هوالحکیم
علم تریبونساز خوب!
حسین افتخاری*
برای همهی مدافعین علم تثلیثی، و منکِرین علم توحیدی؛ کسانی که در سخنرانی 16 آذر استاد عباسی بودند و صحبتهایش را موهن و عجیب یافتند؛ موهن به معارف و باورهای یقینیشان، و عجیب به لحاظ مخالفت با «علمی که کار میکند و میتواند تریبون بسازد»[1]!
خیلیوقت بود بنا داشتم متنی آکادمیک و متقن و مستند با موضوع «ایمان فلسفیـمسیحی، و نقش آن در استنتاج علوم مادیـتثلیثی» بنویسم؛ از آن متنهایی که اساتید رفرنسطلب را ارضا میکند! اما در أهمفَیالأهم، برای امسال، آن را از برنامهی پژوهشیام کنار گذاشته بودم تا به مسائل مهمتر برسم، هرچند تقریباً تحقیقات و فیشبرداری قسمت «بنیانهای فلسفه»ی آن تمام هم شده است و حتی در کلاسهایم تعلیمشان نیز دادهام. در طول سالیانی که به تحلیل انتقادی گفتمان[2] فلسفه پرداختهام و فلسفه را با تمرکز بر مبانی آغازیناش در یونان مطالعه کردهام، یک نکته برایم از درس، به علم تبدیل شده است[3] که: هیچ فیلسوف برجسته، مؤسس و «نظامساز»ی وجود ندارد مگر اینکه در تفکر فلسفیاش، نگاهی به اجداد یونانیاش داشته است؛ و این البته کشف من نیست و کسانی نروند جار بزنند که کشفالکشف کردهاند و آن اینکه کشف دیگران قبلاً مکشوف بوده است!
آلفرد نورث وایتهد معتقد است تمام تاریخ فلسفه تا به امروز، چیزی جز پانوشتی بر آثار افلاطون نیست؛[4] یا «گادامر مدعی است که ما به تنهایی و فارغ از سنت تاریخی غرب قادر نخواهیم بود به یک سامان معقول دسترسی پیدا کنیم و لذا باید نخست به اصول و دستآوردهای سنت فلسفی و بهخصوص در افق وسیع تاریخ، جایگاه و موضع خویش در عصر کنونی را دریابیم و یکی از نقاط عطف این افق را میتوان در اندیشههای افلاطون جستجو کرد»[5] و معروف است که «برتراند راسل، فلسفه را چیزی جز حاشیهنویسی بر محاورات افلاطون نمیدانست.»[6] و من خودم معتقدم افلاطون، صرفاً یک جمعکننده و نظامدهندهی آراء اجداد فیلسوفش بود و بنابراین، فلسفه ریشه در بنیان و ایمان آغازینش دارد. بر این اساس، دو گروه هستند که در تاریکی، طی طریق میکنند:
یکم، منتقدینی که روشنفکری مدرن را بهصورت سطحی و بدون آگاهی از بنیانهای فلسفیـسوفیستی یونان نقد میکنند؛ و دستهی دوم، متحجرین مدرنی که دگماتیسمشان دفاع بیچونوچرا از مدرنیته و ساینس است بدون اینکه شناخت عمیقی از آبشخور اصلی ساینس در یونان داشته باشند و خالیاند از فهم دقیق فرایند رسیدن به علمِ پوزیتو «تریبونساز»، و نیز ناآگاهاند از ایمان فلسفیـمسیحی که جوهر[7] ساخت این دیدگاهها و علوم است. معالوصف، شرایط پیشآمده و مسائل مطروحه توسط جامعهی علمی و آکادمیک ما، متأسفانه بسیار سطحیتر و ژورنالیستیتر از آن است بتواند در مقام شبهه، محرّکی باشد برای من به عنوان شاگرد کوچک استاد عباسی، که تقریر مقالهای علمی و تخصصی را به عنوان پاسخ به آنها بیاغازم و بهتر میدانم آن مقاله را در وقت مقتضی خود کلید بزنم؛ از این رو، گفتار آکادمیک را رها کرده بسیار ساده به ذکر چند درخواست بسنده خواهم کرد:
یکم، به عنوان یک دانشجو از محضر اساتید حقطلب و خداباور دانشگاهها، خصوصاً اساتید دانشگاه علامه طباطبائی، استدعا دارم اجازه ندهند پرچمداری مخالفت با کلام حق، و انذار بهجا و صحیح مقام معظم رهبری در خصوص «علوم غیرتوحیدی»[8] ناخواسته و توسط اساتید مدعوّ، بهنام آنها زده شود؛ نگذارید پراگماتیستهایی که از علم، صرفاً انتظار کارکرد و «تریبونسازی» دارند و هیچ برایشان مهم نیست که ذات این علوم سبب انحراف جامعه و جوانان تحت تعلیمشان از خدا و آخرت و غیب میشود، ناخواسته دانشگاه آنها را عَلَمدار مبارزه با خواست خدا و قرآن و رهبر کنند.
دوم به دانشجویان خداباور و مؤمن به اسلام، خصوصاً دوستان دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه انذار میدهم که شما اکنون در محل امتحان خدا هستید؛ به حکم خدا «سخنان متعدد را بشنوید و نیکوترین را دنبال کنید». انذار استاد عباسی در خصوص «تثلیثی بودن مبانی علوم انسانی» در روز دانشجو، میتواند هدیهی خدا باشد برای شما در جهت گام برداشتن در مسیر علم حق؛ اما اندکی لغزش و زَلَّت، و گوشسپاری به هیاهوهای سیاسی و ظاهراً علمی ولی پوچ، میتواند افق پوزیتویسم و فیزیکالیسم را بر شما بگشاید؛ افقی که تنها چندماه گام برداشتن در مسیر آن کافی است تا شما را به فردی لیبرال و دنیاطلب تبدیل کند. اجازه ندهید یک روشنفکرِ لیبرالِ بیخیالِ دین و آخرت، از دروازهی دین وارد شود و با حدیث «کلّ ما حَکم بهِ العقل، حَکم بهِ الشرع» شما را اغوا کند که ساینس، محصول عقلانیت است و هرآنچه عقلانی است شرعی است! سادهلوح نباشید بلکه کَیِّس[9] باشید؛ میان «عقل» در نگاه قرآنی تا «خرد بشری» زمین تا آسمان فاصله است.[10] اجازه ندهید یک استادنما با رگباری از اسامی فیلسوفان غربی، اقناعتان کند که همهی حرفها را آنها زدهاند و شما هرچه که بگویید اختراع مجدد چرخ است!
