مردی برای فصلهای بحران | بررسی اندیشه استراتژیک مقام معظم رهبری
آرا و انديشههاي رهبران، جهت دهنده روند پيشرفت يا پسرفت کشورهاي تحت حاکميت آنهاست. اين موضوع اساسي است که مردم را در قبول يا رد حاکميت حاکم به واکنش وامي دارد و ميزان محبوبيت يا منفور بودن رهبران را رقم ميزند. انقلاب اسلامي ايران که به رهبري آگاهانه امام خمينيu آغاز شد، در ادامه با خردمندي و روشنبيني حضرت آيت الله خامنهاي پيگيري شد و اکنون پس از بيست سال ميتوان با تجزيه و تحليل عملکرد رهبري ايشان، اين باور را تقويت کرد که ايدئو لوژي خامنهايزم، يکي از روشهاي قدرتمند و اثرگذار در روش حکومتداري است. آنچه ميخوانيد، سخنراني دكتر حسن عباسي؛ رئيس مركز مطالعات استراتژيك، در همين رابطه است. دکتر حسن عباسي
مدت زمان: ۱ ساعت 50 دقیقه
موضوع : بررسی استراتژی مقام معظم رهبری
فرمت: mp3
کیفیت: خوب
فایل صوتی و متن این سخنرانی با لینک مستقیم در ادامه مطلب …
دانلود فایل صوتی:
منبع :دکتر عباسی
متن این سخنرانی:
مسئله بررسي انديشه استراتژيک مقام معظم رهبري به دلايل مختلف با اهميت است و به دليل اينکه ما وارد دهه سوم زعامت ايشان شدهايم و امسال بيستمين سالگرد زعامت و رهبري و ولايت آن بزرگوار را داريم، مضاف بر آن دهه اول که امام راحل زعامت را عهدهدار بودند، بايد ارزيابي شود که بررسي اين سه دهه، زمينهسازي براي دهههاي آينده خواهد بود.
نکته دوم مسئله دهه چهارم عمر جمهوري اسلامي است که دهه عدالت و پيشرفت و توسعه ناميده شده و بايد از بحثهاي توصيفي خارج بشويم و به تجاربمان در اين سه دهه، قواره علمي بدهيم و يک ادبيات پايه و کلاسيکي براي حکومتداري و براي کشورداري فراتر از مباحث علم سياست در حوزه استراتژيک به وجود آوريم. بايد آرام آرام اين تجارب را تبديل به يک علم نموده و مدوّن در اختيار نسل بعد قرار بدهيم. از اين جهت ضرورت اين بحث گسترده است.
اساساً ذات نگاه به آرا و عقايد رهبران و ضرورت تبيين و قوارهمند نمودن آن در کسب تجارب براي روشهاي حکومتداري نوين وجود دارد. تبيين سير انديشه رهبران در محافل دانشگاهي کشورهاي پيشرو، يک اصل اساسي محسوب ميشود. اگر به سابقه مثلاً 60 – 50 سال گذشته ايالات متحده نگاه کنيد، آن دسته افرادي رهبران موفق ناميده شدند که ايدئولوژي داشتند. فرض کنيد انديشه بوش امروز تحت عنوان بوشيزم صرفنظر از حق و باطل بودنش و اينکه چه نقدهايي اينجا بر آن وارد است، به عنوان يک ايدئولوژي وارد ادبيات استراتژي جامعه شده است. ريگانيزم جمهوريخواه شاخصي که قبل از بوش پسر و بوش پدر بود و تلاشهاي او به فروپاشي شوروي منتهي شد، آن هم براي خودش يک ايدئولوژي داشت. در کشور انگليس در 60 سال گذشته به خصوص دو چهره اصليشان چرچيل و بعد هم خانم تاچر که از امروز تحت عنوان تاچريزم از انديشهاش ياد ميکنند، مدلي که براي اداره جامعه داشت، در حوزه جزيره انگليس شاخص است؛ يعني حايز اهميت است. آقاي توني بلر و گوردن براون از خودشان مدل ندارند. جريان سوم يا راه سومي را دنبال ميکنند که راه سوم انديشه کسي است به نام آقاي آنتوني گيدنز که هم فيلسوف است و هم اقتصاددان، لذا انگليس يازده و دوازده سال گذشته بر پايه انديشه آقاي آنتوني گيدنز اداره ميشود. در فرانسه بعد از اشغال زمان هيتلر تا به امروز، دو نفر تقريباً مدعي تفکر ايدئولوژيک بودند؛ يکي ژنرال دوگل و ديگري ژاک شيراک. از 60 – 50 سال گذشته انديشه دوگل به عنوان يک ايدئولوژي مطرح بوده است، چون الان تحت عنوان گُليزم يا دوگليزم مطرح است و در رويه سياسي، فرهنگي، مناسبات و روابط بينالملل مورد استناد است. تفکر ايدئولوژيک شيراک خيلي مايه ندارد. در چين مائويزم، در روسيه لنينيزم، خُرشچوفيزم يا در کوبا کاستروئيزم مورد استناد است.
