، متوسل شوید. یکی از مقاطع اصلی زندگی ما، حیات فاطمی ماست. مشخصاً در عنصر اصلی ولایت مداری و ولایت پذیری، تقریباً عمده ی مقاطع زندگی ما از سیره فاطمی بهره می برد. اجمال این نکته در مقدمه این است که دوستان عزیز عنایت داشته باشند که فصل بندی زندگی را خیلی با دوازده ماه سال منطبق نکنند. تمام زندگی ما چهارده فصل اصلی دارد. اگر اینگونه دیدیم و جهان بینی ما اینگونه بود، اسوه حسنه ای که ما از وجود نازنین پیامبر جلیل القدر اسلام(ص) تا امام عصر(عج) داریم این امکان را به ما میدهد که هیچگاه در زندگی دچار استیصال نشویم. مومن شیعه دچار استیصال در زندگی و بن بست نمی شود. چون برای هر مقطع زندگی و حیاتش، دفتر تشیع برگی از سیره ائمه(ع) به او ارائه می کند که با آن الگو می تواند از بن بست و تنگنا خارج شود. این سیره ها، سیره های بن بست شکن و ضد استیصال هستند. لذا این ایام که سوگوار بانوی دو عالم هستیم و مسئله ما این است که برای مادر تشیع مویه و عزاداری کنیم، عنایت داشته باشید که چه درسهایی وجود نازنین این حضرت برای حیات انسانها در اعصار و قرون داشته اند و آن موارد را عملی کنیم. صحیفه ای که منتسب به ایشان است، زمینه مطالعاتی خوبی دارد. نکات بسیار مناسبی در آن است. مترجمین و مفسرین هم در طول این سالها ترجمه ها و تفسیرهای متعددی بر آن نوشته اند. این ایام فرصت خوبی است برای مطالعه ی آن مجموعه.
خب قرار شده است که در خدمت شما باشیم با موضوع سینمای انقلاب. دوستان فرمودند که نسبت سینما و عدالت را بررسی کنیم. طرح موضوع دوستان هم این بود که سینمای امروز ایران، بیشتر یک سینمای اجتماعی است از این حیث که با داعیه مطالبه عدالت آسیب شناسی اجتماعی می کند و آیا این آسیب شناسی اجتماعی موثر واقع شده است؟ و چرا این سینمای مدعی مطالبه عدالت، قهرمان ندارد؟ به دامنه ای از این پرسش هایی که دوستان مطرح کرده بودند رسیدیم. حالا من هر تعدادی از آن را که بتوانم در حد بضاعت فکری خودم پاسخ خواهم داد.
اجمال نکته این است که سینمای ما، مثل خیلی چیزهای دیگرمان تقلیدی است. حالا خود سینما که اساساً یک پدیده غربی است. سینمایی که الآن در جامعه ما خیلی مطرح است، یک سینمایی است که دغدغه آن تبلیغ حیات بورژوازی است. سینمای بورژوازی که مروج حیات و سبک زندگی لیبرالی است، همان دغدغه هایی را دنبال می کند که سینمای اجتماعی ایالات متحده در تبیین سبک زندگی آمریکایی دنبال می کند. یعنی تصور شما این باشد که سبک زندگی آمریکایی محقق شده است، حالا این سبک زندگی آسیب ها و مشکلاتی دارد. آن مشکلات را بازتاب دادن و بروز دادن، میشود آن چیزی که الآن نامش شده است سینمای اجتماعی. بیش از نود درصد این آثار، هیچ ربطی به جامعه ی اسلامی ندارد. خروجی و برون داد جامعه ی اسلامی و حیات اسلامی، سبک زندگی نشده است که آن سبک زندگی چنین نابسامانی هایی درون خود دارد. به تعبیر بزرگی که می فرمود این آثار حدیث نفس است، سینماگری بازتاب مسائل درونی خودش، آن حب و بغض هایش، آن گره های ذهنی خودش، غایت نگاه خودش در هستی شناسی و جهان بینی را بروز میدهد. مثلا” یک موقعی افسردگی دارد، آن افسردگی را در آثار خود بروز میدهد و… طبیعتا” این سینما با آرمان دچار مشکل است؛ چون کسی که عقیده اش اسیر عقده هایش بود نمیتواند در کسوت یک ایدئولوگ عمل کند.
سبک زندگی آمریکایی، در پهنه ی رویای آمریکایی خودش را نشان میدهد. پیام آمریکایی چیست؟ پیام آمریکایی در قالب ایدئولوژی آمریکایی خود را نشان میدهد. ایدئولوژی آمریکایی در شق اول، خودش را در قالب رویای آمریکایی نشان میدهد. ترامپ، پنچ-شش ماه پیش در مراحل انتخابات، یک جمله ی تکان دهنده گفت: «سبک زندگی آمریکایی، مرده است.» و گفت که می آید رئیس جمهور شود تا سبک زندگی آمریکایی و رویای آمریکایی را نجات دهد. یعنی یک پیکر مرده را دوباره احیا کند.