اولاً یک استاد بزرگ و دلسوز، به خود اجازه نمیدهد هر سخنی را به دانشجو منتقل کند؛ شخصاً از یکی از اساتید محترم و کنونی گروه فلسفهی دانشگاه تهران شنیدم که استاد عظیمالشأن، دکتر جهانگیریِ بزرگ، به دانشجوی کارشناسی، همهی فلسفهی هیوم خصوصاً الهیاتش را نمیگفت زیرا معتقد بود توان انتقادی او فعلاً در حدّی رشد نکرده است که بتواند تمایز ریشهای نگاه دینی خودش را با مبنای فکری هیوم دریابد و ممکن است با تعمیمی بیجا، قلب خود را به انحراف بکشاند. کسی که هرچیزی را به بهانهی «آگاهی بیشتر»[11] با لفاظی و استفاده از «بت کلاس»[12] بر ذهن دانشجو القا میکند اغوا صورت میدهد. آیا شکی در این دارید که حتی یک کارشناس فلسفه، به راحتی میتواند با اراجیف چند فیسلوف ملحد، ذهن جوانی را که قلباً ایمانی هنوز نامستقر به خدا دارد به هم بریزد بهطوری که دیگر هرگز رو به قبلهی خدا نگرداند؟ این افتخار نیست بلکه مصداق «لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ»[13] است. کسی که به دانشجو القا میکند که «ریشهدار بودن علم غربی در تثلیث مسیحیان، آن را از اعتبار نمیاندازد چراکه این علم موشک هوا میکند، تریبون درست میکند و…» اگر نمیداند، بداند که چند چیز را با هم به دانشجویش هدیه میدهد: رکود و خمودگی و سرسپردگی در مقابل علم غربی، تابعیت و سکون و پویش نکردن برای رسیدن به نگاهی جدید به جهان و طبیعت انسان، بستن چشمان او برای فهم نکردن زیرایستاها و اصول متعارف پیشفرضگرفتهشده در علم غربی، و در یک کلام: «بازداشتن آنها از راه خدا»[14] که همانا تحقیق در تأسیس علم توحیدی است.
ثانیاً بدانیم کسانی که به آراء گذشتگان اکتفا میکنند و دانشجو را به مطالعهی آنها فرامیخوانند و میگویند: «دوستانی که در چارچوب اندیشهی دینی دغدغه دارند به جرات به شما عرض بکنم انبوهی از بزرگان در اندیشهی دینی وجود دارند که خواندن آنها بسی راهگشا و روشنگر است»[15] این کسان، سه چیز ندارند: نخست: «شناختی دقیق از وضع موجود»؛ دوم و تبع یکم: «مسئله»؛ و سوم و بالفطرة: «قدرت تفکر برای حل مسئله». و چون خود واجد دید عمیق نیستند و فاصلهها و عمقها و مبادی و مبانی و اصول متعارف علوم را درک نمیکنند، باید با پایین کشیدن دیگران در حد خود، کمبودها و نقایص خود را مستور کنند و دانشجو را نیز در سطح دانستههای کهنه و پوسیدهی خود نگه دارند.
ثالثاً کسانی که تمام تلاش خود را میکنند تا دانشجو را از «اندیشههای بنیانبرافکن و انقلابی» دور نگه دارند، و از شما میخواهند اگر هم به دنبال یک پژوهش دینی هستید، گمشدهی شما «معرفتشناسی» است و میگویند: «از بین زندگان هم کم نداریم کسانی را که در چارچوب اندیشهی دینی سخن میگویند و کلی هم استدلال دارند که پروژههای معرفتشناختی خواندنی محسوب میشوند»[16] اینها نادانسته حرف نمیزنند؛ اتفاقاً میدانند که چه میخواهند. «شایان ذکر است که مباحث زیادی که اخلاقی یا سیاسی تلقی شده، و به مطالب صرفاً عملی مربوط دانسته میشوند، در واقع حاوی مطالب فلسفی عمیقتری هستند … و اهل عمل، ممکن است همیشه نسبت به مبانی آن آگاه نباشند. سیاست و اخلاق، و نظریههای کلی مربوط به طبیعت انسان، و متافیزیک و معرفتشناسی را نمیتوان از هم جدا کرد.»[17] و بدانیم که «معرفتشناسی»، یک فلسفهی مرتبهی دوم است و خود بر بنیان یک هستیشناسی و انسانشناسی قرار گرفته است؛ و آیا نقطهی ضعف کنونی جامعهی علمی ما در بحث تحول در علوم انسانی، همینجا نیست؟
بزرگان کنونی ما سه دستهاند: دستهای که ذوب در علوم مدرن هستند و فیزیک مدرن را به عنوان هستیشناسی صحیح، پذیرفتهاند؛ فیزیکی که در آن خدا و روح هیچ جایگاهی ندارد زیرا از فیلتر پوزیتیوسم گذشته است؛ فیزیکی که منهای ترنسفیزیک است. معرفتشناسی مبتنی بر این فیزیک که روح درش جایگاهی ندارد، علیالقاعده باید به مغزگرایی نیل کند و میکند و شیوهی معرفت انسان را مبتنی بر سازوکارهای نوروساینس رقم میزند. دستهی دوم، بزرگانی هستند که تلاش مینمایند هستیشناسی افلاطونیـارسطویی که توسط حکمای قدیم ما تأیید شدهاند را توسعه دهند؛ در این هستیشناسی نیز ترنسفیزیک جایگاهی ندارد بلکه در کنار مباحث متافیزیک و بحث از «ماده و صورت»، به «محرک نخستین» نیز پرداخته شده است. در حوزهی انسانشناسی نیز، تئوری انسان سهجزئی افلاطونـارسطو، پذیرفته و اصلاحاتی روی آن صورت گرفته است که با نگاه دینی همخوان گردد، اما به هر حال، معرفتشناسی خاص خود را خروجی میدهد. و دستهی سوم، کسانی هستند که بنیادین فکر میکنند و برای فلسفههای مرتبهی دوم (مضاف)، در جستوجوی بنیادی حکمیـدینی هستند؛ منتقدین اینها، بیشک دستهی نخستاند.
استادی که اعتقادی به علم توحیدی دینی ندارد اما از طرفی تلاش دارد در سیستم حکومت دینی، هیئت علمی دانشگاهی شود که مال حکومت دینی است، نمیتواند و عاقلانه نیز همین است که دانشجو را علناً و صراحتاً از راه خدا باز ندارد و ضد دین سخن نگوید بلکه بهترین راه برایش این است که به قول عوام، او را سر کار بگذارد: «دوستانی که در چارچوب اندیشهی دینی دغدغه دارند به جرات به شما عرض بکنم انبوهی از بزرگان در اندیشهی دینی وجود دارند که خواندن آنها بسی راهگشا و روشنگر است … کسانی که در چارچوب اندیشهی دینی سخن میگویند و کلی هم استدلال دارند که پروژههای معرفتشناختی خواندنی محسوب میشوند.»[18] (بابت جملهبندی نازیبا من بیتقصیرم) لهذا تلاششان را بر این میگذارند که کسی بنیادین فکر نکند زیرا تمام داشتههایشان یعنی علم مدرن دچار تزلزل خواهد شد. و من به عنوان یک طلبهی استراتژی، و فردی نسبتاً آگاه به فلسفه، و کمی معتقد به دین، به دانشجویان عرض میکنم که امروز، معدودند نهادهایی که در تولید علم دینی از مبدأ، یعنی بنیادها و زیرساختها کار میکنند و از میان همین انگشتشماران، یکی از بزرگپرچمداران این وادی، اندیشکدهی یقین است و بنابراین حملهی این مضطربان، بیدلیل نیست.