در سي سال گذشته در ايران ميتوان سازوکاري را که امام راحل و در دوره بعد از ايشان مقام معظم رهبري رقم زدند واجد مدل بدانيم و اين مدل را تبيين کنيم، کمااينکه درصدي از اينها در مراکز فکري کشور صورت گرفته، درصدي از آن هم در قالب پاياننامه فوقليسانس و دکتري بعضي از دوستان در رشتههاي اقتصاد و سياست. گزارههاي ديگر بحمدالله در حال انجام است.
وقتي ميگوييم انديشه استراتژي يک رهبر، تفکر ايدئولوژيک يا تفکر دکترينالش بايد براي اداره جامعه مدل بشود؛ چهار چيز مدنظر داريم: اول هرم جامعه، يعني جامعهسازي در دل هرم جامعه. سه گزينه وجود دارد که اولين زيرسيستم آن ملّتسازي است. فرشي را که مدنظر داريد، در منزلتان ديدهايد. اين فرش از سه بخش اصلي تشكيل شده است: تارها که از بالا به پايين ميآيند، گرهها که زده ميشوند و پودها که روي هر رديف گره يک لايه پود قرار ميگيرد. پس فرش از تارها، پودها و گرهها تشکيل ميشود. گرهها مردمند. هر يک گره، يک فرد است. مثلاً يک فرش اگر 70 ميليون گره داشته باشد مثلاً فرش ايران؛ رنگهاي مختلفي که هر کدام از اين گرهها به خودشان اختصاص دادند، نقش و نگار فرش را ايجاد ميکنند. حالا اگر همينطوري هر کسي شروع به فرشبافي کند، رنگها را همينجوري پراکنده کنار هم بچيند، نقش و نگار نخواهد داشت. ملّتسازي يکي از دانشهاي بسيار تخصصي در علوم استراتژيک است که نرمافزارش دست هر کشوري نيست. شايد سه چهار کشور از اين ادبيات داشته باشند و منتشرش هم نکنند. بحثهايي که در دانشگاههاي علوم استراتژيک دنيا تدريس ميشود، جزيي از آن مسئله ملتسازي است.
نکته دوم، دولتسازي است. تقريباً ما در کشورهاي منطقه بالاترين رتبه را از لحاظ جامعهسازي، ملتسازي، دولتسازي و سيستمسازي داريم؛ يعني پيشروترين کشور محسوب ميشويم و در سطح آسيا ما با ژاپن و چين تقريباً رتبه اول را از اين حيث داريم. لايه اول آن هرمي را در ذهنتان ترسيم کنيد. قاعدهاش را چينش ملّت، رأس هرم چينش دولت و حالا بين دولت و ملت از بالا به پايين چيزي بايد به وجود بيايد که اصطلاحاً به آن سيستم ميگويند. در سيستم حکومتي اسلامي بين حکومت و ملّت آن تارهايي که در فرش هست، از بالا به پايين ميآيد و همه چيز را تقسيم ميکند و آن سيستمسازي است. پس وقتي صحبت از تفکر استراتژيک يک رهبر براي اداره جامعه است، چهار چيز مدنظر است: اول اين که کل هرم يعني جامعه چه افق و آرماني دارد؛ دوم در قاعده جامعه نگاهش به مردم چيست و چطور ميخواهد مردم و زندگيشان را شکل بدهد و نقشها را تعيين کند؛ سپس در گام سوم نگاهش به حکومت و دولت چيست و در گام آخر هم چطور بين حکومت و دولت و دولت با ملت را نظامسازي ميکند.
قبل از انقلاب ايدئولوژي آريامهريزم را تعريف کرده بودند. تفکر آريامهريزم مدل ملتسازي را با فرايند بحثهاي ملّيسازي شروع کرده بودند. آن دوره مهمترين جنبشهاي اجتماعي ايران حزب توده و جبهه ملي بود. تجربه جامعهسازي، دولتسازي، ملتسازي و نظامسازي 20 سال قبل از انقلاب تحت عنوان ايدئولوژي آريامهري وجود داشت، اما چون بنيانهايش غلط بود، آن عمق و نگاهي که بايد شاه اين مملکت نسبت به جامعه داشته باشد، آن آدرس غلطي بود که ميداد. انسان آرماني که مدنظرش بود، بيمحتوا و بدون هدف بود.