رویای آمریکایی، آن غایتی است که شما در سینمای آمریکا می بینید. غایتی است که در اقتصاد آمریکایی، فرهنگ آمریکایی و… دیده میشود. غایتی است که تکنولوژی آمریکایی برای آن شکل گرفته است. پس پیام آمریکایی چیست؟ ایدئولوژی آمریکایی. ایدئولوژی آمریکایی، شق اولش در قالب رویای آمریکایی خودش را نشان میدهد. اساسا” هیچ فرهنگ مهاجمی نیست مگر اینکه بتواند در قالب یک رویا خودش را بازتاب دهد. رویای انسانی-ایرانی-اسلامی چیست؟ رویای مهدویت است. یعنی یک افق دوری دارد. غایتی که میخواهد به آن برسد چیست؟ این است که مهدویتی است، ظهوری است، برمی خیزد، ما ایشان را می بینیم، بعد ایشان ظهور میکند. یعنی از بین ما برمیخیزند و ظاهر میشوند. ما منتظر این ظهور هستیم و نه منتظر آمدن. شاید این جمعه بیاید شاید، تلقی عوامانه است. مگر کجا رفته است که بیاید؟ او بین ماست و این تحولات گسترده ی اجتماع جهانی را در حال رقم زدن است. کدام پیامبری حکومتش ۳۸ سال طول کشید؟ کدام امام معصومی امکان داشت ۳۸سال حکومت دینی شکل دهد؟ امام دوازدهم که اصلا” به غیبت کبری رفتند. چه شده است که انسان غیرمعصوم این امکان را پیدا کرده است که حکومت دینی راه بیندازد و ۳۸ سال طول بکشد و سراسر جهان را به چالش بکشد؟ دغدغه ی اصلی ابردیکتاتور جهان، امروز یک کلمه است: ایران! خط و نشان میکشد. مسئله اش دیگر چین و روسیه و سلاح های اتمی و … نیست. این حاصل چیست؟ حاصل این است که کسی بین ماست و درحال مدیریت نهضتی در سطح منطقه و جهان است. یک پایه اش در لبنان سیدحسن نصرالله میشود، یک پایه اش در نیجریه شیخ ابراهیم زکزاکی میشود، یک پایه اش در یمن جریان الحوثی ها و انصارالله یمن میشود، یک جریانش در عراق الحشد الشعبی میشود و… یک حرکت بسیار گسترده ی منطقه ای و جهانی. لیبرالیسم، امروز یک حریف جدی روبروی خود می بیند. بازتاب همه ی آن چه که هالیوود از آن تصویر درست کرده بود و نظام علمی غرب در آن تلاش کرده بود و همه ی آن ابهتی که ایجاد شده بود، ناگهان کسی مثل ترامپ می آید و ویران میکند. او این کار را نمیکند. آن سیستم خودش ویران هست. تمام آن ذهنیت ها از مبانی دموکراسی غربی، از آن قوام علوم انسانی غربی، از تصویری که هالیوود به جهان نشان داده بود، همه می شکند و به زمین می ریزد. حالا در سالهای آینده که بشر شرایط بدتری خواهد دید. در مقابل چنین سازوکاری یک گروهی در جامعه ی ما هستند شاداب، جوان، بانوی بیست و دو-سه ساله ی خودش را به همراه نوزاد چند ماهه ی خودش میگذارد و در سوریه به شهادت می رسد؛ با آن وصیت نامه. این حاصل چه فرهنگی است؟ پس چرا این، آن افسردگی روحی و روانی سینماگر افسرده ی ما را ندارد؟ چرا خودش و همسرش آن وضعیت چشم هیز و خیانت بار در آثار سینمایی را ندارد؟ چرا پدر و مادر خودش و همسرش احترام و ابهتی در خانواده دارند که شما در این آثار سینمای اجتماعی نمی بینید؟ مسئله ی او عشق به وطن، دین و ملت خودش است و اگر هم پایش را از مرزها بیرون گذاشته است، به دنبال دوای درد جامعه اش رفته است و نه مثل این آثار که در همه ی آنها همیشه یکی از اعضای اصلی فیلم، بیرون از مرزهاست؛ یا زن میخواهد برود و یا همسرش.
سینمای بورژوازی ما متاثر از این روند است. شش ویژگی دارد: ۱-خانواده در حال متلاشی شدن. یعنی یک زن و شوهری را نشان میدهد که در حال متارکه اند. پس در حال متلاشی شدن خانواده هستند. خوب این پیام بدی است از مدل زندگی بورژوایی. ۲- این دونفری که در حال متارکه هستند، همیشه یکی از آنها در حال رفتن از ایران است. یا زن و یا همسرش. یعنی ریشه ندارند. آواره اند. بی وطن اند. مثل هنرمندان دو تابعیتی، داور دو تابعیتی، سیاستمدار دو تابعیتی و… چنین افراد دو تابعیتی فاقد ریشه اند. مربوط به سرزمینی، دینی، باوری و یا مردمی نیستند تا از آنها دفاع کنند.