معدودند کسان و نهادهایی که عبور از فیزیکالیسم در حوزهی هستیشناسی را در دستور کار دارند، و یکی از معدودین، استاد حسن عباسی با نظریهی «خلق و جعل» است.[19] معدودند کسان و نهادهایی که عبور از انسانشناسی فلسفی، و نوروساینسیسم مدرن در حوزهی انسانشناسی را در دستور کار دارند، و یکی از معدودین، استاد حسن عباسی با چارچوببندی «انسانشناسی قرآنی» است.[20] و حتی معدوند کسانی که مبتنی بر بنیادهای هستیشناسانه و انسانشناسانهی قرآنی به مبحث معرفتشناسی بپردازند و در میان این معدودین، استاد حسن عباسی با پرورش و تولید مباحث «جنین حکمت» و «معرفت تراز»، از شاخصین میباشند.[21] ناشناخته ماندن این نظریات و بسیاری نظریات دیگر ایشان که در طول 545 جلسه در دورهی کلبهی کرامت، ارائه شده است، معلول کمکاری و خودخواهی ما شاگردان آن بزرگوار است؛ خودخواهایم چون به صِرف اینکه خودمان شنیده و مستفیض شدهایم راضی و قانع گشتهایم و استفادهمان را میکنیم بدون اینکه به فکر جامعهی تشنهی معرفتمان باشیم؛ و کمکاریم چون نمیدانیم چه مسئولیتی بر دوشمان قرار گرفته است و چه باری را برداشتهایم، همانطور که از روز ازل، انسان نمیدانست و پذیرفت.[22] و من پیرو و پشتبند این سوزن که به دیگران زدهام، جوالدوزی به خودم و دیگر شاگردان استاد خواهم زد.
از اینکه مطلب طولانی شد عذرخواهم چراکه قول داده بودم فقط چند نکته و درخواست کوتاه بنویسم. خدا همهی ما را به راه راست هدایت کند. انشاءالله.
حسین افتخاری
93/9/21
* کارشناس ارشد فلسفهی غرب و نخبهی دانشگاه تهران ـ معلم فلسفه و عضو هیئت علمی اندیشکدهی یقین.
[1] آرش حیدری، دانشجوی دکتری ـ معلم مدعوّ دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی ـ فیسبوک شخصی ایشان: Arash Heydari[2] منظورم روش فرکلاف نیست!
[3] برای شناخت تمایز «درس» از «علم» به جلسهی 540 کلبهی کرامت، استاد حسن عباسی با موضوع «معرفت تراز 1» مراجعه شود.
3 The safest general characterization of the European philosophical tradition is that it consists of a series of footnotes to Plato. Alfred North Whitehead, Process and Reality, p. 39 [Free Press, 1979].
[5] محمد ضیمران، گفتوگو در حاشیهی کتابش «افلاطون، پایدیا و مدرنیته» ـ انتشار در سایت ماهنامهی حکمت و فلسفه:
http://www.ettelaathekmatvamarefat.com/new/index.php?option=com_content&view=article&id=603:1391-09-06-07-30-17&catid =37: mag-8&Itemid=45
[6] مقالهی «فلسفه چیست؟»، رضا علیزاده ممقانی، روزنامه ايران، شماره 3998، 21/5/87 صفحه 10 (فرهنگ و انديشه(؛ و بسیاری از سایتهای فلسفی.
[7] به معنای زیرایستا Substance .
[8] رهبری معظم در 11/04/1393 در دیدار با اساتید دانشگاهها بیان داشتند: « مسئلهى دیگر هم مسئلهى علوم انسانى است … حقیقتاً ما نیازمند آن هستیم که یک تحوّل بنیادین در علوم انسانى در کشور بهوجود بیاید. این به معناى این نیست که ما از کار فکرى و علمى و تحقیقىِ دیگران خودمان را بىنیاز بدانیم – نه، برخى از علوم انسانى ساختهوپرداختهى غربىها است؛ در این زمینه کار کردند، فکر کردند، مطالعه کردند، از آن مطالعات باید استفاده کرد – حرف این است که مبناى علوم انسانى غربى، مبناى غیرالهى است، مبناى مادّى است، مبناى غیر توحیدى است؛ این با مبانى اسلامى سازگار نیست، با مبانى دینى سازگار نیست. علوم انسانى آنوقتى صحیح و مفید و تربیتکنندهى صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که براساس تفکّر الهى و جهانبینى الهى باشد؛ این امروز در دانشهاى علوم انسانى در وضع کنونى وجود ندارد؛ روى این بایستى کار کرد، فکر کرد.»
[9] امام علی (ع): یَا هَمّامُ! المُؤمِنُ هُوَ الكَیِّسُ الفِطن؛ مؤمن، زیرک و هوشمند است. » نهجالبلاغه، خطبهی همّام، نسخه صبحی صالح، ص303، خطبه 193 .
[10] برای بررسی قوای ادراکی انسان از منظر دین و فلسفهی غرب و فلسفهی اسلامی، به جلسات متعدد «انسانشناسی» در کلبه کرامت و نیز جلسهی «انسانشناسی فلسفیـدینی» حقیر رجوع شود.
[11] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[12] فرانسیس بیکن، معتقد بود چهار مانع و پیشداوری بر سر پژوهش حقیقی وجود دارد و آنها را ذیل چهار نوع بت معرفی کرد: بت قبیله، بت غار، بت بازار، بت کلاس (نمایش)، که عبارت است از خطاهایی که از تعلیمات و استدلالهای غلط فلاسفه و ارائهدهندگان نظریات، حاصل میشود. برای اطلاعات بیشتر رک: محسن جهانگیری، احوال و آثار و آراء فرانسیس بیكن، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1369 ؛ یا رک: آلن چالمرز، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا كلام، تهران، سمت، 1379 .
[13] قرآن مجید، سورهی مبارکهی لقمان، آیهی 6 ؛ سورهی مبارکهی حج، آیهی 9 .
[14] الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه ـ سورهی مبارکهی هود، آیهی 19؛ سورهی مبارکهی ابراهیم، آیهی 3؛ سورهی مبارکهی توبه، آیهی 34 .
[15] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[16] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[17] تاریخ فلسفهی یونان ، دبلیو. کی. سی. گاتری، ترجمه حسن فتحی، انتشارات فکر روز، جلد دهم فارسی، ص 22
[18] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[19] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: 435، 438، 440، 442، 445، 447.
