[nbox type=”success”] عنوان درس: آيتشناسی شمارهی جلسه: 14 تاريخ: 17 بهمن 1390 [/nbox]
Read More »گلآفتابگردان / جلسه 13 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”success”] عنوان درس: آيتشناسی شمارهی جلسه: 13 تاريخ: 25 دی 1390 [/nbox]
Read More »حسنک بيدار شو! / جلسه 12 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”success”] عنوان درس: آيتشناسی شمارهی جلسه: 12 تاريخ: 17 دی 1390 [/nbox]
Read More »حسنک کجايی؟ / جلسه 11 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان عصر گذشته، اما هنوز آفتاب غروب نکرده. حیوانات، در آغل، همه گرسنه و تشنه اند. این سو و آن سو می روند؛ انگار منتظر کسی هستند. مرغ و جوجههایش راه میروند و به هر چه که به نظر میرسد غذا باشد، نوک میزنند، اما نیست. خروس …
Read More »من هم غيرقابل پيشبينی میشوم / جلسه 10 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان خرچنگ کوچولو، که تازه از مادر خود جدا شده بود و به تنهایی زندگی میکرد، با مسایل جدیدی روبرو میشد. غیر از اینکه چطور باید غذا تهیه میکرد، باید میآموخت که به چه کسانی اعتماد کند و از چه کسانی فاصله بگیرد و از آنها دور …
Read More »من هم پرواز میکنم! / جلسه 9 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان جیکو، نوزاد گنجشکی که چند روز قبل به دنیا آمده است. مادرش، گنجشک زیبایی است که در روی شاخهی درخت بزرگی، لانهی خود را ساخته و اکنون جیکو در آن لانه نشسته است و مدام جیکجیک میکند. او گرسنه است و هر قدر مادرش برای او …
Read More »من غافل نمیشوم! / جلسه 8 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان قوری، قورباغهی شاد و شنگول، بر روی برگهای پهن گیاهان آبی، در برکهی آرام و زیبایی نشسته بود و حمام آفتاب میگرفت. او که تازه از یک شنای طولانی در برکه، از آب خارج شده بود، اکنون بر روی برگ پهن، استراحت میکرد. مگسها وز وز …
Read More »من اصرار نمیکنم! / جلسه 7 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان خرمگس جوان، بیهدف و بدون برنامه در آسمان پرسه میزد و به هر سو میپرید. از روی زبالهها عبور کرد و به باغچه رسید. روی شاخهی گلی نشست. بیحوصله بود. زنبوری روی گل نشسته بود و از شهد آن میمکید. خرمگس با بیاعتنایی به زنبور، از …
Read More »من همه را نجات میدهم! / جلسه 6 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان دو مرد که با هم برادر بودند، کار و شغل خوبی داشتند. کارهای مختلفی انجام میدادند و به این دلیل، وضع زندگی آنها خوب بود.
Read More »من عمل میکنم! / جلسه 5 اتاق کودک کلبه ی کرامت
[nbox type=”warning”] توجه: پیش از مطالعهی داستان، فیلم جلسهی تدریس حتماً ملاحظه شود. [/nbox] داستان زنبور کوچک، بیحوصله و کسل، از کندو بیرون پرید و روی شاخهی درخت، در کنار زنبورهای کوچکی نشست که سخنان معلم را میشنیدند. معلم، زنبور پیری بود که به زنبورهای کوچک، روش مکیدن شیره و شهد گلها را درس میداد.
Read More »