این خانواده های متلاشی شده، سازمان ملل را در دنیا نگران کرده است. خانواده متلاشی، کودکان بی هویت و… همین جریان بورژوایی که در ایران این سینما را بسط میدهد و در نظام دانشگاهی، علوم انسانی، جامعه شناسی، روانشناسی و… به این موارد بعنوان آسیب های اجتماعی می پردازد و در نظام رسانه ای هم این موضوع را شارژ میکند، کافی است که شما اسمی از آماری که سازمان ملل از زنازادگان دنیا منتشر کرده است بیاورید تا یقه شان را چاک کنند، با سر به ستون بکوبند که :«حالا همه ی مشکلات ما حل شده است که آمار زنازادگان را میدهید؟» مگر همه ی مشکلات ما حل شده است که شما سیاهی جامعه را نشان می دهید؟ تو سیاهی جامعه را نشان نمیدهی. تو سیاهی حیات اجتماعی خود و اقوامت را نشان میدهی. اینقدر می ترسند وقتی شما بگویی ۸۴درصد کودکان کلمبیا زنازاده هستند؛ ۶۶ درصد برزیلی ها زنازاده هستند؛ ۵۶درصد جمعیت جایی که برای دریافت جایزه ی کن به آنجا میروی زنازاده هستند!! ما نمیگوییم؛ سازمان ملل میگوید. سوئدی ها ۵۵ درصدشان زنازاده اند و … . رهاورد سبک زندگی بورژوازی و آمریکایی یکی از مشخصات عادی اش حرامزادگی است. این عنصر، در سازمان ملل تبدیل شده است به یک مصیبت. حالا در سینمای آسیب شناسی اجتماعی در ایران، اول خانواده ی متلاشی شده را نشان میدهد. کدام خانواده؟ خانواده ی کسی که میرود در سوریه شهید شود؟ یا یک سری از افرادی که سبک زندگی آمریکایی پیش گرفته اند؟
۳-نگاه ها، خیانت بار است. در این فیلمها یا زن، نگاهش خیانت بار است و یا مرد. نگاه هیز و خیانت آلود، وجه اساسی اینگونه آثار است.
۴-منابع مالی این خانواده مشکل دارد. این کلاه گذاشته بر سر آن و…
۵-پیرها در این خانواده هیچ جایگاهی ندارند. یا اگرهست، پارکینسون و آلزایمر و… گرفته است و به حاشیه رفته، اگر هم دقیق تر نگاه کنیم می بینیم پیرها یا در سرای سالمندان اند و یا اصلا” نیستند. پیرزدایی و انقطاع نسلی!! جامعه و خانواده ای که پیر در آن حرمت نداشته باشد، جامعه ی بی ریشه و بی بته ای است.
۶-یا این خانواده ها بچه ندارند، یا اگر دارند یکی است و آن یکی هم در حیرت است. پدر و مادر در حال متارکه هستند و این یک فرزند هم نمیداند با پدر باشد و یا مادر! تک والدینی و فرزند طلاق.
چشم ها هیز است، شکمها مملو از پولهای نابسامان است(حرامخواری)، درحال متارکه اند، بی ریشه و بی وطن اند، ریشه در نسل قبل ندارند، نسل بعدشان از همین الآن مریض است. دوستان! راز این است. کدام یک از اینها مورد تایید اسلام است؟ اسلام برای کدام یک از این شش مورد، منع ندارد؟ پس اگر خانواده ای بوجود آمده و طبقه ای در ایران امروز هست که چنین ویژگی هایی دارد، محصول اسلام و جمهوری اسلامی نیست. رهاورد انقلاب اسلامی نیست. محصول سبک زندگی آمریکایی و رویای آمریکایی است. آن مدل در ایران توسط برخی ها بازتولید شده است؛ حالا همان برخی ها آن آثار را انعکاس میدهند و آسیب شناسی میکنند. اینها آسیب شناسی جامعه ی اسلامی نیست. آسیب شناسی جامعه ی بورژوازی درون نظام ایران است. راز این است! به همین دلیل من از این آثار استقبال میکنم. چون اگر من و شما این آثار را بسازیم، میگویند که ما به نگاه لیبرالی تهمت زده ایم و بورژوازی را بد به تصویر کشیده ایم. هیچ کدام از اینها را دین نگفته است. پس استقبال کنید از سینمای آسیب شناس جهان بورژوازی! چون خود سینماگری که عقده های لیبرالی خود را بازتاب میکند، خودش را بازتاب میدهد و نه جامعه را! پس به جامعه میگوید:«این سبک زندگی آمریکایی است.» حالا در درون این سینمای آسیب شناس، یک ورژنی وجود دارد که محدودتر است به نام سینمای ابزورد. ابزورد یعنی مهمل و بیهوده. گفته اند نگویید پوچ. باشد؛ نمیگوییم نیهیلیسم! یعنی بیهوده. افسانه ی سیزیف را مبنا قرار میدهند. سنگی را روی دوش خود گذاشت و به بالا رفت. نرسیده به نوک قله آن سنگ افتاد. دوباره پایین آمد و سنگ را به دوش گذاشت و بالا رفت و دوباره آن سنگ افتاد و … تا ابد محکوم است که بالا رود، سنگ بیفتد و این به پایین دره بیاید و سنگ را دوباره به دوش بگذارد، به قله نرسیده دوباره سنگ بیفتد و این چرخه تا ابد ادامه یابد. منظور متفکرین و هنرمندان ابزورد این است که مناسبت زندگی، یک تکرار بیهوده است. در زندگی غایتی به نام ایمان به آخرت نیست، غایتی به نام متعالی شدن نیست، چرا میخواهی آدم متعالی بشوی؟ ۹۰قسمت از آنتن تلویزیون را میدهند به دست یکی از اینها. هیچ وقت شما در این آثار قهرمان نمی بینید. زندگی یک تکرار ملال آوری است که مدام سختی ها را تحمل میکنی و در نهایت مجبوری از نو شروع کنی. زندگی، نقطه، سرخط. بیهوده، ابزورد، مهمل، ابزورد. واقعیتش این است که در انتها میل میکند به پوچی! شما باورت این میشود که ای جوان چرا در زندگی تلاش میکنی؟ چرا میخواهی به قله برسی؟ چرا میخواهی موثر باشی؟ یک روزی در فضای روشنفکری از کتاب کرگدن استفاده میکردند و آن را در آثار نمایشی در حوزه ی تئاتر آوردند. بعد از آن بی سروصدا وارد سینما و تلویزیون شد. یک روزی بسیاری از مدیران سینما و تلویزیون در یک جایی جمع بودند، گفتم :«بابا! این اثر، ابزورد است.» هیچکدام نمی دانستند معنی آن چیست. یکی از آنها به خود جرات داد و پرسید این یعنی چه؟ گفتم :«مزخرف!» گفت :«چرا فحش میدهید؟» گفتم:« فحش نمیدهم. معنی این کلمه همین است. یعنی مهمل، مزخرف.» در انتها به این نتیجه رسیدم که هر وقت میخواهم با کسی شوخی کنم باید بگویم که مردک ابزورد!
پس دوستان عزیز! نگران سینمای اجتماعی منتقد مناسبات بورژوازی نباشید. اتفاقا” استقبال هم کنید. یعنی اگر به مسعود ده نمکی و ابوالقاسم طالبی و به سینماگران انقلابی میگفتیم شما فیلم ابزورد بسازید تا زشتی آن را نشان دهیم و به جامعه بفهمانیم که این تفکر چقدر منحط است، به ما حمله میشد که:« اینها به لیبرالیسم فحش میدهند.» اگر شما به سینماگر انقلابی بگویید آن فیلم را بسازد، جامعه از او نمی پذیرد. اما کسی که عقده های خودش را در این آثار بیرون می ریزد، زندگی اش ابزورد و مهمل و پوچ و بیهوده است، خیلی بهتر مقبول جامعه قرار میگیرد.
کسی که نمیتواند یک حقیقتی باشد، آن ها را به صورت اسطوره ها می تراشد. معصومین ما، حقایقی هستند بر گونه ی اساطیر. آنها اسطوره نیستند. انسانهای حقیقی هستند که هریک نفر از آنها، زندگی اش اساسی دارد. شهیدان نظر میکنند به وجه الله. اینها موت درباره شان صدق نمیکند. سینمای ابزورد چگونه میخواهد این را نشان دهد؟ شما در جامعهای انسانی را می بینید که این انسان آنقدر امید دارد، یک سال است ازدواج کرده است ولی همسر نوعروسش را میگذارد و میرود و به شهادت میرسد. ما در جامعه ای که انسان ترازمان، چنین انسانی است، اسیر سینمایی هستیم که در شعائر و سبک زندگی اش لیبرالی است.
پس استقبال کنیم از سینمای آسیب شناس بورژوازی در ایران. اگر ما میلیاردها دلار هزینه میکردیم، و صدها سینماگر انقلابی را میگذاشتیم که پلشتی ها و زشتیهای زندگی لیبرالی را درون جامعه ی ما نشان دهند، اینگونه که سینماگران لیبرال ما سبک زندگی آمریکایی و بورژوایی را به لجن کشیدند، نمی توانستیم.
به بحث رویای آمریکایی و ایرانی برمیگردم. پس رویای ایرانی چیست؟ مقدمه ای است به نام ظهور. منتظریم فردی که در میان ماست برخیزد و با ظهور او، ما مسئلهی آغاز دوران ظهور را پاسخ دهیم. موضوع مهدویت برای انسان شیعه، رویا است. رویای شیعی، مسئله ی مهدویت است. موتور محرک جامعه است. بسیاری از انسان های والای ما، موتور محرک زندگی شان، موضوع مهدویت بوده است. به آنها حالت خلسه نداده است؛ بلکه به آنها این انگیزه را داده است که خود را لایق ظهور کنند. هر ملتی که فرهنگ مهاجم دارد، باید یک رویا تعریف کند. رویای آمریکایی بعنوان یک رویای مهاجم که سراسر کره ی زمین را امروزه فراگرفته است، که بطور جدی آن را سینما و اقتصاد آمریکا پشتیبانی میکنند، بروز آن مبتنی بر دو نکته است. اولا” ارزشهای آمریکایی ثانیا” بیداری آمریکایی. آمریکایی ها در تاریخ ۲۵۰ساله ی گذشته ی خود، پنج موج بیداری دارند. یکی از آنها درباره ی القای برده داری بود. به قول خودشان ارزشهای ضد برده داری شان از آنجا شروع میشود. ما هم امواج بیداری داریم. یک بیداری، انقلاب اسلامی بود. یک بیداری دیگر ما در دفاع مقدس بود و… این امواج ارزشهایی تولید میکنند که روی آنها میتوانیم رویای خود را بسازیم. حالا باید انتظار داشته باشیم که هنرمند مسلمان بتواند آن را بازتاب دهد. خروجی این لایه ها، مفهومی را بدست میدهد به نام سبک زندگی آمریکایی. آن سبک زندگی آمریکایی، هویت آمریکایی میدهد. اهمیتی که در سینمای ابزورد و لیبرالی من برای سینماگران داخلی که اینها را بروز میدهند قائلم، بابت این است که هویت آمریکایی را به سخره میگیرند. در انتهای سبک زندگی آمریکایی قرار است که ما به چنین سازو کاری برسیم. قرار است به جایی برسیم که امروز توسط این نوع سینما به نقد کشیده میشود.