[20] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: 9، 160، 175، 241، 242، 372، 514.
[21] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: 7، 8، 12، 121، 340.
[22] إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا؛ ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
با توافق با سایتباشگاه استراتژیست های جوان نظرات شما در این مطلب با آن سایت یکسان سازی خواهد شد لذا نظر شما در هردوسایت قرار خواهد گرفت.
با سلام و تشکر از جواب شما،
خوشبختانه خیلی وقت است که از فضای دانشگاهی رهایم کرده اند!
در مورد سطر اول دیدگاهی ندارم چون هنوز منظور شما را به خوبی متوجه نشده ام. امیدوارم نقد شما از فیزیک با دیدگاه خدا باور از طریق پدیده ای به نام “معجزه “صورت پذیرد اگر غیر از این هست مطرح نمایید.(منظور از میدان کارزار چیست؟)
من هیچگونه مثالی را عنوان نکرده ام!
واقعیت از نگاه داروینیسم، انتخاب طبیعی است که همه واقعیت است نه نیمی از آن. در این دیدگاه قطعا دین (در انواع آن از اسلام،مسیحیت، یهود، تا زردشت و بوداییسم و …) یکی از نتایج فرعی فرآیند تکامل هستند که قطعا و قطعا ارزش بقا و ماندگاری داشته اند. اما توجه به این نکته ضروری است که در سیر فرآیند تکامل انسان تمامی رفتارهایی که غالبا جنبه بقا داشته اند، عامل به وجود امدن وجه اجتماعی آن شده اند. همواره در جوامع علمی غرب، نظریه انتخاب طبیعی داروین به عنوان مبنای علمی و عملی مورد تایید بوده و خواهد بود، البته تا زمانی که فسیل یک دایناسور در کنار فسیل یک انسان (حتی نئواندرتال!) یافت نشود. از دیدگاه بیرون فضای دانشگاهی و علمی غرب انتخاب طبیعی به عنوان یک نظریه مطرح میشود که به راحتی میتوان به آن حمله کرد، آن را مورد سرزنش قرار داد و یا حتی آن را احمقانه نیز تصور کرد. اما در هر صورت در کشتی بیگل، در آزمایشگاه و … شواهد گواه بر مواردی غیر از باور شما را خواهند داشت.
قطعا فهم و درک دانشمندان و زیست شناسان امروزی از انتخاب طبیعی بسیار عمیق تر از آنچیزی است که داروین مطرح نمود، منظور شما از ارتقای نظریه انتخاب طبیعی چیست؟ آیا منظور از ارتقا، آنچیزی است که در فرآیند خداباوری اتفاق افتاده است؟ معلوم نیست که چرا باید گذار از چند خداباوری به تک خداباوری را پیشرفتی تعالی بخش بدیهی محسوب کرد. اما با شوخ طبعی وافر-که لبخند را بر لبان من نیز جاری نمود- میتوان حدس زد که اگر همین سیر ادامه یابد سرانجام آخرین خدای باقیمانده هم کنار گذاشته میشود و به بیخدایی میرسیم؟! (خواهشمندم در این مورد بیشتر بحث نمایید)
علم همواره با این رویکرد به حرکت خود ادامه داده است که خود را مبرا از دروغ و توهم نماید. در هرجا پاسخ قانع کننده ای نداشته باشد به شما خواهد گفت “نمیدانم” اما شما را با توهمات پیش نخواهد برد. همانطور هم که در دست کم در یک قرن اخیر موارد زیادی از باطل شدن نظریه های متفاوت و جایگزین شدن موارد دیگر را میتوان نام برد.
مورد آخر ، تا آنجایی که من اطلاع دارم نظریه انتخاب طبیعی و رویکرد اتئیسم هنوز جایگاهی غالب در جامعه آمریکا ندارد. حتی آتئیست ها ی امروز در امریکا همان اوضاع همجنسگرایان در دهه 80 را دارند شاید هم وحشتناک تر! بسیاری از مردم در امریکا بر این باورند که کافی است در کلاس های زیست شناسی به دانش آموزان نظریه انتخاب طبیعی تدریس شود تا آنها به زودی به سراغ دزدی، غارت ، مواد مخدر و فساد جنسی کشیده شوند! (البته این اطلاعات مربوط به سال 2006 میباشد شاید تا امروز نظر جامعه امریکا بسیار تغییر کرده باشد). با این توصیف، قطعا پیکار مستمر نیز در مسیرحمله به انتخاب طبیعی است. (به جز جامعه علمی و دانشگاهی).
با سلام
با توجه به موارد مطرح شده در این نوشتار، نگارنده به نقد علم در غرب با دیدگاه خداباور پرداخته است. بر کسی پوشیده نیست که دین در غرب هیچگاه جایگاهی در علم و تکنولوژی نداشته است و نخواهد داشت. با این فرض نقد از علم غرب (فیزیک و شیمی) نتیجه عقلانی را به دست نخواهد داد. تقریبا بعد از مطرح شدن نظریه انتخاب طبیعی که بدون شک و با اندکی اغراق بهترین ایده را در مورد زندگی و حیات در دنیا مطرح نمود، علم در غرب به سمت دیگری هدایت شد. انتقاد از علوم و تکنولوژی در غرب در صورتی صحیح خواهد بود که با توجه به دیدگاه غیر خداباوری به آن نگاه شود زیرا در این منظر علوم غرب به خصوص زیست شناسی هیچ جایگاهی را برای پدیده ای به نام خدا باز نخواهند کرد. حتی از دید تکامل خداباوری هم یکی از نتایج فرعی انتخاب طبیعی محسوب میشود که قطعا دارای ارزش بقا و حیات در دنیا را دارد و از این دیدگاه انسان خداباور قابل احترام خواهد بود، اما پیروی از واقعیت در این نظر تاکید میگردد.
در هر حال در منظر علوم انسانی فلسفه اخلاق و فلسفه عمومی مطرح میگردد که تقریبا نیاز به دین را برطرف میکند و هیچ اصراری بر نقد پیشینه فلسفه غرب ندارد. در این نوشتار از ابزار مناسب جهت به چالش کشیدن علوم غرب استفاده نشده است زیرا موارد مطرح شده سنخیت و جنسیت یکسان با ریشه علوم مطرح شده ندارند.
علیکم السلام
چون این پایگاه را همه اقشار دانشجو مطالعه میکنند به قلم عامیانه پاسخ شما را میدهیم اگر تمایل به مباحث تکمیلی دارید قطعا فضای دانشگاهی برای مناظره آماده است:
علم استراتژی یکی از بنیانهایش تعریف میدان است، وقتی میدان کارزار انتخاب شد تقریبا نتیجه مشخص شده است. شما در زمین سکولاریسم شروع به نقد کردید یعنی خداباوری را همسنگ خداناباوری گذاشتید مانند اینکه کسی در اقتصاد مکتب نئوکینزیها را قبول داشته باشد یا فریدمنیها. حتی اگر خود شما نیز قائل به دین اسلام باشید و اعمال عبادی شخصی را انجام دهید در این سطر از نگارشتان شرک علمی شما آشکار است.