بعد از انقلاب، امام راحل هر چهار تا حوزه را مدنظر داشتند. غايتي که از انسان براي ايشان متصور بود، غايتي است که در قرآن تعريف شده و حيات انسان را حيات طيبه ميدانستند. وقتي که ايشان رحلت ميکنند، در وصيتنامهشان ميخوانيد با دلي شاد و ضميري آرام و قلبي مطمئن به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص ميشوم. چقدر خوب است انساني که از اين دنيا ميرود، با چنين نگاهي برود. جامعه را جامعه نبوي ميگرفتند. شبيه انگارههايي که آن روزگار به وجود آمده بود، نهادسازيهاي متعددي انجام دادند و دولتسازي را با شيوهاي که بنيان نهادند، از حکومت در جمهوري اسلامي آغاز کردند. اين حرکت در دهه اول انجام شد. ما امروز ميتوانيم به جرئت از مفهومي به نام خمينيزم ياد کنيم؛ چون اين ايدئولوژي و بالاتر از اين دکترين امام راحل، تقريباً يکي از منسجمترين دکترينها براي اداره جوامع بشري امروز و آينده است. حداقل 60 – 50 سال طول ميکشد تا ما شقوق نظري و عملي ايشان را بتوانيم تبيين و از آن يک علم جديد در اداره جامعه ايجاد کنيم. همچنين حجم عظيمي از اين ادبيات که از ايشان مانده يعني صحيفه نور، صحيفه امام و بخش عمدهاي از تصميمگيريهايي که در بزنگاههاي مختلف از ايشان صورت گرفته، منبع و مأخذ عظيمي است که ما ميتوانيم با استناد به آنها اداره جوامع را تئوريزه کنيم.
اما 20 سال دوم، را که از خرداد 1368 شروع ميشود، ميتوانيم يک جمعبندي کنيم، يعني دو دهه. دو برابر بيشتر از آنچه که امام راحل در واقع اداره جامعه را عهدهدار بودند. اين 20 سال حرکتهاي شگفتانگيزي صورت گرفته و پيشرفت ما بسيار چشمگير بوده است. ما از يک جامعهاي با 150 هزار دانشجو، امروز با سه و نيم ميليون دانشجو و 80 – 70 هزار نفر هيأت علمي، سطح توليد علم بالا، پيشرفتهايي که در حوزههاي عيني و فني از سلولهاي بنيادي تا رفتن به فضا و پرونده هستهاي، امروز از پيشروترين کشورها در حوزه علوم استراتژيک محسوب ميشويم.
خطراتي که در چند ماه گذشته در قضيه کودتاي مخملي رقم زده بودند، به سادگي در کشور ما جمع شد، در صورتي که با اين حجم از فعاليت رواني و سياسي و سرمايهگذاريهايي که شده بود و انشقاقهاي اجتماعي که پديد آورده بودند؛ اين اتفاق در هر جامعهاي، حتي فرانسه يا آلمان اگر رخ ميداد، به سرعت سيستم را متلاشي ميکرد، اما واکسينه بودن سيستم و آن انسجام قدرت اجتماعي خود مردم و به طبع آن قدرت انسجام و مديريت رهبري جامعه بود که اين موارد خيلي راحت حل شد.
در عصر امام راحل و در عصر مقام معظم رهبري، تفکري داشتيم که اينها يک هرم جامعه مدنظر داشتند و اين هرم جامعه سه سطح دولتسازي، ملتسازي که حدفاصلشان نظامسازي بود را دنبال ميکردند. اين انگاره ها دنبال و تبيين شده و ما امروز ميتوانيم ادعا کنيم رهبران ما در 30 سال گذشته ميدانستند که کشور را ميخواهند به کجا ببرند. ميدانستند زيرساخت هاي فرهنگي، فکري، اقتصادي و… را چه جوري بايد سر و سامان بدهند. در دهه چهارم بايد تجربه 30 سال گذشته را جمعبندي کنيم. فرض کنيد قطعات ايجاد شده، حالا ميخواهيم يک دستگاه جامع اجتماعي به وجود بياوريم. در دهه چهارم اين فضا بايد رقم بخورد.