کل این مجموعه را روح آمریکایی می نامند. پس این طرح فرهنگی است که آمریکایی ها برای خود در نظام هنری دارند. این در غایت خودش به دنبال این است که در جهان بصورت یکپارچه پیاده شود. یک رقیب جدی دارد که آن هم فرهنگ اسلامی است. اگر بتواند جاری شود و در جامعه ی ما نهادینه شود، اولین و اساسی ترین مسئله ای که رخ میدهد این است که ما هویت دینی خود را از دست میدهیم. سینمای آسیب شناس جامعه ی ما باری را به دوش میکشد که ما باید از آن تشکر کنیم. آن این است که قبل از نهادینه شدن سبک زندگی آمریکایی در جامعه ی ما و رویای آمریکایی جایگزین رویای انسانی-ایرانی-اسلامی شود، این سینمای آسیب شناس در قالب آسیب شناسی جامعه ی جمهوری اسلامی، در حال به لجن کشیدن بورژوازی در ایران است. اگر به من بگویید بیرون از تحلیل های فکری و فلسفی، به شما بگویم سبک زندگی بورژوازی چگونه است، من یک لیست صدتایی از همین فیلمهای سینمایی شاخص سینمای آسیب شناس داخلی به شما معرفی میکنم که اگر شما اینها را پشت سر هم ببینید تازه متوجه میشوید که اگر سبک زندگی آمریکایی پیاده شود، عجب پدیده ی منحوسی است.
برگردیم به سراغ اینکه در جامعه ی جهانی رویای بورژوازی به چالش کشیده شده است و در جامعه ی ایرانی هم جریان غربگرا، با دست خودش در سینما رویای بورژوازی را خراب کرده است. در جامعه ی ایرانی امروز تقابل بین دو قطب است: قطب انقلابی، قطب لیبرال. دیگر تقسیم بندی های سیاسی محلی از اعراب ندارد. تقسیم بندی ها ناظر به انقلابیون و لیبرالیون است. جریان لیبرال، جریان غربگراست. جریان انقلابی در مقابل آن است. جریان لیبرال، حیات اقتصادی را در بانک و بورس می بیند. جایی که مردم هر روز می شنوند که این خورد و آن یکی برد. بانک و بورس ریشه ای در اسلام ندارد. شما مسلمان فهمیده ی عالم متدین متخصصی پیدا نمیکنید که معتقد نباشد بانک و بورس زائد بر جامعه ی دینی است و باید نظام اسلامی جایگزینی برای آن پیدا کرد. پس در نظام اقتصادی مردم هر روز بدی های سیستم لیبرالی را میشنوند. به هنر که می رسد، مردم از صبح تا شب روی پرده ی سینماها و تلویزیون، مشکلات حیات لیبرالی و بورژوازی را می بینند. در ساخت سیاستش هم همین است. اما در مقابل در حوزه ی حیات انقلابی، جامعه می شنود که تعدادی دانشمند جوان بودند که از صفر، انرژی هسته ای را به اعلا درجه رساندند. این کار اسلام و انقلابیون است. آمریکا چهار اقدام انجام داد: ویروس استاکس نت را فرستاد، حمله ی هوایی کرد، دانشمندان هسته ای را ترور کرد و محاصره ی اقتصادی کرد. موساد و سی آی ای هیچ وقت سینماگر بورژوا و صاحبان نظام مالی و بانک و بورس را در خیابانهای تهران ترور کنند. آینه ی بغل خودرو نمیتوانیم درست کنیم، ولی جزو قدرت های اول موشکی جهان هستیم. این کار انقلابیون است.