یک طالب علم ابتدا به لوازم علمش توجه میکند، اگر ریشه شناسی کلمات را اشراف نداشته باشید و توجه نکنید بعدها مشکلات فراوانی پدید خواهد آمد. لذا «نتیجه عقلانی» عبارت اشتباهی است. در مورد محتوی جمله نیز همین مقدار بس که با رویکرد خدا محورنه تنها علوم فنی مانند شیمی و فیزیک به سادگی نقد میشوند بلکه دایره این علوم به حدی دقیق وگسترده میشود که ابواب جدیدی را در این علوم پدیدار میکند. لذا باز شما با نگاه غیر علمی خود برداشتی غیر واقعی از این نقد کرده اید.
در مورد مثال شما مباحث بسیاری انجام شده که خوانندگان این پایگاه از این دست شبهات کاملا مصون هستند لذا لازم نمی بینیم که پاسخ شبهه را به طور مشروح بیان کنیم. علاقه مندان میتوانند جلسات مربوطه را مطالعه کنند.
اما اینکه فرمودید «از واقعیت پیروی شود» این دقیقا تمام تلاش ماست که چرا عدهای به اندک نمی از یم علم راضی شدند و نمیخواهند واقعیت هستی را ببینند. این توهمی که گرفتار جامعه علمی دنیا شده را ما تلاش داریم با نگرش واقع بینانه اصلاح کنیم:
واقعیت در این است که یک نظریه و فرمول علمی میبایست جهانشمول باشد و تا حد ممکن استثنائات آن کم باشد که بتوان آن را مورد استفاده قرار داد. حال سوال اینجاست که چرا اندیشمندان غربی و پیروان داخلی آنها نمیخواهند دایره این محاسبه را کمی واقعیتر و گستردهتر ببینند که نظریه آنها اصلاح شده و ارتقا یابد؟ این سوالی است که پاسخ آن را ندادهاند!
در مورد بند بعدی شما: اگر از یک نظر دفاع کنیم بدیهی است که طرفدار آن نظر محسوب میشویم. لذا اینکه فرمودهاید با همین دو رشته نیاز دین «تقریبا» برطرف میشود بدایتا لبخند بر لبانمان نشاند. دوست عزیز و علمجوی گرامی، این سطح از نگرش شما حداکثر مربوط به دین زردشت است که یک سری نیازها را برطرف میکند آن هم در قالب سه گزاره کلیدی معروف. لازم به ذکر است در نسخ ارتقاء یافته دینی حتی یهودیت موضوع آنقدر پیچیده و عمیق شده که تمام علوم موجود نیز ذرهای از این نیاز را پاسخ نمیدهند. در دین مبین اسلام نیز که به عنوان نسخه نهایی شریعت از سوی الله متعال ابلاغ شده این پیچیدگی را در حد اعلای آن شاهد هستیم. فلسفه اخلاق و فلسفه عمومی که شما آن را جایگزین دین میدانید به قدری سخیف و ناتوان بوده که اکنون بنا به گزارشات بهداشت عمومی امریکا دو سوم مردم ایالات متحده از افسردگی و تفرد رنج میبرند. این مبحث را به علت گستردگی آن به پایگاه مرکز ملی پاسخگویی دینی موکول میکنم.
نتیجه مبحث:
اینکه حضرتعالی/سرکار علیه الله متعال را در حد فهم خودتان پایین کشیده و آن را ناتوان برای نقد علمی که خلق خودش است برشمردید نیاز به گفتگوی مستمر دارد تا این نگرش شما با اثباتهای علمی پیدرپی برایتان متزلل و حقانیت مبحث بر شما اثبات گردد اما با توجه به حضور در پایگاه اندیشه جویان استراتژی عرض کنیم که همیشه دفاع متقارن با حمله نیست، گاهی یک گروه چریکی کوچک بر یک هنگ بزرگ کلاسیک پیروز میگردد (مانند سپهبد سورنا) پس اینکه شما بدانید پارادایم چیست و چگونه باید با رقیب پیکار کرد در عرصه علمی هم بسیار مهم و لازم توجه است. لذا از منظر علم استراتژی این نقد به خوبی توانسته ریشه ناپیدای علوم غرب را یافته و آن را به یادگی هرچه تمامتر مورد هجوم قرار دهد.
با سلام
دانلود این نوشته بصورت PDF
این چیه ؟
دانلود تصویری سخنرانی استاد کجاست ؟
تصویری نیست ؟ صوتی ش کو ؟
آقا لطفا لینک های سخنرانی رو قرار بدید با تشکر
علیکم السلام
این یک متن ارسالی است و پرونده صوتی یا تصویری ندارد. سخنرانیهای استاد نیز به محض اینکه به دست ما برسد قرار خواهیم داد 🙂
چرا فایل صوتی و تصویری این سخنرانی را منتشر نمی کنید؟
در اولین فرصت که به دست ما برسد منتشر خواهیم کرد
سلام
فقط جمله پايانى جلسات تدريس استاد
اليس الصبح بقريب؟
علیکم السلام
از آنجا که پاسخ به سلام مکتوب نیز تقریبا واجب محسوب میشود لطفا برای پیغامهایی که نیاز به پاسخ ندارند عبارت سلام را ننویسید که وهن سلام نشود و یک گناه شیوع پیدا نکند.
لطفا فایل تصویری سخنرانی ها رو بگزارید
ممنون از زحماتتون
باسلام مجدد خدمت استاد افتخاری عزیز وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ.. نکاتی داشتم که میخواستم خدمت دوست عزیز ومومنمان جناب آقای آرش حیدری عرض کنم:
۱-اگر منظورتان از تریبون،گفتمان است که همه میدانیم که گفتمان سازی اساس وارکان هر تفکر ومکتبی است وهر صاحب اندیشه ای تا اندیشه ی خود رابه گفتمان عمومی عصر خودتبدیل نکند درحال انجام کاری بیهوده است، اما اگر منظورتان از تریبون، همین تریبون های امروزی است که ابزار خودنمایی عده ای شده است، باید بگویم که اولا: حکیم عباسی بزرگ، امروز و دیروز نیست که این حرف هارا درجامعه فریاد میزند، بلکه از زمانی که من وشما کودکی بیش نبودیم، این ادبیات برعلیه علوم انسانی غربی توسط این دانشمند فرزانه درادبیات علمی کشور باب شد واگر نگوییم پیشگام، قطعا یکی از اولین پیشگامان تحول درعلوم انسانی در مملکت ما،حکیم عباسی بزرگ بوده اند. بنابراین این شخصیت بزرگ پس از گذشت این همه سال هیچ نیازی به تریبون سازی ندارد.