من به يکي از دغدغههاي مقام معظم رهبري در دهه سوم که سال 1379 مطرح کردند اشاره ميکنم و امروز ميبينيم که پيشاپيش براي زمينهسازي دهه چهارم، در ابتداي دهه سوم ايشان اين ارکان را مشخص کردند. همين بحثهايي که الان به عنوان عدالت، توسعه و پيشرفت و هر نکته ديگري که در اين سال ها کاملاً براي شما جا افتاده؛ آن روز ايشان تئوريزه و چارچوبها را مشخص کردند. در دهه سوم قطعاتي از نقشه علمي کشور، مهندسي فرهنگي، نهضت نرمافزاري، جنبش توليد علم و نکاتي از اين دست را چيدند که بعضيها در قالب شعار سال آمد و بعضيها در قالب محورهاي موضوعي در اختيار هر کدام از دستگاهها قرار گرفت.
ايشان سه سال گذشته تقريباً اواسط دولت نهم بحثي را تحت عنوان تحول آغاز كردند. به دستگاههاي مختلف جدا جدا فرمودند طرح تحول تهيه کنيد؛ يعني به دستگاه قضايي، رسانه ملي، آموزش و پرورش، آموزش عالي، حوزه اقتصاد، نيروهاي مسلح، جدا جدا فرمودند طرح تحول تهيه کنيد. بخشهايي از اين طرحهاي تحول را در رسانهها شنيديد؛ مثلاً طرح تحول اقتصادي خيلي پر سر و صدا بوده است. هفت تا زير طرح دارد يعني اصلاح نظام يارانهها، اصلاح نظام مالياتي، اصلاح نظام گمرکي، اصلاح نظام بانکي، اينها زيرطرحهاي طرح تحول اقتصادي است. در دهه چهارم، نظام يک پوست کامل مي اندازد. در اين پوستاندازي کامل، تمام دستگاهها بايد از نظر ساختار، سازمان، مسائل منابع انساني، آموزش، سياستگذاري، جهتگيريها و… متحول بشوند.
مقام معظم رهبري ذهنشان سهوجهي است. اين ذهن سهوجهي به اين معناست که براي هر موضوعي ميخواهند راهکار ارائه کنند، سه وجه را معين ميکنند. همين سياست خارجي ما را ايشان چه جوري ترسيم کردند که سه وجه است: عزت، حکمت، مصلحت. و بعد سياست داخلي را عزت، رحمت و اقتدار. خوب يک مثلث ترسيم کنيد و روي ضلعهايش بنويسيد عزت، حکمت، مصلحت. يک مثلث ديگر براي سياست داخلي ترسيم کنيد. دوباره ضلعهايش ميشود عزت، رحمت، اقتدار. علت و همپوشي اين دو تا مثلث در کلمه «عزّت» است. سياست داخلي و سياست خارجي بايد در حوزه عزت مشترک باشد. حالا شما تعداد زيادي از مثلثها را که آراي ايشان است، در بياوريد. هر کدام از اين گوشهها و زوايا با هم که اورلب دارد، به هم بچسبانيد. آنگاه ساختار کندوي عسل را خواهيد ديديد که به شکل نقشهاي در ميآيد که به آن، نقشه ذهني استراتژيک رهبر ميگوييم. کليد ورود به چهارچوب ذهني مقام معظم رهبري، مفهومي به نام نظام سهوجهي است. در سوم مرداد 1386 در ديدار با مسئولان آموزش و پرورش ميفرمايند که تحول بنيادين نظام آموزش و پرورش را شروع کنيد. اول مشخص کنيد که محصول و خروجي آموزش و پرورش چه ميخواهيم باشد. اين ميشود فلسفه آموزش و پرورش. پس معلوم مي شود که الان ما فلسفه تعليم و تربيت نداريم. اينها که ميروند فوق ليسانس و دکترا ميگيرند، آني نيست که حکومت ميخواهد. گام دوم مشخص کنيد طي چه فرايندي قرار است اين مرد و زن تربيت شوند.
در گام سوم به کارکردگرايي انساني که جمهوري اسلامي در قانون اساسي، قرآن، آراي رهبرانش و در نگاه انبيا و ائمه تعريف کرده ميرسيم.
از توصيه ايشان به مسئولان وزارت نيرو و وزارت راه و ترابري در مورد ساختن يک جاده و سد بيجان تا توصيهاي که به تربيت اجتماعي و تربيت نفوس ميکند؛ اين عمق نگاه و ديد جامعنگر ايشان را به ما نشان ميدهد و نتيجه آن ميشود که در کمتر از نُه ماه مرسنپلن آموزش و پرورش طراحي شده با 85 تا ** در مکانيزم طراحي استراتژيک بيسابقه است؛ چون 99 درصد کار را ايشان در سخنراني گفته بودند. آموزش و پرورش يا طرح هر کدام از دستگاههاي ديگر را، ببينيد هر کدامش متوسط دو ساعت توضيح نياز دارد که شما ببينيد وقتي آن تک کليدواژهها را کنار هم ميچينيم، يک سازه مفهومي درست ميکنيم که چطور ميشود نظام اجتماعي را شکل داد.