نکته ی مورد نظر دوستان این است که پس عدالت چه میشود؟ در اسلام، عدالت یعنی هرچیزی سرجای خودش. بقای جامعه را چگونه باید رقم زد؟ با قسط. کارکرد این عینک چیست؟ بشود با آن بهتر دید. اگر اینگونه نباشد دیگر عینک نیست. کارکرد اسلام چیست؟ کارکرد اسلام قسط است. مفسرین گفته اند اسلام یک کارکرد دارد که اگر آن وجه اجتماعی بروز نکرد اصلا” اسلام وجود ندارد. قسط یعنی سهم هرکس هرچه هست باید به او پرداخت شود و هرچه که اضافه پرداخته شده است باید پس گرفته شود. آنطور که قرآن میگوید انبیا آمدند تا همه ی مردم برای قسط قیام کنند. هرکس در هر جا هست، سهم کناردستی خود را پرداخت کند. همسران، والدین، فرزندان، رئیس و مرئوس و… خواص جامعه چه؟ خواص جامعه باید قوام به قسط باشند. سینمای آسیب شناس دینی، سینمایی است که ناظر به قسط است. یعنی مسئله شان این است که سهم هرکس هرچه هست پرداخت شود. حالا چه در مناسبات اجتماعی باشد، در حیات خانواده و…
پس سینمای عدالت در نگاه انقلاب اسلامی میشود سینمای قسط. چون عدالت ممکن است تفسیرپذیر شود. عدالت در تلقی توحیدی درمقابل جور است. اما قسط _یک مرتبه بالاتر_ در مقابل ظلم است. همینجا باید یک تبصره بزنم و آن این است که : دوستان عزیز! انتظار نداشته باشید که سینمای بورژوا و لیبرال بتواند برای شما قسط را به تصویر بکشد. از کوزه همان برون تراود که در اوست. مثل همین انتظاری که از اساتید دانشگاه داریم. میخواهیم یک سری از افراد که تفکر لیبرالی دارند برای ما علوم اسلامی تولید کنند. آن کسی که باید علم دینی تولید کند، یک گروه دیگر است. بعد میگوییم چرا این سینما فیلم ابزورد می سازد و دغدغه اش نفسانیت است؟ خوب نمیشود از آن سینماگر توقع داشت که سینمای قسط را ایجادکند. یک راه هست: یک خط بکشی و بگذاری او کار خودش را بکند و تو هم سینماگر خودت را عرضه کنی تا حرفت زده شود. هم در علوم انسانی، هم اقتصاد و… عنایت داشته باشید که شما باید پارادایم جدیدی تولید کنید.
برای سینمای قسط بایستی ادبیات سازی شود. اهل قسط، مصلح اجتماعی اند. ایمان اول، عمل صالح هم باید در پی آن باشد. برخی ایمان دارند ولی عمل فاسد انجام میدهند. برخی هم ایمان ندارند ولی عمل صالح انجام میدهند و هر دو قبول نیست. از این رو انسان مومن، مصلح است. به تعبیر شهید مطهری(ره) فرمودند که در تاریخ، عالم زیاد داشتیم، فیلسوف و فقیه زیاد داشتیم، ولی مصلح کم داشتیم. امروز هم همینطور است. عالم زیاد است. سینمای قسط سینمایی است که مصلحانه است. ما سینماگر مصلح میخواهیم. سینماگر مصلح ویژگی اولش این است که ایمان دارد. ویژگی دومش این است که اهل عمل صالح است. ویژگی سومش این است که دغدغه ی اصلاحی دارد. یک مرتضی آوینی است! اگر در هزار سینماگر یکی از آن ها مصلح باشد، باید خیلی ممنون و خوشحال باشیم. انبیا مصلح بودند. سینمای انقلاب به دنبال کسی است که مصلح باشد. مصلح دوربین به دست که سرسلسله ی آنها میشود شهید مرتضی آوینی. در ادامه ی آن میشود کسی مثل نادر طالب زاده، شورجه و… سینماگران مصلح و اهل قسط که دغدغه ی آنها این است.
پس یکی این شد که باید به دنبال سینمای قسط باشیم، دیگر اینکه سینماگر مورد نظر چه ویژگی هایی باید داشته باشد. مولفه ی سوم چیست؟ سینمای قصه گو و صاحب قهرمان. چرا؟ چون کسی که مصلح اجتماعی باشد حتما” قهرمان است. حتما” باید هزینه بدهد. کسی که مصلح اجتماعی نیست، طوری آلوده زندگی میکند که جرات اصلاح ندارد و یا اینکه ترسو است و نمیتواند هزینه بدهد؛ هزینه ی مرگ، استهزاء، زندان و… پس اگر قرار شد چنین مصلحی را روی پرده نشان دهیم، حتما” یک قهرمان دارد. مگر میشود زندگی انبیا را به تصویر کشید و از آنها قهرمان نشان نداد؟ آمدند که قهرمانانه نابسامانی های جامعه را اصلاح کنند. یک نمونه اش حضرت عیسی(ع) است. معروف است که ایشان اهل جنگ نبوده اند. ولی وقتی خودشان هم میخواهند روایت کنند، معروف است وقتی ایشان وارد حیاط حرم در اورشلیم شد، دید در حال تبدیل پول و فعالیت های ربوی هستند. آن حضرت از حیوان پیاده شد و با عصبانیت زیر میزها زد که چرا درون خانه ی خدا چنین میکنید؟ خاخام های یهود بالای پله ایستاده بودند و منتظر ایشان بودند. دیدند با چنین کسی که زیر مناسبات مالی شان زده است نمی شود زندگی کرد. زیر گوش نماینده ی امپراتوری روم خواندند که برای بقای خود باید ایشان را به صلیب بکشد. امروز چه کسی است که اندکی دین را بشناسد و باور نداشته باشد سیستم مالی ما ربوی است؟ حالا یک پهلوان و یلی در سینما میخواهد که بیاید و این را به تصویر بکشد. مگر اینکه یک بانکی پول بدهد تا درباره ی ربا فیلم بسازند تا خودش را تبرئه کند.