۲-من دانشجوی فلسفه نیستم وچیزی هم از دیدگاه میشل فوکو درباب علم سردرنمیآورم، اما این نکته را بدانیدکه: تریبون را کسی برای خود میسازد که اول راه است ومیخواهد به وسیلهی آن تریبون به منزلت وجایگاه اجتماعی و آوازه ای برسد؛ اما شما با یک جستجوی سادهی نام این حکیم بزرگ به زبان انگلیسی درفضای مجازی متوجه برد نظریات ایشان درآن سوی کرهی زمین خواهید شد؛ پس باز هم نتیجه میگیریم که ایشان نیازی به تریبون سازی ندارد
۳-بعضی وقتها نگاهی اجمالی به (فقط) تیترهای کلاس کلبهی کرامت شما را به فکر فروخواهد برد که اصلا این کلمه به چه معناست؟ بعنوان مثال( پارادایم تطبیقی، جامعهی رحمی، رویکرد عرصه مدار، انسان بیوسایبورگ و…)..
عرضم این است که انسانی که مشاهدهی فقط سرتیترهای علومی که تولید کرده، دقیقه ها انسان را به فکر فرومیبرد، این انسان ازچنان گنجایش روحی در تولید علم برخوردار است که بازهم نتیجه میگیریم نیازی به تریبون سازی ندارد
نکات دیگری هم درباب عدم نیاز این حکیم بزرگ به تریبون سازی هست که بخاطر جلوگیری از اطالهی کلام آن را به فرصت دیگری موکول میکنم و اکیدا شما را به منابعی ازکلاسهای کلبهی کرامت که دوست عزیزم آقای بحرینی در جوابیهی خود معرفی کرده بودند ارجاع میدهم.
باآرزوی موفقیت برای شما برادرعزیزم جناب آرش حیدری و همهی رهپویان راه معرفت وحقیقت وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ… والسلام
مطلبی که نوشتید عالی بود.
خیلی ممنون
سلام علیکم
احتراماً، خوب بود به جای کلی گویی یک جمله کلیدی را مطرح می کردید و ذهن مخاطب را به چالش می کشیدید به طوری که دائم خودش را در مقابل سؤالش ببیند. شاید عده ای باشند که به قول معروف هنوز هم در باغ نیستند و نفهمند و ندانند که لیبرال و دنیاطلبی تا چه حد با رشته دانشگاهی شان در ارتباط و از طرفی با هدف از خلقتشان در تضاد است.
من از خود می پرسم ” هدف از خلقت انسان بندگی و عبادت است، آیا دانشگاه و مدرک های دانشگاهی من را به خدا نزدیک کرد و یا اینکه موقع نماز در دانشگاه به خود گفتم که برای تحصیل به دانشگاه آمدم و نه برای مسجد و نماز جماعت؟
اعتقاد دارم که با انبوهی از مدارک دانشگاهی می توان از روی پل عابر و امثالهم گذشت، ولی آیا می توان از پل صراط هم گذشت؟ از بین دانشگاه، مدرک های دانشگاهی و … کدامیک توان تضمین دارند؟ قطعاً دین امر شخصی و فردی نیست.
سلام بر برادر ارجمندم جناب آقای افتخاری
مطلب شما ساختاری منسجم،متقن و قابل دفاع دارد.سپاسگزارم از آن عزیز اندیشه ورز و اندیشه ساز تعالی نگر
و اما چند نکته به دوست فیلسوفم جناب حیدری:
۱-رویکردی که شما در انتقاد از دکتر عباسی به ان اهتمام ورزیده اید خود یک نوع تریبون سازی و اشاعه این هیاهو سالاری است.شان علم ایجاب میکند که نقد آن ،واجدآداب و ادبی باشد.
۲-هدف از نقد علم چیست؟نقادان علم و فیلسوفانی که شما ازآن نام بردید،وجوه ایجابی آنها در علم جدید چه بوده است؟جایگاه تعالی انسان در گزاره های علمی علم پیشنهادی شما از یکسو و فلاسفه غرب چیست؟
۳-علم دگرگون ساز شما چه ویژگیهایی دارد؟
۴-اشاره داشتید که اندیشه دینی یک حقیقت است در میان هزاران…. یعنی شما به تکثر حقیقت اعتقاد دارید.سوال:
از درون این تفکر ،جه علم رهایی بخشی برای بشر بیرون آمده و خواهد آمد؟؟؟
۵-وجوه سلبی علوم تثلیثی از دل حقیقت قران بیرون آمده و وجوه ایجابی علم توحیدی نیز از دل قرآن تولید شده است نه متوسل شدن به ابزار فحش.اگر مسلمانید این جمله باید برای شما اشنا باشد:لا اله الا الله …فکر کنم یادتان آمد…یادتان نرود فحش خود یک نوع تربون سازی است.وجه ایجابی علم توحیدی ، با این ابزار بیگانه است.این ابزار شایسته غوغا سالاران است و نیک میدانید که عمری محدود دارد به گذر یک لحظه…
منتظر جواب ان شبه فیلسوف هستم تا مرا ارشاد کند….
با ارادت
سلام
به هر نسبتی که مسوولین زودتر از این حقایق مطلع شوند و قانع شوند، زودتر هم پیاده خواهد شد. وظیفه ی ما این است که تا می توانیم دیگران را از این حقایق همچنین از مباحث جلسات کلبه کرامت آگاه کنیم
ان شا ا…
سلام من خیلی خوشجالم از این که کلا کسانی هستند که از این بحث ها بکنند و خوب خوبه ولی به من بگید این مباحث چه زمانی قراره به مرحله انجام برسه و مردم عوام ثمره ی این رویکرد اسلامی تشیع دوازده امامی رو مشاهده کنند
ازدستم ناراحت نشوید ولی به نظرم شما ها خودتون فکر هاتون انحراف دارد
آقای افتخاری خیلی خوشحالم بالاخره یه حرکتی از حلقه اول مرکز در جوابیه ی کتبی دیدیم. می دونم سرتون شلوغه اما توقع استاد و ما از شما بیشتره و شما به نوعی الگوی عملی مایید.
موید و منصور باشید
برادر ارجمند جناب آقای افتخاری
با سلام و خدا قوت و تشکر و سپاسگزاری از مقاله وزین , محکم و مستدل حضرتعالی
استاد بزرگوار حکیم فرزانه جناب آقای دکتر عباسی در روز 16 آذر فاتحه ی علوم تثلیثی را خواند و شیفتگان سکولاریسم , جامعه ی مدنی
و لیبرال دمکراسی را داغدار و سیاهپوش کرد جناب آقای بحرینی هم که چشمش را بست و زمین این بیچاره ها را کلا” شخم زد , شما هم
که یک چشمه ی کوچک از باورها و یافته های تان را آر – پی – جی کردید و برجک این طبل های توخالی را پائین آورده اید , بلطف خدا کاری
کردید که از فردا هزاران دانشجوی رشته های علوم انسانی این مملکت شهید داده آوار شوند بر سر صدها استاد بیسواد , ترجمه ای و
ضبط صوت علوم تثلیثی و شیطانی غرب , شما را به روح شیطانی و یهودی داروین و فروید قسم می دهم که به این جماعت ورشکسته
ترحم کنید و به این بخت برگشته ها فرصت دهید که ببینند در برابر شما ها و فرهنگ قرآنی و علم توحیدی باید چه خاکی بر سرشان
بریزند ( بگوشه ای بنشین و محشر تماشا کن ) .