يک موضوع ديگر، بديع بودن نگاه ايشان در قضايا است. شما در سالهاي اخير بحث قدرت نرم را زياد ميشنويد. قدرت از حيث صلابت به سه دسته تقسيم ميشود: قدرت نرم، نيمه سخت و سخت. قبل از اينکه جوزف ناي تهديد نرم را مطرح و اينگونه در دنيا سروصدا کند، نُه سال پيش مقام معظم رهبري جملهاي راجع به قدرت دارد که همان تعبير مطلقي است که امروز در مورد قدرت نرم وجود دارد. ايشان به مناسبت عيد سعيد غديرخم در 6/1/79 ميفرمايد: معناي ولايت چيست، به طور خلاصه معنايش اين است که اسلام در نماز و روزه و زکات و اعمال فردي و عبادات خلاصه نميشود، اسلام داراي نظامي سياسي است. ولايت؛ آن حکومتي است که شخص حاکم با آحاد مردم داراي پيوندهاي محبتآميز عاطفي و فکري و عقيدتي است. حکومت؛ نفوذ در دلها و مقبوليت در ذهنها است. کسي که ميخواهد ديگران را تأديب کند، اول بايد خودش را ادب کرده باشد. اين منطق و درس اميرالمؤمنين(ع) است. حکومت از ديد مقام معظم رهبري يعني ولايت و ولايت يعني فرمانروايي صرف نيست، بلکه حاکميت بر قلبها و ذهنها است.
در همان سال 79 مقام معظم رهبري در ديدار با مسئولان شوراي تأمين سراسر کشور نظريه امنيت را که ميگويند امري نسبي، ذهني است، به صراحت رد ميکنند. غربيها ميگويند امنيت امري نسبي، ذهني و حسي است و شما احساس امنيت و ذهنيت آن را داريد، اما ايشان ميفرمايد امنيت امري کاملاً عيني و واقعي است. امنيت را نميشود با ذهنيات درست کرد. اين فلسفه بافيهاي ذهني که گاهي مشاهده ميشود، باب محافل روشنفکري است که بنشينند راجع به ابعاد ذهني يک مسئله بحث کنند. مردم خودِ امنيت و واقعيت آن را ميخواهند؛ آن هم در همان پهنه گسترده. يعني مردم امنيت در محيط کار، امنيت در خانه، امنيت براي بچههايشان در مدرسه، در ميدان فوتبال، امنيت براي جادهها، امنيت براي روستاها، امنيت براي شهرها، امنيت براي خيابانها را ميخواهند ببينيد.
اجمالاً آن چيزي که مطرح هست اين انديشه رهبران بايد مورد آناليز و ارزيابي قرار بگيرد تا مدل جامعي براي اداره جوامع به دست بيايد و تجربه رهبران پيشين براي رهبران بعد در جامعهسازي، دولتسازي، ملتسازي و نظامسازي بماند. امسال به مناسبت بيستمين سالگرد زعامت شخص مقام معظم رهبري، همانطور که اشاره کردم تعدادي پاياننامه فوق ليسانس و دکتري را دوستان خوشذوقي به اين سمت بردند. ما مي توانيم مقولهاي به نام تفکر ايدئولوژي و دکترين خمينيزم را ياد کنيم. ما امروز ميتوانيم مدعي باشيم که از دکترين مقام معظم رهبري و حتي از ايدئولوژي خامنهايزم ياد کنيم. کارکرد اصلي اين بحثها با توجه به تواضعي که خود ايشان دارند و عموماً در اين بحثها به ديدگاههاي امام راحل استناد ميکنند، اين است که امروز ما ميتوانيم آرا و عقايد و انديشههاي ايشان را در حکومتداري و اداره جامعه تئوريزه و تبيين کنيم و بحمدالله جلسات کارشناسي متعددي براي اين بحث در محافل مختلف علمي تشکيل ميشود تا سند و مدرک علمي خاصي در روشهاي حکومتداري دست شما را بگيرد که اينها کاملاً مبتني بر سيره بزرگان نظام و نوعي حکومتداري کاملاً ايراني و شيعي باشد.
اقا خسته نباشيد فكر كنم لينك خرابه يه نگاه ميكنيد.
خیلی زحمت می کشی