حالا سوزن برخی از دوستان ما روی دو تا شخصیت گیر کرده است: حاج کاظم آژانس شیشه ای و قیصر فیلم های کذایی. واقعا” ما کف گیرمان ته دیگ خورده است؟ چون بالاخره شخصیت حاج کاظم آژانس شیشه ای یک فرد به استیصال رسیده است. آیا واقعا” رزمندگان دفاع مقدس در همه چیز به استیصال رسیده اند؟ اینگونه نیست دیگر. نسلی که در مقابل صدام به استیصال نرسید، آن نسل بعدا” در خلیج فارس پوزه ی آمریکا را به خاک مالید، بعد در لبنان رژیم صهیونیستی را عاجز کرد، بعدا” در زدوخورد فتنه ی فرهنگی همان ها بودند که به کف صحنه آمدند و در مقابل مدعیان علم، پیچیده ترین تئوری های علوم انسانی را خنثی کردند و بعد هم وقتی محاسنشان سفید شد به سوریه و عراق و لبنان و یمن رفتند. آنها آدم های واداده ای مثل حاج کاظم اند؟ قاسم سلیمانی چنین استیصالی دارد؟ هنوز با کتانی و لباس عادی اسپورت به صحنه ی جنگ میرود و نه لباس جنگ! این نیست که بگوییم یک سری قهرمان در دوران دفاع مقدس داشتیم و حالا همه ی آنها به استیصال رسیده اند یا کپسول اکسیژن به بینی شان وصل است. اینگونه نیست. زندگی انقلابیون ناظر به این بیت است: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم که آسودگی ما عدم ماست. موج که به استیصال و دریوزگی نمی رسد. این تصویر، مربوط به دوستانی است که خودشان در حیات انقلابی شان دچار تردید شدند. وگرنه انقلابیون در این ۳۸سال هرروز با نشاط تر شدند. خدا میداند که دانشجویان و طلبه های جوانی که امروز من می بینم، وجه انقلابی شان به مراتب از افراد اول انقلاب و اول دوران دفاع مقدس بالاتر است و شهادت میدهم که اینها فهمشان برای اصلاح ساختارهای جامعه به قدری عمیق و جدی است که با خیلی از بزرگان حوزوی سی سال پیش برابری میکند و دانشجویان امروز با خیلی از استادان انقلابی سی سال پیش برابری میکنند.
نکته ی کلیدی و پایانی این است که سینمای قسط، سینمایی است که حرکت اصلاحی مد نظرش است. ما باید سه چهار کلیدواژه در جامعه ی هنری طیف انقلاب اسلامی مان مبنا قرار دهیم. اولا” مبحث سینمای قسط. بعد از آن نباید سینمای قسط را از غیر اهل تقوا و قسط مطالبه کرد. مسئله ی دوم سینمای مصلحانه است. یادمان باشد که عالم در تاریخ زیاد بوده است ولی مصلح کم بوده است. در جامعه ی سینمایی ما باید هنرمند مصلح ایجاد شود. شاخص رسانه ای میخواهید؟ نادر طالب زاده. شاخص سینمایی میخواهید؟ دیروز، مرتضی آوینی و امروز ابوالقاسم طالبی، مسعود ده نمکی و… اینها دغدغه شان اصلاح اجتماعی است و همه هم هزینه داده اند. هزینه های جنگ، زندان، توهین، تحقیر و…، مسئله ی سوم این است که وقتی میگوییم هزار شهید در سوریه داده ایم، هزار قهرمان داریم. اینکه هنوز گنجینه ی دفاع مقدس را کامل باز نکرده ایم به کنار. من در همین یکی دو هفته، دوتا کار نسبتا” خوب دیدم. یکی در جشنواره عمار بود به نام ترمینال غرب که ساده بود ولی هنر متعهد بود. با بعضی از استانداردهای فرم گرایی بعضی از تکنیک زده ها ممکن است انطباق نداشته باشد، ولی مسئله اش خلف وعده و رفتار ناجوانمردانه ی ایالات متحده است در مذاکرات هسته ای. کسی که میخواهد در کن و اسکار جایزه بگیرد به سمت چنین موضوعاتی نمیرود. یک فیلمی هم دیدم که در سوریه ساخته شده است به نام جشن تولد. با یک سری سینماگر سطح دو و سه. اینکه بالاخره یک سری از افراد رفتند و با رشادت خودشان نگذاشتند دست حرامی ها به حرم حضرت زینب(س) برسد. جرات فکر کردن به این سوژه و جرات ساختنش در آن فضای سوریه و جرات به تصویر کشیدن چنین مواردی صرف نظر از ضعف های تکنیکی و… یعنی اینکه آن افراد مسئله شان قسط و اصلاح اجتماعی است. بعضی ها خجالت می کشند اسم بعضی فیلمها و هنرمندان را ببرند، ما آبرویمان را میگذاریم پای بعضی از این هنرمندان. چطور آنها با موضوع کفر و شرک و الحاد برای برجسته کردن یک سری موارد و چهره سازی ها به آن طرف دنیا میروند، ما هم افتخار میکنیم به انسان هایی که با نیت خالص در عرصه ی علم و فکر و فرهنگ و هنر فعالیت میکنند. لذا من تشکر میکنم از جوانانی که ترمینال غرب را ساختند. تشکر میکنم از جوانانی که جشن تولد را ساختند. پشت سر جوانی ک در سوریه شهید شد و در اینجا به او تهمت زدند که به خاطر پول رفته است، گروهی هم با همان مشکلات و مسائل امنیتی و… گوشه ای از آن را در قالب داستانی به تصویر کشیدند.