فعلا” بس است .
خداوند همه ی ما را از خواب غفلت بیدار فرماید انشاء ا . . .
یا علی تا بعد .
پیشنهاد نوشتن مقالهای در باب تثلیث در فلسفه، پیشنهادی بسیار بهجاست و واقعاً وظیفهایست بر گردن کسانی مثل من که خدا در این مسیر قرارمون داد و از سوی دیگه استاد عباسی رو هم بالا سرمون گذاشت که تندبادهای فلسفه، ما رو با خودش نبره و به هیچ نظام و چهارچوب فلسفی دل نبندیم؛ خدا میدونه قصد توهین یا کوچکسازی عزیزان فلسفهخونده رو ندارم، اما به جرأت میگم و بر سر این موضوع حاضرم مباحثه کنم که «هیچ فلسفهخوندهای، چه فلسفهی غرب خونده باشه چه فلسفهی اسلامی، نه دید، نه رویکرد، نه روش، و نه عمقبینی ماها استراتژیخوندهها رو در نقد گفتمان فلسفه از منظر جامعهسازی دینی نداره». و خدا از ما نمیگذاره اگر دست روی دست بگذاریم و از علممون و نگاهمون و روشمون و رویکردمون در جهت تنویر افکار استفاده نکنیم؛ اما چه کنیم که هزار گرفتاری داریم؛ مبتلائیم به دانشگاه و نظام سنجشش؛ مبتلائیم به کار و زندگی و عیال و … ؛ خدایا فرصتی عطا کن و پیش از آن همتی ده تا گامی در راه تو برداریم. انشاءالله
باسلام وسپاس فراوان از جناب افتخاری عزیز وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ… جناب افتخاری از مطلب شما بسیار استفاده کردیم.. انشالله خداوندبه شما توفیق بدهد وهمچنین این طایفهی ازقافله جامانده را به راه راست هدایت کند.
در این درخواست ؛ انذارها و دعوت های خوبی از دانشجویان در دانشگاههای کشور مطرح شده است . خیلی خوب.
اما از نویسنده محترم ، تقاضا دارم با توجه به تسلط خوبی که بر فلسفه دارند چند مورد از نکات تثلیثی در فلسفه را برای روشن تر شدن ذهن ها بنویسند و در سایت قرار دهند تا افرادی هم که رشته تحصیلی آنها فلسفه نبوده و نیست با ” تثلیث ” در این رشته کمی بهتر آشنا شوند و اگر برخی برهان های قرآنی و روایی و عقلی در جهت نشان دادن باطل بودن آن موارد را در کنار توضیحات شان ذکر کنند ، بهتر می تواند دانشجویان و افراد جویای حقیقت را اقناع کند. با تشکر
سلام خدمت شما و همه شاگردان حق جوی حکیم استاد عباسی
و درود بر خود استاد
من کارشناس ارشد تحقیقات هستم.
تا آنجا که کلاس ها و مباحث استاد عباسی را پیگیری کرده ام ، ایشان همیشه با دلیل و مدرک و سند محکم ، صحبت می کنند . و اگر نکته ای را مطرح می کنند قطعا برای همه زیر و بم آن تحلیل ارائه می دهند. نمی گویم موضوع تثلیثی بودن علوم برایم کامل حل شده است با وجود این که چندین ماه است مباحث ایشان را در این رابطه مطالعه می کنم و می اندیشم. ولی دکتر عباسی را فردی اندیشمند و در پی کشف حق یافته ام، منطقی ؛ اهل علم و عمل.
برعکس آن چیزی که خود من در این چند سال حضور در دانشگاه های مختلف از اساتید دانشگاه دیده ام. به ندرت اساتید با سند و مدرک حرف می زنند تازه اگر هم بلند شویم و بگوییم استاد محترم حرف شما اشتباه و غیر عقلانی به نظر می رسد و با فهمی هم که از قران داریم جور در نمی آید ، با شدید ترین لحن ها با ما برخورد می کنند. اساتیدی که به راحتی به کتاب های دانشگاه ایمان آورده اند و آنها را حفظ کرده اند گویا باورشان این است که تمام سوال های دنیا پاسخ داده شده است و نیازی نیست که آنها جواب های تازه تری تولید کنند و بر آن شده اند تا همه چیز را حفظ کنند و به مغز شاگران خود بریزند!!
باید به اساتید محترم بگویم که : نخیر آقا این بشر دوپا هنوز هیچ چیز از این دنیا را کشف نکرده که بخواهد ادعا کنند دنیا را کامل فهمیده است!!
حتی در علوم تجربی هم به پایان راه نزدیک هم نشده ایم، اگر همه چیز کشف شده و نیازی به نو اندیشی نیست، پس چرا هنوز انسان در برابر سرطان ناتوان است ؟ چرا برای ایدز هر روز تحقیق می شود؟ چرا این همه مرگ و میر ساده هرروز اتفاق می افتد؟ و هزاران نقص دیگر
کجای کاریم؟ هنوز انسان نتوانسته حتی به طور کامل کره زمین را کشف کند و معماهای آن را حل کند چه رسد به میلیارد ها میلیارد کهکشان که باید شناخته شود.
حرفم در یک کلام این است: که اساتید محترم دانشگاه ها هنوز خیلی زود است که تصور کنیم همه چیز را دانشمندان پاسخ داده اند و ما باید فقط آنها را از بر کنیم!
قطعا اساتید و دانشجویان حق جو، در این اشاره استاد عباسی، تامل خواهند کرد ؛ انشاالله که خداوند نور علم را بر دل های ما بتاباند.
انشاءالله
سمه تعالی
علوم انسانی غربی؛ راه یا بی راه
به نظر می رسد علوم انسانی غربی و مبانی آن پیش از آنکه مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و صحت و سقم آن ارزیابی شود، میان بخشی از جامعه علمی به عنوان امری واضح و بدیهی پذیرفته شده است و همه گزاره های مخالف با آن به عنوان مخالفت با حقیقت بدیهی تلقی شده و مورد نقد شدید و حتی تمسخر قرار می گیرد. سوال اینجا است که اگر این مبانی در گذشته مورد بررسی دقیق قرار نگرفته اند چرا باید همچنان این مسیر اشتباه طی شود؟ آیا زمان آن نرسیده است که اشتباهات گذشته مورد بازبینی قرار گیرند و پژوهشگران و دانشمندان با نگاهی منصفانه به دنبال حقیقت باشند و خطاهای گذشته را اصلاح نمایند؟
برخی از سوالاتی که می توان در حوزه علوم انسانی غربی مطرح کرد به شرح زیر است:
۱- آیا مبنای علوم انسانی غربی، فلسفه یونانی ماده گرایی است که سوال اصلی خود را یافتن چیستی عالم می داند و در مورد کیستی خالق عالم بدون موضع است؟
۲- آیا تعریف علوم انسانی غربی از انسان ریشه در فلسفه یونانی ماده گرا دارد و به غیب و ماوراء نظر ندارد؟
۳- آیا علوم انسانی غربی به شناخت واحدی از انسان دست یافته و یک تعریف واحد و متفق القول از انسان ارائه داده است؟
۴- آیا در علوم انسانی غربی تعریفی جامع و مانع از انسان ارائه شده و شناخت کاملی از انسان به دست آمده است؟
۵- آیا علوم انسانی غربی به همه سوالات مربوط به انسان پاسخ می دهد و هیچ یک از ابعاد او را مغفول نمی گذارد؟
۶- آیا علوم انسانی غربی در مورد رفع نیازهای انسان کارنامه قابل قبولی ارائه کرده است؟
۷- آیا علوم انسانی غربی زمینه رشد انسان های بزرگ و قابل ستایش را فراهم آورده است و دارای شاهد مثال های متعدد است؟
۸- آیا علوم انسانی غربی در مورد مهم ترین موضوع، یعنی خداوند موضع مناسب و قابل قبولی ارائه کرده است؟
و . . .
سوالی که باید در پایان مطرح کرد این است که آیا می توان به این علوم انسانی غربی، به عنوان تنها راه سعادت جامعه نگریست و راه حل پرسش های خود را اعم از معرفتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با پذیرش بی چون و چرای آن و تسلیم قواعد آن شدن یافت؟ آیا می توان برای دفاع از آن سینه چاک کرد و از مال و جان و آبروی خود مایه گذاشت و منتقدان را مورد شدیدترین انتقادها قرار داد و به این کار افتخار نمود؟
از تمام دوستان زحمت کش سپاس گذاریم .
فقط لطف کنید جلسات سخنرانی استاد رو ضبط کنید.
و روی سایت بگذارید.
احسنت بر شما آقای افتخاری عزیز. حقیقتا استفاده کردیم
نکته ی جالب اینجاست که آقای حیدری آثار ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدرا و … و همچنین علمای در قید حیات را از لحاظ معرفت شناسی خواندنی تلقی می کنند، حال آن که معرفت شناسی ابن سینا، فارابی، غزالی، کندی، سهروردی و … ریشه در اپیستمولوژی افلاطون و ارسطو دارد و علمای فعلی نیز همواره مبانی معرفت شناسی ساینس را و حتی آنتولوژی و آنتروپولوژی علوم انسانی امروز غرب را قبول ندارند. چه طور ما بر معرفت شناسی این علما تاکید داریم اما خبری از آن در سخنان خودمان نیست!
صدرالمتالهین که خود اعتراف می کند که مبانی فلسفه مرا در سایه نگاه داشته بود و از حقیقت دور کرده بود.
صحبت از معرفت شناسی می کنیم اما پوسته و سطح ساینس را نظر می کنیم.
در همین رشته ی جامعه شناسی کسی را که پدرعلم جامعه شناسی می دانند (بگذریم که خود معترف است که خواندن کتاب مقدمه ی ابن خلدون مرا متوجه کرد که می توان جامعه شناسی را به صورت علم پایه گذاری کرد) مگر مبنای معرفت شناختی خود را از فیزیک نیوتن نگرفته است؟ او که دید مبنای تجربی در علم فیزیک جواب می دهد و پیشرفت های خوبی را در فیزیک رقم می زند، ناشیانه این اپیستمولوژی را به علوم انسانی تعمیم داد و لذا نام علم جامعه شناسی ابتدا فیزیک جامعه یا مکانیک جامعه بود. آیا نه این است که انسان و اجتماع موجوداتی بس پیچیده هستند و شناخت آن ها نیازمند بررسی های فراتر از تجربه است و انواع نیازهای روحی، معنوی، الهی و …. در انسان و اجتماع وجود دارد که با نگاه بسته و محدود پوزتیویستی – با این استدلال که چون این نگاه در علوم تجربی جواب داد – قدم موثری در خدمت به علوم انسانی برنداشته ایم؟ آگوست کنت بیچاره و نادان که قدم در این راه گذاشت، بنده ی خدا دست آخر دیوانه و راهی تیمارستان شد. به قول خودمون:
هنگ کرد!
اتفاقا عمده ی اشکال ما به علوم انسانی غرب معرفت شناسانه و اپیستمولوژیک است. معرفت شناسی ساینس از دید ما زیر سوال است و تا اصلاح نشود مصداق علم نافع نخواهد بود.
آری غرب از ساینس می گوید و ما از علم، آن هم علم نافع.
غرب از خرد و عقل می گوید و مولای ما در نهج البلاغه از دفائن العقول.
فیلسوف در جستجوی حقیقت است و حکیم به حقیقت دست یافته است و عارف، خود، تجلی حقیقت است.
فؤاد، شهود، تذکر، چشم دل و یا هر نام دیگری که برایش قائل باشیم، در پیشبرد ساینس و فلسفه و … چه نقشی دارد؟
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
و در جواب پوزتیویست ها: چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنیست آن بینی
آیا این ها تعابیر ذوقی است و یا کاملا علمی و حکمی؟
جای این مفاهیم که مرتبه ای بسیار بالا و دقیق از کشف حقیقت است در فلسفه کجاست و فلسفه – که غرب این قدر پزش را می دهد – جز خشک انگاری و راهی تیمارستان کردن بزرگان خود چه دستاوردی برای غرب داشت؟ همین امروز در غرب می گویند: فلسفه نردبانی بود که تمدن غرب از آن بالا رفت و حالا آن را دور انداخته است. حال آن که حکمت دور انداختنی نیست ……………..
فهمتان حسینی
معرفت شناسی تان توحیدی
اربعین عاشقان تسلیت
آیتالله جوادی آملی با انتقاد از اظهارنظرهای تمسخرآمیز نسبت به دینی شدن علوم، گفتند: متأسفانه برخی افراد با برگزاری همایش، از اسلامی شدن علوم با طنز و تمسخر یاد میکنند؛ همه باید بدانند تمامی علوم فعل خداوند است و این افعال انسان است که یا اسلامی هست یا الحادی.
ایشان تاکید فرمودند:
راه اسلامی شدن مراکز دانشگاهی، اسلامی شدن علوم در دانشگاهها است.
http://goo.gl/ncj9Sl
مثل همیشه عالی
تشکر! خیلی مفصل و حتی با رفرنس!