رویش هایمان جدید است. قرار نیست اسم و رسم خاصی داشته باشند. حقه ی سینما را بفهمید. حقه ی سینما این است که تصویر درست میکند. افرادش سروصدا میکنند. غیر از اینکه افرادی را روی پرده سوپر استار میکنند خودشان هم در بیرون، سوپر استار میشوند. با هیاهو و جنجال پیرامون فیلمشان است که کارشان دیده میشود. وگرنه خدا میداند که خیلی از همین فیلم های پرسروصدای اینطرف دنیا و آنطرف دنیا، اگر سروصداها پشتشان نباشد از بسیاری از فیلمهایی که نیروهای انقلابی میسازند و ما خیلی روشنفکرانه آنها را نقد فرمی و محتوایی میکنیم، به مراتب ضعیف تر است.
مسئله ی شهدای مدافع حرم مطرح شد و قید هزینه را آوردند. حیف است در این ایام که عزادار بانوی دو عالم، حضرت صدیقه ی کبری(س) هستیم به این نکته اشاره نکنم. مولفه ی بعدی سینمای مصلحانه ی انقلابی، سینمای بورژوازی،سینمای جامعه ی کاپیتالیستی است. کاپیتالیسم کلمه ی فلسفی نیست. خیلی ساده است. یعنی سرمایه داری. همه چیز را در جامعه کالا در نظر میگیرد و برای همه چیز قیمتی قائل است. این لیوان، این بطری آب، محبت، علم، حکمت، امنیت کالا هستند و قیمت دارند. از دید آنها شهادت هم کالاست و قیمت دارد. اگر فرهنگی در جامعه رواج پیدا کرد که در آن همه چیز کالا بود و آن چه کالا بود قیمت داشت، آن جامعه سرمایه داری است. اگر اینها را به تصویر کشیدید میشود سینمای بورژوازی و سرمایه داری. اسلام چه میگوید؟ اسلام میگوید قیمت مربوط به کالای مادی است. آنچه که کلیدی است این است که حوزه ی نظام معنا کالا نیست. پس چگونه قیمت گذاری کنیم؟ نمیتوانیم قیمت گذاری کنیم. یعنی چه؟ رسیدند به خدمت علامه طباطبایی(ره) و پرسیدند که اسم اعظم خدا چیست؟ فرمودند: “بهاء” مصداقش کیست؟ فرمودند: امام حسین (ع). کاری که در کربلا انجام دادند قیمت نداشت بلکه بها داشت. بهای خود امام حسین(ع) خود خداست. انسانی که بهایش خداست، چه کسی در جامعه میگوید برای پول به سوریه رفته است؟ کسی که ذهنش بورژوازی و کاپیتالیسمی است. چنین فردی فکر میکند زندگی این فرد هم قیمت دارد، عملی هم که در آنجا انجام داده است قیمت دارد. سینمای بورژوازی چگونه میخواهد این را به تصویر بکشد؟ سینمایی که در آن رابطه ی زن و شوهر بر اساس محبت است.
پس اینگونه جمع بندی کنم که در نظام لیبرالی و بورژوازی، پدیده ها مطلقا کالا هستند و هرچه که کالا بود قیمت دارد. شما کالا نیستید، قیمت ندارید. بها دارید. کاری هم که میکنید قیمت ندارد بلکه بها دارد. اگر اینگونه فکر کنید و در کارهایتان هم این را بازتاب بدهید، ما از سینمای کاپیتالیستی دور میشویم و به حیات دینی میرسیم.
امیدوارم خداوند به ما توفیق بدهد که در مسیر زندگی مان، چهارده فصل زندگی مان به سیره ی ائمه اطهار(ع) مزین باشد. و خدا به ما توفیق بدهد که سبک زندگی الهی را به گونه ای در نظام علم و فکر و معرفت اولا”، در نظام تربیت مدارس ثانیا” و سپس در نظام هنری و رسانه ای بازتاب و بروز بدهیم که محل مناقشه با سینمای لیبرال نداشته باشیم.
إنشاءالله والسلام
منبع: سینماانقلاب
با تشکر از انتشار این متن حقیقتا متن پر محتوایی بود
سلام.می توانید فایل صوتی سخنرانی را از وبلاگ بنده دریافت کنید ( http://haghjooyan.blog.ir/ )
صوت لطفا
لطفا صوت
سلام
از اینکه متن سخنرانی رو منتشر کردید ، از شما متشکرم.